آوانما
آوانویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
تبدیل صوت به متن برنامههای پرطرفدار تلویزیون
- به به، خیلی خوش آمدین آقای دکتر، خیلی افتخار دادین که در کنار ما هستین. اینقدر من عاشق آقای دکتر انوشه هستم. در فضای مجازی حتماً دیدین صحبتهای ایشون رو، نصایح ایشون رو به دانشجویان و شاگردان که چقدر زیباست و چقدر مفیده و چقدر درجه یک و امشب افتخار داریمکه میزبان شما باشیم. خیلی ممنون که تشریف آوردین. اگر سلامی هست بفرمائید.
- بسم الله الرحمان الرحیم. سلام بر خدای سبحان که آغازگر هستی است و سلام بر آفتاب که آغازگر روزه و سلام بر لبخند که آغازگر دوستی و صمیمیته. سلام بر مهتاب که آغازگر آرامشه، سلام بر سلام که آغازگر کلامه، سلام بر سلام و صلوات خداوند به پیشگاه شهدا و جانبازان و همهی دلاور مردانی که نهال ارزشها رو آبیاری کردند. سلام بر ملت گرانقدر ایران و سلام بر یکیک شما عزیزان و سرورانم، بینندگان حاضر در صحنه. تشکر.
- متشکرم، متشکرم. خیلی خوش آمدید. خیلی ممنونم.
- بزرگوارید.
- من به خاطر خاص بودن شما، تفکر شما احتمالا امشب سوالهای خاصتری خواهم پرسید که بیشتر بتونیم از حضور شما استفاده کنیم و این همه انرژی از کجا میاد؟
- مهران عزیزم من خودم احساس میکنم انرژی اولیه رو از واقعا عرض میکنم از دعای مرحوم پدر و مادرم بوده و مابقی انرژی از انعکاس دعای مردم خوبم.
- بله، بسیار عالی و در این دوران سخت کرونا و دوران سخت اقتصادی و غیره چه میکنید؟ چجوری روزگار میگذرونید؟
- والا دوران عجیبیه. دورانیه که شرط بودنمون با هم نبودنه. این چیزیه که من گاهی اوقات بهش فکر میکنم. شرط زنده بودنمان با هم نبودنه. منتهی من اینطور به جهان نگاه نمیکنم. من معتقدم که اگر صدای تلوزیون رو کم کنیم، جیک جیک پرندهها رو خوب میشنویم.
- بله.
- من معتقدم که اگر موقع قدم زدن خیلی روی کرونا متمرکز نشیم، صدای خش خش برگهای پاییزی رو میشنویم. من معتقدم که اگر ترس از فقدان بویایی در عارضهی کرونا نداشته باشیم، بوی زندگی رو خوب میفهمیم. من معتقدم که اگر از ویروسهای پراکنده در هوای آزاد نترسیم، نسیمرو میتونیم خوب حس کنیم. من مهران عزیزم معتقدم که ما بیش از آنچه که از ویروسها بمیریم، از اخبار داریم میمیریم.
- واقعا!
- ما خبرهای بد رو بمبباران خبری داریم میشیم. خیلی بدتر از کرونا. ما بدهکاریم مهران، ما بدهکاریم به بچههایی که، بچههای معصومی که ذهنشون رو آشفته کردیم. ما بدهکاریم به پنجرههای بسته. ما بدهکاریم به آسمون خدا، آسمونی که ماهییه بار نگاش نمیکنیم. ما بدهکاریم به چهرههایی که ماههاست نبوسیدیمشون. ما بدهکاریم به دستهایی که ماههاست نفشردیم. ما بدهکاریم حتی به زندگی، از بس ترس کرونا رو داشتیم و در پی مقابله با مرگ بودیم. ما خیلی بدهکاریم. ما اگر براییک لحظه این اخبار و بگذاریم کنار و از زیر ماسکها لبخندها رو صمیمیتهارو، نشاطها رو، شادیها رو. من وقتی نگاه میکنم به آینه، قرآن که میفرماید، مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ، هیچ مصیبتی بر تو فرا نمیرسه مگر به اذن خدا.
- بسیار عالی. ولی، ولی آقای دکتر یک موضوعی که هست، تمام این فرمایشات شما بسیار زیبا و متین، اما مردم یک مدتی شده که وقتی اینها رو میشنون بخاطر شرایط و فشارهای اقتصادی میگن که، من میخوام این رو مطرح میکنم که شما توصیهی جدیدتری بفرمایید که وقتی اینا رو میشنون میگن همه اینا به جای خود، ولی انقدر فشار اقتصادی و زندگی روی ما زیاده که اصلا حتی نمیتونیم به این چیزا فکر کنیم. میدونید و این رو چطور باید توجیه کرد؟ این راهکار رو چطور باید ارائه داد؟ میدونید با سختیهایی که مردم دارند؟
- من برای مردم این پیام رو دارم، اگر دنبال، اگر واقعاتصور ما این است که کرونا خیلی خطرناکه، مرگ آفرینه. من بارها این رو عرض کردم که ده ویروس درون خانواده و ده ویروس بیرون از خانواده هزاران بار خطرناکتر از کرونا ما داریم که اون داره خانواده رو از پا درمیاره، نه فشارهای اقتصادی، نه بحث کرونا، این ده ویروس درون خانواده عبارت اند از: نصیحتهای تکراری، تذکر مداوم، سرزنش، منت گذاشتن، مقایسه کردن، متهم کردن، جرو بحث کردن، برچسب منفی زدن، پیشبینی بد یا نفوس بد زدن، گلایه و شکواییه کردن، این چیزیست که الان تو خونهها داره اتفاق میوفته. این داره مردم رو میکشه، این ده ویروس بدتر از کرونا. ده ویروس بیرون از خونه هم عبارت انداز: توهین، تهدید، تحقیر، تنبیه، تبعیض، ترس، تنفر، تمسخر، تزویر، تکبر، این ده ویروس بیرون از خونه است.
