آوانما
آوانویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
تبدیل صوت به متن برنامههای پرطرفدار تلویزیون
- مهمان داریم چه مهمان عزیزی! بسیار خاطره دارید همه ی شما از بازیهای ایشان در تئاتر، تلویزیون و سینما. سرکار خانم رویا نونهالی. بهبه خیلی خوش آمدید،
- قربان شما،
- خیلی ممنون که دعوت ما را پذیرفتید، افتخار دادید. اختیار دارید! اگر سلامی هست بفرمایید.
- بله بله! واقعا با خوشحالی تمام سلام عرض میکنم. خیلی خوشحالم در مقابل شما نشستم و در کنار شما،
- خواهش میکنم
- امیدوارم واقعا حوصلهی شما سر نره و حرفها بکشونه شما را در این دقایق.
- خواهش میکنم،
- ممنون.
- خیلی ممنون که تشریف آوردید و یکهو برم سر اصل مطلب! در کلام خیلی جذبه دارید؟ ! آدم خیلی جدیای هستید؟
- جدی؟ والا یکی از بروزهای جدیت، چون جدیت گوناگونه تعاریف گوناگونی هم دارد، اشکال گوناگونی هم دارد. بالتبع به شکل بیشتر توجه میکنیم. یکی از شکلهای خیلی سادهی جدیت، ظاهر جدیه که البته خیلی قابل اعتماد نیست چون ما بی شمار آدم ظاهر جدی داریم که به وقتش جدی نبودند و همه چیز را دچار مخاطره کردند. من فکر میکنم جدیت در زندگی شاید بشود اینطوری تعریفش کرد کل هستی، زندگی واقعا یک بازی بزرگه و دقیقا کسانی این بازی را به هم میزنند که، قواعد بازی را نمیپذیرند و جدی نمیگیرند آنها را.
- درسته
- دقیقا ایجاد عدم عدل و سلامت و آرامش میکنند. یک چیز کوچکی درباره جدیت بگویم چرا که بازیگرم و فکر میکنم بازیگری چنان چه شما هم بسیار عالی بر آن اشراف دارید
- خواهش میکنم
- خیلی به جدیت احتیاج داره و از آن بیشتر به یک سرخوشی کودکانه و نشاط و شوخ بودن واقعا احتیاج داره، که اون درواقع مانع میشه از این که تو ادای جدیت را در بیاوری و کلا میجهی از اطوار
- اگر در یک کلمه بخواین بگین شما جدی هستینیا شوخین؟
- والا من یه چیز خیلی ساده به شما بگم من خب به هرحال دارای جدیت هم هستم ولی من در خانه فقط ده دقیقه میتونم مثلا فرض کنید عبوس باشم یایه چیزی منو ناراحت کرده باشه. حالا این وجه خانگیشه، چرا که بعد از اون ده دقیقه خیلیعالی از من دلجویی میشه ولی بعد سرایت میکنه، من کلا مجاز به عبوس بودن نیستم. حالا بخشی از جدیت ظاهری آدم رو عبوس میکنه، ولی من واقعا در مورد پارهای از کارها به شدت جدیام، و این جزو اون قواعد بازیه.
آوا
نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
- بسیار عالی
- یعنی اگر اون قواعد رو بازی نکنییعنی درست بازی نکنی، جدی نگیری کار به جرزنی میرسه
- درسته
- به همین دلیل من در اون شرایط جدیام.
- خیلی هم عالی. و متولد؟
- متولده؟
- یعنی شهر نه یعنی سال.
- سال؟ متولد سال
- بهمن ماهی هستین میدونم
- آهان، بله بهمن ماهیام. یه چیزی هست بیشمار دفعه این رو گفتم اجازه میفرمایید اینجا هم بگم؟
- خواهش میکنم
- خواهش میکنم،یه شخصیت افسانهای هست ما بالاخره نمیدونیم افسانهای هست یا نیست؟ که اساسا معتقده که این شناسنامه رو باید برگ برگ کرد و داد به هوا و مشکل خیلی از آدمها حل میشه و یک حالا نقلقوله، من این نقلقول رو در جایی نخواندم، ولی دوستی قابل اعتماد این رو مطرح کرده در نتیجه من هم جاهایی میگم و اون اینه که نقلقول هست از برنارد چاو که میگه اگر سنت رو بفهمند، فهمیدند ولی اگر خودت بگی ابلهی!