- بسیار عالی. خود شما چطور زندگی رو میبینید؟یک تعریف جامعی از زندگی به ما بدید.
- مهران عزیزم من معتقدم که، سوال خیلی زیبایی کردی، من معتقدم که، ببینید زندگی از نگاه من از چند زاویه قابل بررسیه. یکی تو چند وجه میشه زندگی رو دید. گاهی اوقات فکر میکنم زندگی شبیه آپارتمانه، یعنی سقف من کف یکی دیگه است، کف من سقف یکی دیگه است، چه به لحاظ مالی، چه به لحاظ علمی، چه به لحاظ فکری. میگم آقا کف اقتصادی من سقف اقتصادییکی دیگه است، سقف اقتصادی من کف یکی دیگه است. گاهی اوقات احساس میکنم اینو باید بپذیرم، من در هر جایی که هستم کف اقتصادی من سقف یکی دیگه است، سقف اقتصادی من کف یکی دیگه است، گاهی اوقات احساس میکنم که زندگی، بارها هم این رو قبلا گفته بودم که زندگی از نظر من یک چیزی شبیه قهوه است، سیاهه، تلخه، داغه، میپذیرم که سیاهیشو با سفیدی صداقت، تلخیشو با شیرینی صمیمیت و داغیشو با صبر تحمل کنم. یعنی این سه اصل صداقت، صمیمیت و صبر رو من توی این پیالهی فنجان زندگی وارد کردم. مهران گلم من سنبلهای زندگیم پنج چیزند: سجاده، سنتور، بادکنک، نی و حالا اون قطره باران که اشاره خاصی ندارم بهش. اما همیشه، همیشه، همیشه سجاده روی فرودگاه دوهزار یعنی دوهزار و دویست هکتار فرودگاه رو تو همون یه متر مربع واقعا سجاده دیدیم، احساس کردم با این پرواز میشه کرد و با این میشه فرود اومد. اما چرا سنتورو در زندگیم معیار قرار دادم؟ ببینید سنتور، سنتور زدن بلد نیستما،یعنی فکر نکنم تو عمرم حتی با این مضراب گرفته باشم تو دست، ولی دو پایهی بسیار نزدیک به هم داره و دو پایهی بسیار دور از هم، اون دوپایهی نزدیک به هم صدای زیر داره.
- بله.
- صدای وصله، گاهی فکر می کنم که من وصل مطلق رو چجوری میتونم به دست بیارم؟ به خودم میگم آیا این دوپایه اگر اینقدر به هم نزدیک باشن که تا حدییک اپسیلون کنار هم بیان و من با یک مضرابی بخوام بزنم روش، بشر نمی تواند صدای وصل مطلق رو بشنوه.
- بله.
- و اگر این دو پایه رو من هزار کیلومتر از هم دور کنم و باز با این مضراب بزنم روش، صدای هجر و صدای بم رو باز، پس ما نه وصل مطلق داریم نه حجر مطلق، ما بینیه محدودهای از وصل و حجر نوسان داریم. ما بین میل و ملال در نوسانیم. ما بین وصل و حجر نوسان داریم. بادکنک از این نظر برام جالب بود که شاید عرفانیترین بعد یک وجود از نظرم بادکنک بوده، که هرچه وسعت پیدا میکنه، آمادگی بیشتری داره برای رهایی. آمادگی بیشتری داره برای رفتن، برای ترکیدن. همهی درونش، همهی بیرونشه. هرچه بیشتر وسعت پیدا میکنه، میل به رهایی و رفتن بیشتر داره. من قطره یا نی رو، یا گلدان رو، گلدان رو بنا به نگاه الیف شافاک یا الیف شفق، در این کتاب ملت عشق برام جالب بود که، تو نهایت چیزی که میتونی بشییه گلدانه. یک ارزشی که وجود تو خالیش،یعنی خود خالی گلدان ارزش داره، نه اینکه حالا اون رنگ و جلوهی گلدان یا اون گلی که توش میذاری. خود خالیه گلدان ارزشه که تو خالی بشی و خداوند اون گلو میذاره. به عبارتی که خودم دنبالشم، نِیِه، نیای که مولانا میگه. تو بشی نای خداوند. نی که بشی میشی نای خداوند. اون هفت بندی که، هفت سوراخی که داره، هفت نتی که داره، هفت طیفی که داره، اونها هفت مقام اولوهیتن. تو نهایتاً میشی نیِ خداوند، توی انسان، میشی اون. مولانا روی این، به این نی اینقدر تاکید میکنه که تو بشوی نی. من زندگی رو نمیبینم. من احساس میکنم ما باید دنبال الگوها و لوگوهامون باشیم تو زندگی تا بدونیم که چییاد بگیریم و چگونه زندگی بکنیم. خیلی به این اعتقاد دارم. من همیشه به این جملهی امام علی فکر میکنم، امام علی سه جملش برای من شعار زندگین،یه جایی که فرمود همواره در تنهایی مراقب افکارت، در خانواده مراقب رفتارت و در جامعه مراقب گفتارت باش. یه جای دیگه فرمود که؛ ای انسان اسباب رهایی تو در سه چیز است، تحمل، تعقل، توکل. تحمل مصیبت و شدائد در کنارش چارهاندیشی و تعقل و در پایان سپردن به خداوند و توکل. و یک جای دیگه که اشاره میکنه میفرماید که آهان! میفرماید که تو هرکسی را بفهمی، قطعا او را میبخشی. اینیکی از زیباترین جملاتیه که آویزهی زندگیه منه. تو هرکسی را بفهمی، قطعا او را میبخشی. بنابراین ما زمانی که کسی را نمیبخشیم، ظرفیت فهم اون فرد رو نداریم که اون فرد رو و موقعیت اون فرد رو بفهمیم.
- و این برمیگرده به قضاوت در واقع.
- درود بر تو.
- قضاوت راجعبه آدمها.
- ما اجازهی قضاوت نداریم، هیچکس رو. و دو جمله از والدینم که مرحوم مادرم همیشه به من میگفت که حواست باشه بچه، در دهنت رو و در کیفت رو با احتیاط باز کن. و پدرم که همیشه میگفت، تا مادامی که آرامش رو درون خودت پیدا نکنی در هیچ جای دیگری دنبالش نگردی.
- بسیار عالی، بسیار عالی، بسیار عالی. آقای دکتر شما خیلی به مردم در صحبتهاتون انگیزه، امید و شادی میبخشید و توصیه میکنید و راهکار میدهید. خود شما انسان شادی هستید؟
- لزوماً، ببینید من معتقدم که تعادل در یک زمان حاصل میشه، لذت برای جسم، شادی برای قلب، خوشحالی برای فکر و شعف برای روح. و خیلی معتقدم که انسان زمانی که این چهارتا رو داره در نقطهی تعادله. البته همیشه الزاماً این چهارتا ایجاد نمیشه، مگر زمانی که فرد عاشق باشه. اگر فرد عاشق بشه یا عاشق بمونه و عشق و در وجود خودش پایدار نگه داره، میتونه در این حال باشه. خیلی سعی کردم بر اینکهیکی از مقامات عشق و در خودم نگه دارم تا خوشحال باشم.
آوا نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
تبدیل صوت به متن برنامههای پرطرفدار تلویزیون
- بسیار خب.
- خیلی دوستت داریم مهران.
- قربونتون برم، من بیشتر. آقای دکتر به نظرتون غمگینترین و میگم سوالهامون خاصه از آقای دکتر. غمگینترین و شادترین روزهای سال، چه روزهایین؟
- خیلی سوال جالبیه. من حقیقتاً ایمان دارم، اعتقاد دارم، قلباً برای من، شادترین و غمگینترین روز سال، سیزدهبدره. از این نظر شادترین روز برای منه که مردم رو میبینم، بیدر، بیپنجره، بیدیوار، کنار همن، با همن. با هم میگن، با هم میخندن، با هم صفا میکنن، با هم ارتباط دارن. عاشق همن. اینقدر روز سیزدهبدر برای من زیباست، چون همه بیدر و پنجره در کنار هم، به صفا، به مهر، به عشق دقایق رو میگذرونند و غروب سیزدهبدر، غروبش که میبینم بد و بیراههایی میشنوم از بعضی از رانندهها. این شونههای جاده رو اشغال کردن، خاک بلند شده، هرکسی منتظره که زود برگرده خونش. اینقدر دلم میگیره، شاید باور نکنید، من گاهی تا یکی دو ساعت و گریه کردم که اینهمه صفا و صمیمیت صبح چه شد؟ کجا رفته.
- بله در صحبتهای شمابا دانشجویان و شاگردها شنیدم شما نظر اساساً متفاوتی راجع به ازدواج داشتید نسبت به همهی مسائلی که گفته شده. اینجایکم برامون بگید، با جوونها راجع بهش حرف بزنید. چون نگاهتون همیشهیادمه که متفاوت بوده نسبت به این موضوع.
- درسته، من اگر بخوام بارزترین جمله رو در شان عشق بیان کنم، به عقیدهی من، یک جملهای هست فکر میکنم از حضرت مولاناس که فرمود؛ خنک آن قماربازی، خُنُک یعنی خوشا، خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش، بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر. یعنی من معتقدم نهایت، نهایت معنا و جلوهی عشق در این بیت هست که فرد آنچه داشته داده و باز هم اگر داشته باشه با همهی وجود میخواهد بده و تقدیم کنه برای اثبات عشق. من مهران عزیزم معتقدم که عشق چند لایه و چند مرحله داره. در سطح انسانی، در سطح بین آدمها، معتقدم که عشق یک چیزی شبیه نمازه. ما در نماز وقتی تکبیر رو میگیم و خداوند رو اراده میکنیم، اگر سرمون به اینور و اینور بره این نماز باطله. من معتقدم در عشق هم قضیه همینه. اگر من کسی رو در قلبم اراده کردم و بهش عشق ورزیدم، من دیگه اجازه نداره دلم و سرم اینور و اونور بره. من باید وفادار بمونم. ما میگیمیک عشق، یک عشق عروج است و رسیدن به کمال. یک عشق وسواس درون است و تمنای وصال. یک عشق سکوت است و سخن گفتنِ چشم، یک عشق خیال است و خیال است و خیال. میشه ببینمت؟ بیا ببینمت. ببینیم همدیگرو، الان میام میبینمت. اگه گفتی کدومش عشقه؟ از ببینندهها میپرسم. میشه ببینمت؟ بیا ببینمت. ببینیم همدیگرو، الان میام میبینمت. الان میام میبینمت. میگه مولانا میگه، این رها کن عشقهای صورتی، عشق بر صورت نبر روی ستی. عشق به این بزکها رو بذار کنار، نه اون چهرهی پاک انسانی رو. آنچه معشوق است، صورت نیست آن، خواه عشق این جهان یا آن جهان. آنچه بر صورت تو عاشق گشتهای، چون برون شد جان چرایش هشتهای. تو اگر عاشق چهرهشی، چرا وقتیکه میمیره میذاریش میری؟ صورتش بر جاست این سیری ز چیست؟
- عاشقا وا جو که معشوق تو کیست؟ پرتو خورشید بر دیوار تافت، تابش عاریتی دیواریافت، بر کلوخی دل چه بندی ای سلیم، وا طلب عشقی که پاید او مقیم. عشق یعنی نان ده و از دین مپرس، در مقام بخشش از آیین مپرس. عشق یعنی مشکلی آسان کنی، دردی از درماندهای درمان کنی. عشق اینه، در مقام بالا. عشق لیاقت میخواد و عاشقی جرأت. عشق لیاقت میخواد مهران عزیزم و عاشقی جرأت. اینایی که میگم مربوط به فضای عشقه. اما در مورد ازدواج یک نکته رو عرض میکنم. گاهی من یک تور مسافرتی میرم، میرم آلمان، میرم نمیدانم هلند. راه برام مهمه، نه همراه. هرکی میخواد باهام بیاد. تو این اتوبوس کی باشه، کی نباشه اصلا مهم نیست. گاهی اوقات نه همراه مهمه، راه مهم نیست. یک رفیقی پیدا میکنم میگم که بریم بگردیم. کجا؟ هرجا. گاهی اوقات هم راه مهمه، هم همراه. همراه، هم همراه. ازدواج اینه. ازدواج مسیری است که هم راه مهمه و هم همراه.