- یه چیزی گفتین که همهی درها رو بست. یعنی. پس خودتون نگین، خب؟
- خب
- طبق حرف برنارد چو
- نه تایید خواهم کرد نه تکذیب خواهم کرد
- آره
- منم و اینترنت با چهار روایت سن، یکی دو تاش مال خواهرامه.
- آره ولی چون
- حالا چه اصراری دارین سن من رو بدونین
- نه نه نه، چون جملهی برنالد چو جوریه که خودتون نمیتونید بگید، اصلا نباید بگید
- اره دیگه
- ولی اجازه بدین من بگم، اون ابلهه من باشم.
- خدا نکنه، عجب بابا
- یک قاعدهای هست مثل اینکه همه باید سنهارو بگن، خب بگم چی میشه
- نه اگه دوست نداری نمیگم ولی اجازه بدین بگم
- نه چرا من مشکل ندارم بالاخره یکی از اون چهارتا هست
- اون روایت درسته فکر کنم متولد چهل و یک باشیدیعنی پنجاه و هشت سال
- نمیدونم، بابا برنارد چایو چیکار کنماصلا هیچی هیچی همین، گفتم یه روایت اینه. حالا انشالله که پنجاه و یک باشد.
- چه فرقی دارد؟
- شما نقاشی خوندید؟
- نه دیگه اون دیگه واقعا فرقی نمی کنه.
- فرق نمی کنه؟
- نه!
- اهان من که دارم میگم بذاریدیک دفعه بیشتر بگم. نقاشی خوندید؟
- بله
- چرا اومدید سمت بازیگری و چی شد؟
- من پیش از این که نقاشی بخونم مشغول به بازیگری شدم و در واقع این حرفه را پیشه کردم چرا میگم این حرفه را پیشه کردم. چون به خاطر اجراها دستمزد دریافت کردم و اسمش امرار معاشه.
- بله،
- بله. به همین دلیل می گم وارد این حرفه شدم. من تقریبا نزدیک به پنج سال در یکی از گروه های اداره تئاتر، کار تئاتر كردم به صورت پیوسته، تحت سرپرستی جناب آقای حسین احمدنسب که اون چند سال با ایشان کار کردم، دیگه دست نداد باهاشون کار بکنم. ما در اون دوره واقعا تمرین می کردیم و اون دوره دوره ی کسب مهارت بود.
- واقعا،
- و اگر مشکلی ندارید من به اشاره به یک،
- حتما
- آره برای این که واقعا فکر می کنم همه ی ما اگر معلم و یا مربی داشتیم که خیلی عالی بوده کارشون و بعدها که وارد اون کارمون شدیم،یک تجربه ای کسب کردیم می بینیم که چه قدر درست بوده، خب جای تشکر واقعا داره من کم فرصتی پیش اومد از ایشون تشکر کنم اینجا شایدیکوقتی شاید تماشاگر این کار باشند به چند دلیل تشکر می کنم به یک دلیل، به دلیل این که مو به مو یک چیزهایی که یاد می دادند در ساعات طولانی روزانه، و اونموقع تمرین ها تمرین های اساسی بود، مثل الان در دو ساعت یک ساعت و نیم نبود واقعا. خیلی چیزهای ریز کاربردی که اصل قضیه بود بدون عناوینی که امروزه روز ما در کارگاه ها می بینیم، بسیار ساده اصل مطلب و جان مطلب را به ما آموختند و من فکر میکنم هنوز که هنوزه من از اونها بهره مندم.
- درسته!