- بسیار عالی.
- دوست داریم مهران.
- بسیار عالی. در این شرایط ناملایمات و سختیها توصیه شما چیه؟ چه باید بکنیم؟
- من مهران عزیزم معتقدم که بالاترین معمار، بالاترین معمار برای هر انسانی ذهن خودشه. ذهن بالاترین معمار سازندهی شیوهی زندگیه هر انسانیه. ما با چه چیزی میخواهیم زندگیمون رو بسازیم؟ با اخم؟ با ناراحتی؟ با فشار؟ با لبخند؟ با شادی؟ با خوشی. مهران عزیزم گاهی اوقات با یه قطره، یه لیوان لبریز میشه، پر میشه. گاهی اوقات با یه اخم یه دلی میشکنه. گاهی اوقات با یه توهینیه نفر میرنجه و میره. گاهی اوقات با یک تهدید،یک امنیتی رو ما برای فرد به هم میریزیم. اینیکها خیلی مهمه. یه اخم، یه تهدید،یه لبخند، یه توهین،یه تحقیر،یه قطره. من میخوام اینو عرض کنم که آدمها با لحظهها پیر نمیشن، آدمها رو آدمها پیر میکنن. آدمها، آدمها رو با توهین، با تهدید، با تحقیر پیر میکنن. من معتقدم که، گاهی اوقات از من میپرسن، میگن آقای دکتر خدا چرا این دنیا رو آفرید؟ پر از ظلم، پر از جور، پر از ناراحتی، پر از خشم. میگم به خدا قسم که خدا این دنیا را نیافرید، خدای سبحان جهان هستی رو پاکِ پاکِ پاک آفرید. هیتلر، انیشتین، چنگیز، نرون، ضعیفان، ظالمان، مستضعفان، قابیل، هابیل اینها این دنیارو ساختند. این دنیا با این، با این کانسپت با این مفهوم،
- بله
- این دنیارو آدمها ساختند. این دنیا را خدا نساخته. خدا جهان رو پاک پاک آفرید، عالی عالی، ما این دنیارو ساختیم. من میخوام اینو عرض کنم که افسردگی، اولین نکتهای که ما باید بدونیم اینه که افسردگی اندیشیدن رو از بینمیبره. هر انسانی که افسردس خوب نمیاندیشهو بسیاری از انسانهای افسرده اصلا نمیاندیشند. افسردگی مانع از اندیشیدن میشود.
- امید به آینده و برنامهریزی برا آینده به نظر شما یعنی چی؟ چقدر این موضوع مهمه براییک انسان؟ زندگی هدفمند و برنامهریزی کردن
- بارها و بارها اینو گفتم که، ذهن انسان مهرانجان شبیه این لیوانه، در این لیوان هم آبه که افکار مثبته و هم هواس که افکار منفیه. ما به هردوش نیاز داریم. ما هم به افکار مثبت نیاز داریم، هم افکار منفی. افکار منفی به چه درد میخوره؟ ما رو محتاط نگه میداره. اگه افکار منفی نباشن، ما در گاوصندوقو باز میذاریم میریم. اگه افکار منفی نباشن ما بچه رو تو خیابون رها میکنیم میریم. اگه افکار منفی نباشن ما خیلی بیاحتیاطی میکنیم. چتر نجات ساخته نمیشه. ما به هردوش نیاز داریم، اما خطر در اینجاست. خطر در اینجاست که، اگر من این لیوانو به حال خودش نگه دارم ده روز بعد بیام، میبینم که این آب چی شده؟ کم شده، هوا جاشو گرفته. یعنی اگر ما ذهن رو به حال خودش رها کنیم، افکار منفی اونقدر پیام میده و پالس منفی میده میده میده تا این میزان افکار مثبتو تبخیر میکنه. راه حل چیه؟ من بیام با این هوا بجنگم، با قاشق هوارو در بیارم، اینها به صلاح ما نیست؟ ما میگیم تنها کاری که میتونیم بکنیم اینه که بیایم مداوما افکار مثبت به افکار مثبت اضافه کنیم، تا این آب بیاد بالا تا جایی که پر بشه.
- بله
- از من میپرسن این افکار مثبت چیه؟ من با چی افکار مثبت و بیارم بالا؟ قربونتون برم با لبخند، با شادی، با خنده، با سلام، با سلامتی، بعضیا با دعا، با نیایش، با صلوات فرستادن، با لبخند زدن، با عیادت بیمار رفتن، با کمک به یه انسان درمانده شادی رو بیاریم، موج شادی رو وسعت بدیم، نشاط رو افزایش بدیم. مهران عزیزم اکثر آدمها جسارت دور ریختن لباسهایی که سالها از آن استفاده کردند و تو کمد مانده، جسارت دور ریختن او لباس ها رو ندارند تا چه رسه به این افکار فسیل شدهای که سالها تو مغز اینها مانده. امکان نداره اینو بریزه بیرون،یک عمره بر این باوره، چکش میخواد، این آدم کلنگ میخواد تا این افکارو در بیاره، این چکش میخواد. ما ایرانیها بعضا متاسفانه انباردارهای حرفهای هستیم، ما حاضر به دور ریختن نیستیم، حتی اشیا رو. با فلانی رفتم تو انبار خانش، بش میگم قربونت برم ایقدر تو مینالی، ایام قرنطینهام هست، بیا بعضی از این وسایلت رو، بعد میگه دکتر، به خدا خستم دکتر، بگو چی بریزم بیرون؟ بش میگم ای اتو رو، دکتر جان من به این دست نزن، این مال پدربزرگمه، میگم اشکال نداره. ببین این کتابا هست، کتابای کهنه که معلوم نیست خونده یا نخونده دیگه اینو بدییه جایی که نیازه، میگه جان من. اگر بدونییه کسی رو نشونت بدم میگم باشه اشکال نداره میبینم این آدم هیچ وسیله ای رو تمایل نداره بریزه بیرون، بعد من بیام افکار این آدم رو، افکار فسیل شدهی این آدم رو با چه قدرتی من بریزم بیرون. من این ناراحتم میکنه برای ملت، ما یک قطره عطر یا عطر و ادکلن را حاضر نیستیم از دست بدیم، ولی این قدر راحت از لحظه های عمرمون میگذریم. لحظههایی که هرگز جبران نخواهند شد. من گاهی اوقات به خودم میگم که یهفردی که در ثانیهی اول به دنیا امده، در ساعت اول به دنیا آمده بعد در ساعت آخر عمر نود و سه سالگیش، این دوتا یک ساعت جزء این طول عمره دیگه، فرقی نمیکنه.
- بله.
- همه آدمها رو دیدم از هفتادشصت، پنجاه، هفتاد، هفتاد و پنج به بعد، روی عمرشون یا روی عمر دیگری اصلا حساب نمیکنند. میگن این دیگه از کار افتاده، طوریکه خود فرد باورش شده. از شصت به بعد دیگه مرده. هفتاد به بعد دیگه مرده، مرده خودش باورش شده. این منو ناراحتم میکنه، برای مردمم، برای مردمی که میتونند تا ثانیههای پایانی عمرشون شاد باشند، درلذت باشند، در نشاط باشند، خودشون با دست خودشون، خودشون رو از بین میبرند. ما، من معتقدم که جهل نرمترین بالشیست که بعضیها سالها سرشان رو میزارند روش و میخوابند، سالها.
- بسیار عالی، بسیارعالی، بسیار عالی. تاثیرگذاری در زندگی به چه معناست و چقدر مهمه که ما تاثیرگذار باشیم بر جامعه و دیگران و چطور میتونیم این کارو بکنیم؟
- من معتقدم که هر انسانی که عزتمنده، عزتمنده، شش ویژگی بارز داره. هر انسان عزتمندی شش ویژگی بارز داره. انسان های عزتمند خدمت شما که عرض کنم، مسئولیت پذیرند، خطر پذیرند، شکست پذیرند، عبرت نه حسرت، عبرت پذیرند،یعنی میدونن خداوند حادثه رو آفریده برای عبرت نه برای حسرت.
- بله.
- انسانها اونو تبدیل میکنند به حسرت. انسانهای عزتمند مسئولیت پذیرند، خطر پذیرند، شکست پذیرند، عبرت پذیرند، مستقلند، تاثیرگذارند. برای این تاثیرگذاری اولین ویژگی که یک انسان عزتمند تاثیرگذار به خودش راه میده اکسپتنسه، پذیرشه، پذیرش. اول این که خودشو بپذیره، دوم این که هر حادثهای رو که خارج از دایرهی اراده و اختیارش اتفاق افتاده رو بپذیره، این انسان تاثیر گذاره.
- بله، بله. ما، چندتا کلمه میگم حستون رو بفرمایید.
- خواهش میکنم.
- یا نه اگر میشه بین اینها انتخاب کنید.
- چشم
- عاشق، معشوق.
- عاشق.
- عاشق.
- گریه، اندوه.
- گریه، گریه.
- رفتن، آمدن.
- آمدن.
- آمدن.
- آمدن قطعا.
- موسیقی و سکوت.
- سکوت.
- سکوت.
- اندیشه و عمل.
- اندیشه.
- اندیشه. خودتون وقتی حالتون خیلی بده چه میکنید؟
- خیلی دعا میکنم، خیلی. حتما یه خلوتی رو پیدا میکنم و با خدا حرف میزنم. من مهران عزیزم سالهاست که شبها غیر از زمانی که برف یا بارون باشه یا ابر و اینا باشه، سالهاست بعد از اینکه معمولا نماز مغرب و عشا رو میخونم میرم روی تپه بلندی، روفگاردنی، پشت بومی جایی، دستم برسه، یه ستاره رو به طور تصادفی انتخاب میکنم و باش حرف میزنم و همه درد دل روزانمو بهش میگم. همه بغضمو بهش میگم و بعد دعا میکنم. برای همه مردم روی زمین دعا میکنم. برای دویست و هفده میلیارد انسان دعا میکنم، هم هفتاد میلیاردی که روی زمینند، هم دویست و ده میلیارد انسانی که زیر زمینند، برا همه دعا میکنم. باور کن در طول روز بی صبرانه منتظرم که شب بشه تا بتونماین ارتباط رو با یکی از این ستاره برقرار کنم.