- پس از آنکه مشغول بودیم چون از در مورد نقاشی پرسیدین کم کم مادرم دید نخیر شد چهار سال، پنج سال و من مشغول این کارم و ظاهرا دانشگاه هیچ خبری نیست البته این طور نبود که دانشگاه نخوام برم، ولی به تعویق می انداختم. مادرم خلاصه منو نشاندند یعنی واقعا خیلی صحبت های بسیار مفیدی کردند با من، و چند پرسش و پس از آن طییک سال هر روز پاسخ این پرسش ها را از من می خواستند، بدون استثنا. منجر شد که من سریعا اقدام کنم و بروم دانشگاه، و اون موقع دیگه تصمیم گرفتم به سه چیز علاقه داشتم، به نقاشی علاقه داشتم، به معماری علاقه داشتم و به سینما. دست بر قضا سالی که من می خواستم امتحان بدهم و فقط اون سال یا سال بعد و سال بعدش، سینما فقط برای پسران ارائه می شد و خدا را شکر که واقعا این را منتفی کردند سینما که منتفی شد، معماری هم اون موقع، این طور نبود به هر حال، هنوز هنر یک ارزشی داشت،
- بله
- و اگر دانشجو می خواست رشته ی هنر امتحان بده، سرخورده از سایر رشته ها نبود که پناه ببره به هنر و با رتبه های عجایب می آیند سراغ هنر. من شاهدش هستم اون موقع یا باید شما اگر می خواستید معماری بخونید باید گروه ریاضی فیزیک، اگر نقاشی گروه هنر، و واقعیت امر اینه که این بار پدرم دست به کار شدند و پدرم طبق عقاید خودشون به یکچیزهایی خلاصه رجوع می کردند و به من گفتند: دختر من هنر و لاغیر. باور کن که آرامش تو اونجاست. بله، البته منظور از آرام بودن نیست چون شما خودتون می دونید قدم به راه بگذارید آرامش سلب می شه. بله، این شد که من رشته ی هنر امتحان دادم و دیگه دانشجوی نقاشی دانشکده ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شدم.
- چند ساله بودید که اولین کار حرفه ای را یعنی تئاتر را شروع کردید؟
- آهان آهان، اولین تئاتر، اشکالی نداره بابا اولین تئاتری که فکر میکنم، آهان من آن سالهایی که ما تاتر کار میکردیم اولین ثمرهاش یه تئاتری بود ب نام زار ک پس از ۸ ماه کار گفتن نمیشه و من این رو الان به بچههای الان میگم که بعضیهاشون میگن وای ما ۸ ماهه دوره دیدیم و هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده؛ میگم عزیز من ممکنه دوره ببینی ثبیت هم بشه بعد یک سال یک کاری انجام بدی کاره نشه کار دوم هم نشه و سوم
- بله بله
- حالا بعد بعد کارهایی که در غم غریب غربت بودم موزه هنرهای معاصر سنگلج رو صحنه رفت و باد سرخ در تالار هنر. چی شد اینو گفتم؟
- اینکه چه سالی اولین کار حرفه ای تئاتر
- اهان فکر میکنم 63 یا 64
- خیلی خب
- با غم غریب غربت
- خیلی شما گزیده کار هستید و خیلی وسواس در انتخاب دارید و فیلمانامه براتون مهم است. خیلی کارگردان برای شما مهمه خیلی مجموعه اینها
- خب همهی اینا که مهمه گزیده کار که خب بله من دست به انتخاب واقعا میزنم خب به هرحال منم برا خودم قواعدی دارم و سراغ بعضی چیزها میرم بعضی چیزایه چیزی که برا من خیلی جذابه در انتخاب کار الان که نگاه میکنم فکر میکنم شاید در سنین گوناگون خیلیم راضیم ازش راستشو بخوایدیه کوچولو هم تعریف از خود میشه ولی خب پوزش میخوام اینه که من گاهییعنی شاید شهامت این رو داشتم البته خب باید پیش بیاد که تو خب دست به انتخاب بزنی خیلی از کارایی که کردم به نوعی در قبلش نبوده مثل بازی در ویدئو کلیپ مثل حضور در کار مستند مثل مثلِ مثلِ بازی کردن نقشی بسیار کوتاه اینا خیلی برای من جذابه و بعد فکر کردم که خب این هام در همون گزیده کاری و گزینش پیش اومده این خیلی برا من راضی کنندس ولی نه بابا زیاد کار کردم
- آره خب ولی خب خیلی انتخاباتون با وسواسه معمولا
- سعی کردم واقعا سعی کردم
آوا
نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
- و یکی از درواقع نقشهایی که خیلی مردم خیلی شما رو با اون نقش شناختن همون سریال خواب و بیدار اقای فخیم زاده بود که باشون کلی گپ زدیم
- بسیار برای من گرامی هستن بسیار وما کلا خانوادگی واقعا به ایشون علاقه مندیم و احترام ویژه
- بله خیلی دوستداشتنی هستن و گفتگوی خوبی هم شد. فکر میکنید علتش چی بود اون نقش یعنی اون سریال اینقد بیننده داشت و اینقد شما تو ذهن مردم با اون کار موندید؟
- اولا خب نقش وقتی شکل میگیره باید در یه بستر خیلی خوب شکل بگیره که اون فیلمنامهی خوبه. بعد نقش باید در جای ویژه در سیر قصه نقشه یعنی تاثیرگذار باشه تاثیر داشته باشه در شکل سیر قصه و یا اینکه در جایی کاشته میشه نقش، قصه در یک اوجی ازش عبور بکنه و اونو پشت سر بزاره که اون نقشه تبدیل به یه چیزه خودبسندهای میشه اون در نوع خودش جذابه. این نقش من فکر میکنم که در وهلهی اول در فیلمنامه خیلی خوب پرداخت شده بوده هم در فیلمنامه هم در سیر کار. چون که فیلمنامهی این کار رفته رفته نوشته شد و یکی از خوشحالیای من اینه که واقعا از جناب آقای فخیمزاده خیلی تشکر میکنم بسیار جانب بازیگر رو دارن و من این رو دیدم که نه فقط من، هر بازیگری در هر میزان نقشی هست اگر همت کنه اصلا نقشه یهویه چیز دیگه و ایشون و همین بهش اضافه نه کمیت پرداخت میکنن و مطمئن میشن بازیگر از عهده بر میاد و یه اتفاق خیلی جذابی رخ میده. اولین بار بود اگرم اولین بار نبود شاید اینقدر وسیع نبود یک نقش منفی
- بله بله
- و چون این نقش منفی خیلی پرداخت شده بود به گذشتهش اشاره میشد، درواقع بعدها که فیلم رو تماشاگر میدید،یه جوری همدلی میکنه، و آخر و عاقبت این شخصیت برای اون مهمه و اینکه چه به سر او میاد برای او مهم میشه ولی من فکر میکنم همه ی این چیزا رعایت کردن و خب نمیتونیم. اجرای خوبم بود دیگه بالاخره
- بله بله حتما همین طوره
- نه واقعا از شوخی گذشته یه فضایی ایجاد شده بود که آدم از جان مایه میذاشت و اصلا دلت میخواست و یه اتفاق جالبی که به نظرم درسته که این کار در یادها مونده. برای من که بازیگرش بودم یک بار سر صحنه تعریف شد. بسیار سر صحنه اتفاقات جذاب بود. اصلا نقش رو که بازی میکردی، محضوض بودی. بعد فیلم رو دیدی. دوباره نو شد. آن راضی بودن و لذتت و بعد بازخوردش نزد مردم. سه بار این اتفاق برای من نو شد و این واقعا، واقعا عالی و لذت بخش و جای شکر داره.
- خیلی هم عالی چند ساله بودید که اولین کار تئاتر رو کردید؟
- ای خدا
- چرا نپرسم؟ نه میخوامیه چیز دیگه رو میخوام بگم.
- نه بابا اشکالی نداره یه جور مزاح و بازیه دیگه. نه واقعا گریزی نیست از ولییه چیز جالب به شما بگم. یکی سنهایی که به من نسبت میدن، سن خواهر بزرگمه. من از خدا بخوام اگر به اون سن برسم، نظیر خواهرم باشم. یعنی در، هم در احوال هم در آنچه که در ذهن میگذره این که پیوسته به سمت کیفیت قضیه واقعا چیز مهمی نیست سن. اگر که خوب گذشته باشه درست گذشته باشه و راضی باشی. با هر غمی و با هر شادی. نمیتونیم منفک کنیم ولی در مجموع اگر راضی باشی اصلا فرق زیادی نداره. بله بنده اجازه بفرمایید در سال، فکر میکنم اصلا وارد نمایششدمتقریبا عده ی زیادی نبودن البته از جای بهتری بودن بعد حالا اومدن بعدم به جای بهتری خواهند رفت ولی فکر میکنم سال ۶۱ بود
- که وارد کار نمایش شدید
- وارد کار نمایشمیه چیزیم به شما بگم. واقعا میتونم روش تاکید کنم چون ببینید اینکه ما میگیم ما از مدرسه شروع کردیم به تئاتر خب ما همه میدونیم ولی واقعا مدرسه ی ما خیلی عجیب بود در حیطهی تئاتر یعنی
- کاملا حرفه ای بود و...