- چقدر زیبا، چقدر زیبا. چه چیزی حالتون رو خیلی بد میکنه؟ چه خصلتی، چه اتفاقی روحیهتون رو بهم میریزه؟
- وقتی ببینم، وقتی میبینم بچهای خیلی گریه، بچهای گریه میکنه و احساس میکنم که این بچه به یه شکلی در یک تنهایی قرار داره و نیاز به یک پناه داره، یا تو خیابون گریه بعضی از این بچههای کار رو دیدم.
- تا حالا پیش اومده که نتونید کسی رو ببخشید؟
- نه.
- نه.
- هیچوقت.
- و اشتباهات خودتون رو راحت میپذیرین؟
- آره گاهی اوقات احساس میکنم فرد مصّره بر این که عناد بورزه و به این رسیدم که معذرت خواهی شکست غرور نیست، نمایش شعوره، سعی کردم ازش به هر شکلی حتی اگه حق با من بود عذر خواهی کردم و رفتم.
- انتقاد تند میکنید از آدمها؟
- اره گاهی اوقات از زهر مار بدتر، فقط بدونم تنهاست.
- آهان، درجمع هیچوقت اینکارو نمیکنید؟
- نه در جمع عمیقا قربون بلاش میرم ارادتم رو، ولی تنها گیرش بیارم بمبارانش میکنم، چون میدونم دلم براش میسوزه.
- بله.
- یعنی نمیخوام تحمل کنم از جایی آسیب ببینه.
- بله، بله. وقتی خیلی عصبانی میشید چه میکنین؟
- معمولا پا میشم راه میرمیا خیلی میل به این دارم که، من خیلی از اوقات دوش آب سرد میگیرم، خیلی سرد، خیلی سرد، یعنی همین آب سرد تهران.
- بله.
- البته با آب ولرم دوش میگیرم، بعد یه چند دقیقه ایی زیر دوش آب سرد، اونقدر که جیغ داد و فریادم بلند میشه. گاهی اوقات بعضی همسایه ها به من میگن، میگن آقای دکتر یکی تو این ساختمون خیلی داد میزنه، میگم پیداش کنید ببینید کیه، این مشکلش چیه.
- منم آزار میده.
- آره اره.
- خیلی خب. شاید در میان صحبتهاتون این بود، اما حالا مشخصا پول چقدر موثره در خوشبختی انسان؟
- در خوش وقتی خیلی، در خوشبختی نه. معتقدم که پول خیلی اسباب خوش وقتیه ولی اسباب خوشبختی نیست.
- تا حالا دلتون خواسته جاییک کسی دیگری باشید؟
- تا ده پونزده سال پیش دلم میخواست که دبیر کل سازمان ملل باشم، چون ماهی بیست و هفت هزار دلار میگرفت فقط اظهار نگرانی میکرد، واقعا.
- این عالی بود، فقط اظهار نگرانی میکرد.
- خیلی حرفه تو ماهی بیست و هفت هزار دلار بگیری فقط اظهار نگرانی کنی، ولی بعد نه، دیگه حتی دلم نخواست جای اون باشم.
- خیلی خب. فکر میکنید مهمترین چالشی که ما در جامعمون داریم چیه؟ مردم ما دارند الان، مهمترینش چیه؟
- اگر به من بگن بزرگترین چالش، من واقعا اگه دستم میرسید، اگر کاره ای بودم که نیستم، حتما دستور میدادم رو سر در دانشگاه های ما بنویسن بحران جامعه ما نادانی نیست، توهم دانایی است. روی سردر دفاتر عقد و ازدواج و طلاق و روی صندوقهای رای هم بنویسند، تو در انتخابت آزادی اما در عواقب حاصل از این انتخاب دیگر آزاد نیستی. اینا حرفای دلمه که دارم میزنمها.
- بله.
آوا نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
تبدیل صوت به متن برنامههای پرطرفدار تلویزیون
- من بی نهایت از مسئولین دلسوز، صمیمی، خدمتگزار که بسیاریشون رو واقعا در این فضا میبینم، از صمیم قلب خدمتگزارند و سپاسگزارشون هستم و هستیم، اما چند جمله رو برای اون عزیزانی که متولی رصدکردن مناسب و پستها هستند باید بگم، این تکلیف منه. یک، مسئولین به خاطر بسپارند بالاترین درجه فساد، فساد در سایه قانونه مهران.
- بله.
- در سایه قانون. فساد با پشتوانه قانونه. دندون سالم هر روز از خودش میپرسه که این دندون فاسد چه کرده که دورشو طلا گرفتند؟ این سوالیه که هر روز یه دندون سالم از خودش میپرسه و این سوالیست که من میبینمآدمهای سالم از خودشون میپرسن. دو، تار عنکبوت در زوایا تار میتنه عنکبوت، تار عنکبوت در زوایا تنیده میشه. در مورد دزدی ها و اختلاسها و ریه ها و رشوه ها هم همینه. در انتهای اضلاع، ینی شرح وظایف وزارت خانه ها، شرح وظایف این وزارتخانه تموم شده، اینم هم تمام شده، آنجا اختلاس اتفاق میوفته. اینو متولیان امر باید حواسشون باشه. عنکبوتها در زوایا تار میتنن، اختلاسها در زوایا اتفاق میوفته. اونجایی که شرح وزارت، شرح وظایف تمام شده، آغاز یک وزارت خانه دیگریست. من میخوام اینو عرض کنم خدمتتون که، اگر به من بگن رو سردر ادارات و سازمان های ما یه جمله بنویس، میگفتم بنویسید موفقیت برای انسانهای کم ظرفیت مقدمهی گستاخیست، موفقیت برای انسانهای کم ظرفیت مقدمهی گستاخیست. مهران عزیزم اگر من کارهای بودم وزارت آموزش و پرورشو وادار میکردمیه تایتل،یه عنوان، یه درسی رو به نام خاوری شناسی بذاره. یک انسان چگونه خاوری میشود و برای جلوگیری از خاوری شدن چه کار باید کرد. مهران میدونی اگر هر عددی رو یک ثانیه طول بکشه که بشماریم،یه میلیارد چه قدر زمان میبره که بشماریم؟یازده شبانه روز. یعنی شما یک میلیارد و بخوای هر عددییک ثانیه بشماری، میشهیازده شبانه روز، یازده شبانه روز و نیم. میدونی سه هزار میلیارد و اگر قرار بود یعنی تنها عذاب آقای خاوری اینه که بش بگن سه هزار میلیارد و بشمار، حدود نود و پنج هزار سال طول میکشه، نود و پنج هزار سال طول میکشه. من میخوامیه پیام بدم به مردمم و به مسئولین، به عزیزانم، به سرورانم. نمیدونم دن آریلی رو میشناسییا نه! یکی از دانشمند علم اقتصاد رفتاریه. دن آریلی، ایشون میگه که، میگهیک درصد انسان، یک کتابی هست تحت عنوان پشت پردهی ریاکارییا چگونه میتوانیم به هر کسی، چگونه به هر کسی دروغ میگوییم به ویژه به خودمان، پشت پردهی ریاکارییا چگونه به هرکسی دروغ میگوییم به ویژه به خودمان، اثر دن آریلی هست. دن آریلی میگه که اگر، میگه اگر، میگه در جامعه یک درصد جامعه انسانهای ریاکار و دزدی هستند که هر کاریشون کنی، جون به جونشون کنی اینا دزدند و ریاکارند، هر قفلی رو باز میکنند، اینها اصطلاحا بالفطره خلافکارند، نچرال بورن لو لسد، بالفطره خلافکارند. هر جایی بذاریشون فکر خرابکاریاند و یه گروه انسانها هم هستند که اینا نچرال برن بالفکتورن و نیکوکارند بالذاته. در بدترین شرایط خلاف هم بذاریشون خوب فکر میکنند، درست فکر میکنند، سالم فکر میکنند. بعد میگه که نود و هشت درصد مردم جامعه اینها آدمهای درستکاری هستند که درستکارند اما تحت شرایطی اگر وسوسه بشن به سمت خلاف میرن.
- خلاف میرن.
- آره. معتقده که قفلهای برای خلافکاران زده نمیشه روی درها، قفلها برای این که انسانهای درستکار، درستکار بمانند نصب میشه روی درها. یه آزمایشی رو اومدند انجام دادند در فاز یک، اومدند در یه رستورانی، به یه عدهای گفتند که آقا ما به شما یه پرسشنامه میدیم سوالاتو پر کنید پنج دلار انعام دارید، اونام از خدا خواسته فرم سوالارو گرفتند و اومدند بیاند برا پول، زمانی که میخواستند پول و بپردازند گارسون نه دلار میگذاشت تو بشقاب بعد میداد در قالب این که حواسش پرت شده میرفت دنبال کار، از دویست نفری که در هر بشقاب نه دلارو گرفته بودند بعد میدیدند گارسون حواسش پرته، صد و نود و چهار پنج نفر اومدند تذکر دادند گفتند عذر میخوام این چهار دلارش اضافه است، پنج دلار مال ماست. یه چهارپنج نفر هم خلافی کردند و پول را برداشتند رفتند. در فاز دوم این آزمایش آمدند همین کار را کردند، نه دلار رو گذاشتند توی بشقاب ولی گارسون رفت مشغول تلفن شد و موقعی که فرد میآمد بگه که آقا این پول اضافس، این گارسون که مشغول صحبت بود، هی به این میگفت که وایسا، عجله نکن الان میام، عجله نکن، عجله نکن، بیاست دارم میام دیگه، صبر کن. اعصاب طرف که خورد میشد میگفت به درک، پولو بردمیداشت. یعنی از دویست نفر، صد و چهل و هشت نفر پولو برگردوندن، پنجاه و دو نفر این حرکتو که میدیدند تحریک شده بودند، میگفتند حالا که اینطوره حقشه، حقشه. من میخوام اینو عرض کنم که در بین مردم یک درصد افرادی وجود دارند که اینها منتظرند ببیند آن کنشهایرفتاری، کنشگرهای جامعه ما که مسئولان ما هستند اونا چه مدلی رو ارایه میدن.
- بله.
- چه شیوه ای رو انتقال میدن. این به ما داره یاد میده که مسئولین ما مرزهای اخلاقی رو چگونه جا بجا میکنند به سمت بهتر شدن یا بدتر شدن؟
- بله بله. خیلی ممنونم، خستتون نمیکنم. من اگر دقت کردید اصلا حرف نمی زنم که
- مخلص شماییم.
- بیشترین استفاده رو
- ما خیلی دوستون داریم.
- از صحبتهای شما،
- بزرگوارید.
- همه ما.
- بزرگوارید.
- داشته باشیم و چیزی هست که دوست داشتین در این جا مطرح کنید و در گفت و گوی ما نبود؟
- چه قدر وقت دارید؟ رو به پایانیم؟
- هر چقدر شما بخواین.