- و اصلا ما البته به زبان فرانسه بود همه چی و ما نمایشنامه خوانی که برایش نمره میگرفتیم و در کارنامه ماهانه و در انتها در کارنامه سالانه بود یعنی
- کاملاً حرفهای بوده ماجرا؟
- خیلی حرفهاییعنی میتونم بگویم از همان موقع این چه میگویند مثلاً کلنگش زده شد در ذهن من
- بله، ورزش میکنید و ورزش ورزش زیاد میکنید؟
- ورزش! ورزش خب باید بکنم ولی ورزش رو من در حد در حدی که خب نرمشهای روزانه است این طوری بگویم، باشگاه نمیرم. ورزش ویژهای که مثلا ۴ روز در هفته نه، فقط همین نرمشهای روزانه هست و تابستان فضای باز و پیوسته
- چون به این خاطر گفتم حتما ورزش میکنید چون سنتون اصلا بهتون نمیاد
- عه عجب بابا
- نه این تعریفه
- نه نه نشد اجازه بفرمایید اولا از سن چی میخواید شما؟
- هیچی هیچی
- سنم به من نمیاد اتفاقا من به شما بگم دقیقا در سن من باید همین شکلی باشی، خیلی این حیفم میاد و ای کاش که ما واقعا تجدیدنظری کنیم در این احوالمون و یک مقدار بحث فرهنگیه واقعا. من فکر میکنم از یک سنینی بانوان از خیر خودشون میگذرن از خیر خودشون میگذرن و بایک چیزی که گفته نگفته در سنت تکرار میشهیعنییا گفته میشهیانگفته احوالش هست انگار که تو نباید سرپا باشی. نگید نه که واقعا این هست و در خود تلویزیون. یک بار در یک برنامهای که سندش هست مدرکش هست یک خانمی را دعوت کردند که در سنین بالا اینطور گفتند مجری برنامه که این مادر ما، حالا که این خانم که آمد سنش از مجریبرنامه کمتر بود حالا واقعاً میگم و گفتش که این مادر ما در سنین بزرگی و سالخوردگی رفتند رانندگییاد گرفتن! خانم فلان، بعد ایشان تشریف آوردند روی صحنه یک خانم بلندبالای جوانی دست ایشون رو گرفته بودن نوه بودند این خانم طوری اومد تو صحنه قسم میخورم حتما در آرشیو هست من یواشکی به شما میگویم چه برنامهای و گفتند که خب مادر چطور شد که این تصمیم را گرفتید؟ گفت من فکر کردم که دوست دارم یایه همچین چیزی خوب شما الان چند سالتونه که تصمیم به این کار گرفتید؟۵۳ سال.
- عه!
- واقعا این را مثال دادم برای اینکه بدانید واقعا این کار رو نکنید واقعاً بانوان هم عین آقایون هر مرحلهای از زندگیشون میتونن مرحلهای باشه میتونه آغاز بشه میتونه زنی از بستر بیماری بلند شده باشه و وقتی بیماریش تموم شده باشه
- بله
- ۵۰سالش باشد و نه ۵۸ سال نه اصلا ۶۰ سالش باشه زندگی تمام نشده شاید قرار باشه او سی و خوردهای سال دیگر عمر کند و واقعاً فکر میکنم مهربانتر باید بود با سن بانوان به ویژه در بافتهای خیلی سنتی.