- خواهش میکنم بزرگوارید. من در محدودهی وقت شما میتونم صحبت کنم.
- ولی اگر نکتهایه فکر میکنید خیلی مهمه که باید مطرح بشه و توی گفت و گوی ما نبود راجع به هر چیزی.
- فقط من میخوام اینو بگم که اخلاق از نقطهای آغاز میشه که ما بتونیم خودمون رو جای دیگری بگذاریم.
- بله.
- خیلی این برای من اهمیت داره. اخلاق از نقطهای آغاز میشه که من بتونم دیگری رو بفهمم. همون جملهای که مولا علی ابن ابیطالب فرمود: مهران عزیزم شهدای ما صراحتا به ما گفتند: که ما از حلالش هم گذشتیم، شما از حرامش بگذرید. یک لحظه اگر مردم ما خودشان را جای همدیگه بذارند، شرایط رو درک کنند. ما درسته تحریم داریم، درسته فشار داریم، درسته کرونا رو داریم، اما میتونیم اینقدر دردمند نباشیم، میتوانیم اینقدر بغضآلود نباشیم، اینقدر پرخاشگر نباشیم، اینقدر عصبی نباشیم. ما بتونیم همدیگر رو بفهمیم، درک کنیم. من معتقدم اخلاق از نقطهای آغاز میشه که بتونم خودمو جای دیگری بگذارم.
- بله.
- این خیلی مهمه، بتونم دیگری رو درک بکنم و این که یه لیوان اگر سرد و گرم بشه ترک بر میداره، تا چه رسه دل آدمها. اینقدر سریع قهر و آشتی نکنیم. اینقدر سریع صلح نکنیم، جنگ نکنیم، صلح نکنیم، جنگ نکنیم. اینقدر سریع دل همدیگه رو نشکنیم، حیفیم، حیف.
- خیلی ممنون. آقای دکتر در پایان گفت و گومون می خواستم یه خواهشی کنم.
- استدعا میکنم.
- یک حکایتی رو شما، من بارها و بارها این رو دیدم در فضای مجازی، از مولانا دارین و روایت میکنین در واقع، که شخصی میره پیش شخص دیگری، گندم از او میخواد، خیلی به نظرم زیباست و شما خیلی زیبا بیانش میکنید، اگر خسته نشدید این رو برای ما بگید.
- بزرگوارید.
- که همه لذت ببریم.
- بزرگوارید.
- چون خیلی زیباست.
- داستان داستانیست که مرحومهی پروین اعتصامی اشاره میکنه، در جایی هم مولانا مشابه این داستان رو داره. در حقیقت دو داستان در یک فضا و در یک قالبند، که ایام قحطی بود، زمینها بایر بود، خشکسالی بود. کشاورز رفت پیش آسیابانیک مقداری گندم را قرض کند و برای سدّ جوع بچههاش استفاده کنه. میروه از آسیابان خواهش میکنه که بچههام گرسنهاند، آسیابانه هم یه مقداری گندم میریزد توی دستمالی گره میزنه میده بش. این همینطور که میاد تو مسیر دعا میکنه، خدایا به حق عزتت گره از مشکلات مردم بگشا، گره از این بحرانی که ایجاد شده بگشا، گره از این دردها، کینه ها، حسدها، عقده ها. اینقدر گره گره کرد تا گره دستمال باز شد همه گندمها ریخت رو زمین. به شدت بهم ریخت رو کرد به خداگفت، سالها نرد خدایی باختی، این گره را زان گره نشناختی؟ من تو را کی گفتم اییار عزیز، کین گره بگشای و گندم را بریز؟ آن گره را چون نیارستی گشود، این گره بگشودنت دیگر چه بود؟ من خداوندی ندیدم زین نمد، یک گره بگشودی آن هم غلط. میگه الغرض برگشت مسکین دردناک، تا مگر برچیند آن گندم ز خاک، برگشت گندمها رو جمع کنه. چون برای جست و جو خم کرد سر، دید افتاد یک هم میان زر. همان جا که گندمها ریخته بود کیسهی زری رو پیدا کرد. یه صدایی در درون بهش گفت، تو مبین، تو مبین اندر درختییا به چاه، تو مرا بین که منم مفتاح راه. سرّ پنهان است اندر صد غلاف، ظاهرش با توست و باطن بر خلاف. عقل را خود باش چنین عقل را خود باز کنید سودا چکار، کر مادرزاد را سورنا چکار، سجده کرد و گفت که ای رب ودود، من چه دانستم تو را حکمت چه بود، هر بلایی کز تو آید رحمتی، هر که را فقری دهی آن نعمتی. مهران عزیزم دو بیت شعر از مولانا به جرأت میتونم عرض کنم، دو بیت بنای زندگی من را تغییر داد. این دو بیت را به هرکسی توصیه کردم. میگه هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر، آرامتر از آهو بیباکترم از شیر. هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر، آرامتر از آهوم بیباکترم از شیر. هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر، رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر.
- خیلی کاش زمان داشتیم و میتوانستیم ساعتها و ساعتها حرف بزنیم و از فرمایشات شما استفاده کنیم. امیدواریم برنامهی دیگری هم باشد که باز هم تشریف بیاورید. خیلی ممنون. خیلی گفت و گوی جذابی بود و خیلی ممنون که دعوت ما رو پذیرفتین. امشب یکی از بهترین شبهای ما بود در گفت و گو و در حضور شما. امیدوارم همیشه سلامت باشین، در کنار خانواده. همینطور درخشان به پیش برید و بهترینها رو براتون آرزو میکنم.
- تشکر میکنم، سپاسگزارم.
- خیلی ممنون.