- بسیار عالی بله. ضبط برنامه عصر جدید دوباره شروع شده و یک کمی از داوری در این کار برای ما بگید اساساً کار سختیه؟ این کار و اساساً مردم زیاد انتقاد میکنن نسبت به این،یعنی قضاوتها زیاده و از محبوبیت تون کم نشده به خاطر داورییعنی اساساً داورها نه شما یک کمی از این برامون بگین از این روزهایی که سپری میکنید با این برنامه
- من فکر میکنم داوری که حتما با آراء مخالف مردم مواجهه واقعا
- درسته
- ولی من فکر میکنم اصلاً کنش اینجور برنامه ها این هست که مخاطبین بیاید طریقه خودشان در نظر بگیرند از بین شرکت کنندگان مثلا هوادار کسی بشن یایه کسی رو خیلی دوست داشته باشن و درواقع به شکلگیرییک برنامه که اساساً برای سرگرمی خودشون هم دامن بزنند
- درسته
- اگر این ط. ر نباشد اصلا شکل نمیگیرد قضیه به همین دلیل خیلی ها ممکنه مثلا واقعا مخالف باشند. در این مخالفت ها بعضیا هم حادن خب دیگه کاریش نمیشه کرد مثلا اگر شما یک چیز کوچیکی بگوییدیکی بکوبه رو میزیا سرش رو بزنه به این رو دیگه میل خودشه واقعا بعضی ها حاد رفتار میکنند ولی عرضم به حضور شما در باب داوری محبوبیتیک چیزی خدمت شما بگم
- اساسا سخت ترین کار جهان قضاوت است.
- واقعا هست و بزرگترین سودای بشر است.
- بله.
- بشر سه سودا در سر دارد بی برو برگرد، سودای اول بازیگری دو پادشاهی سه قضاوت.
- قضاوت.
- پادشاهییک اسم است، این سودائه هست واقعا. قضاوت کار بسیار دشواریه اما یه چیزی بگم به شما در باب محبوبیت، در باب کم شدن محبوبت من یه چیزی خدمت شما بگم ما با یک جمع بیست نفرهای حدودا یک مسابقه فوتبال رو نگاه میکردیم که خب بعضی هامون باهم قرابت داشتیم بعضیها نه من اصلا یهو از اصواتی که میشنیدم متحیر شدم رو برگردوندم دیدم شخصییه آقایی بود آقای جوان رو به میانسالی و آنقدر ناسزا گفت به یک نفر که ما اصلا سر در گریبان فرو بردیمیعنی دیگه نمیتونستیم هم دیگر را نگاه کنیم خیلی ناجور بود و بعد من فکر کردم خب این طرفدار این تیمه داره به اینا فحش میده ولی ناگهان دیدم داره به این واژهها رو نثار تیمی که طرفدارشه میکنه و دقیقا نثار کسی بازیکنی که بیش از همه به اون علاقهمنده دیگه تو خودت حدیث مفصل بخوان از این!
- بله
آوا
نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
- دیگه حالا محبوبیت ببین فکر نکنم محبوبیت که خب ما که نمیتونیم تعیین بکنیم نزد چه کسانی محبوب هستیم آرزوش هست برای اینکه کار ما اصلا اینطوریه که نه توامان باید باشد و لذت بخشه ولی نمیتونی کار خودت رو نکنی که مبادا محبوبیتت رو از دست بدی و ندی
- خیلی بی حاشیهاید؟ اهل فضای مجازی هم نیستید فکر میکنم؟ و این رو مدیریتش تو این دوران خیلی سخته، این که اینقدر باشید، اینقدر حضور داشته باشید، اینقدر مردم شما رو ببینند، و اینقدر بیحاشیه باشید، توصیهتون چیه که بتوانیم بیحاشیه باشیم واقعا و سلامت.
- آخه حاشیه تعاریف گوناگونی داره، الان در این عصر دنیای مجازی و اینها که تأثیر صددرصد در ارتباطات دارد و اصلا عمدهی ارتباطات از همین طریقه من حاشيه رو در واقع به سر و صدای زیاد در اطراف تعبیر میکنمیک کمی قبل تر وقتی میگفتند اون آقا یا اون خانم حاشیه دارهیا این جوریهیا اون جوریهیا مثلا مسائل اخلاقی بودهیا مسائل مالی بوده یا چیزای به هر حال بوده دیگه که البته خیلی خیلی هم میدونید حاشیه همیشه هم درست نیست واقعا چیزایی که اطراف یک نفر شکل میگیرد من فکر میکنم این سر و صدا واقعا نظم ذهنی آدم رو به هم میزنه. عالم مجازی خواص یعنی فواید بیشماری داره و دستاورده بشره ولی مخاطراتی هم داره مثل این که شما تعیین نمیکنی معاشرت چه کسی باشه، در گذشته وقتی پای اظهار نظر پیش میومد معمولا کسانی بر مسند نظر دادن می نشستند که بالاخره در حیطه ای نظرشون صائبه و میشه در واقعرجوع کرد به رایشون. امروزه به دلیل عالم مجازی همه اظهار نظر میکنند و یک جمله بسیار غلط و این که رای نظر هر کسی محترمه. من فکر می کنم نظر اول باید صائب باشه و بعد احترام کسب کنه
- بله
- نظر بی جا ممکن نیست محترم باشه یعنی کسی که نظر بی جا میده خودش رو به عرصه بی احترامی میکشونه
- درسته
- و من فکر میکنمیک کمی هوای من رو به هم میریزه مثل این که من یکی دو برنامه که گذشت یک روز وارد صفحهام شدم وارد صفحهام شدم و دیدم که خب عدهای اظهار نظر کردن بعضی خب لابد خودشونم شایسته الفاظ هستند که از زبانشون در میادیعنی دوست دارن این الفاظ رو. بعد من دیدم که آخه منطق نداره حرف ها حرف ها باید منطق داشته باشه میدونید فحش هم میدی بایدیه دلیلی داشته باشه ناسزا میشه درست انتخابش کرد که البته واقعا کار بد مصلحت آنست که مطلق نکنی من در این قضیه ولی دیدم که خب من یه عدهای ریختن در صفحه من و دوستان من نیستند و متاسفانه من میلی به معاشرت باهاشون ندارم و خب ولی خب کسانی هم بودن که دوست داشتم معاشرت باهاشون کنم ولی به خاطر اون ها کلا کامنت رو بستم و محروم شدم از رای و نظر و ارتباط با بعضیا که آدم دوسشون داره واقعا ولی فکر میکنم نشدنیه من دوست دارم که معاشرم رو انتخاب کنم.
- بسیار عالی آقای همسر شما جناب آقای رامین فاروقییکی از بهترین مستندسازان و فیلمسازان ما هستند که حالا سوال خواهم کرد که چرا ایشون شاید من اشتباه میکنم فعالیتشون کم شده این روزا چی شد؟
- خب فعالیتشون که کم نشده اگه فکر میکنید فعالیتی کم شده به دلیل این که رامین حیدری فاروقی نزدیک به ده سال در کار ساختن مستند خشت بهشتبود کاری که ده سال طول کشید ولی خب یک مستند از دید من بسیار پر و پیمونه
- بله من کاراشون رو دیدم فوق العاده س.
- بله من واقعا کار های او رو بسیار دوست دارم ولی اون مشغوله بوده پیوستم مشغوله و کار نکردنش هم شاید به این دلیله که این دو الی دو و نیم سال مشغول درواقع رساله دکتریشه در باب فلسفه هنر خب من از نزدیک شاهدم که تمام وقت می بره
- چی شد؟
- چی چی شد؟
- اولین بار چی شد؟
- اووو اصلا مهم نیست اولین بار خیلی چیزا میشه نمیدونم. بله اصلا به نظرم میاد که این که چه شد و کی اول نگاه کرد و کی دوم نگاه کرد و چه گفتید و چه شنیدید خیلی مهم نیست مهم اینه که در ادامه چه میگید که ایجاد آرامش میکنه که تبدیل به یک اعتماد مدام میشه تبدیل به یک چیز ماندگار میشه که من واقعا دلم میخواد برای خیلی چیز هایی که در کنارم قرار می گیرن این آرزو رو بکنم که تجربه خیلی خاصی از این در کنار هم بودن داشته باشن به نظر من این خیلی مهمتر از اونیه که حالا شایدم به دلیل این که سن میره بالا این حالتیه سن که میره بالا یعنی میگذره ها
- میگذره بله بله واقعا ولی این و واقعی گفتم برام این که و این که الان همیشه حرف برای گفتن هست و اولین شنونده هم ما هستیم و این رو من دوست دارم.
- بسیار عالی بسیار زیبا بسیار زیبا و دخترتون خاتون که چند سالشه؟
- دخترم خاتون، خاتون نازنین منه دختر رامین حیدری فاروقی و بیست و سه سالشه بانوی جوان و فارغ التحصیل رشته سینماست
- به به
- گرایش تدوین. بسیار کوشاست و الان هم واقعا میتازه در این ماجرا و من شاهد این هستم که قدم به قدم در پی کیفیت بهتر و برتره. بسیار آرزوی خیر براش دارم رفیق بسیار شفیقی هست
- به به
- و بله این از خاتون من
- چقدر عالی چقدر عالی امیدوارم کنار هم همیشه سلامت و خوش حال باشید
- متشکرم مرسی
- در این دوران کرونا چه کردین؟ مفید گذشت؟ حتما شما اهل کتابین اهل فیلم هستین.
- دوران کرونا من فکر می کنم بهترین کاری که می شد کرد اینه که شما اجبار رو مصادر به نفع کنید
- بله
- همین جا قطع کنیم من یه کم آب بخورم.
- منم میخورم.
- فکر کنم مال فصله من صدام.
- بله منم گلوم خشک می شه.
- صدام میره به سمت گرفتگی.
- فصل و سن و اینا همه یعنی.
- چی گفتین؟
- نه برا خودم میگم.
- خب؟
- نه خودم رو میگم
- آقای مدیری عرضم به حضور من حریف میطلبم الان داریم به شما میگیمیک نمایش دو شخصیتی میریم با هم رو صحنه و واقعا از الان وقت دارین رو صداتون تمرین کنین که کم نیارین
- خواهش میکنم، نه من که مخلص شمام.
- اختیار دارین، بله داشتم خدمت شما می گفتم در باب کرونا. من اوایل چند روز ول گشتم در خانه. بعد فکر کردم خب یه کارایی هست باید انجام بدیم شروع کردم برنامه ریزی سفت و سخت دیدم هر روز که تموم میشه من وقت کم اوردم و اعصاب در غلیانه! بعد فکر کردم واقعا دست از سر خودت بردار دست از سر خودم دست از سر خودم برداشتم کارها رو سبک کردم از خودم فارغ شدم و به اطراف پرداختم و اتفاق جالب این جا بود که به قول معروف که تحت فرماندهی خاتون ما کارهایی رو به شیوه او انجام دادیمیعنی حالا اون موقع واقعا هم هر روز ورزش با شیوه و مدیریت خاتون رفتن نمیدونم به عالم مجازی به شیوه او خلاصه فیلم دیدن به پیشنهاد او مدیریت او و خیلی تجربه عالیای بود و یه اتفاق خیلی جالبی افتاد شاید دوستان هم اون رو چشیده باشن، خاله جان نازنین ما، خاله صبا که تنها زندگی میکنن در این ایام به اصرار ما چند روز مهمان ما شدند
- بله
- یعنی ما راضی نشدیم ایشون در خانه تنها بمونن و چه موقعیت جذابی بود برای این که خیلی از آدمایی رو که ما باهاشون مواجهایمیک وجه دیگری ازشون ببینیمیعنی حرفهای دیگهای ازشون بشنویم شکل همراهیشون در زندگیو این که چه قدر تو بحران میشه روشون حساب کرد. خلاصه این دوره بی وقفه که ما صبح بلند شدیم شب خوابیدیم صبح بلند شدیم شب خوابیدیم همه با هم بودیم احوال سفر داشت.
- درسته
- و بسیار عالی بود و من آرزو میکنم که همه آدمها بتونن در کنار هم آرام بشن. گاهی برای بعضی کار سادهای نیست واقعا آرزوی خیر میکنم.
- بسیار عالی بسیار عالی
- چند تا جمله بگم با بله یا خیر؟
- اوه اوه
- نه اصلا سخت نیست.
- واردم بابا دیدم این کار بلا رو سر ملت نیارین.
- به خدا سخت نیست.
- بله نه سختیش عیب نداره یه چیزی.
- تا حالا شده کار و فدای خانواده کنین؟
- خوشبختانه هیچ وقت پیش نیومده چیزی رو فدای چیزی بکنم.
- یعنی خیر
- به نوعی خیر با فلش دو طرفه. مثل لازم و ملزوم
- حالا سختیش همین بله یا خیره ست.
- ناتوانم.
- شده کسی رو قضاوت کنید و بعد پشیمان بشید؟
- بله.
- از چیزی ناراحت بشین گریه میکنین؟
- گاهی.
- از بلندی میترسین؟
- نه.
- تا حالا شده آدما ازتون بترسن که بهتون نزدیک بشن؟
- احتمالا بله.
- من از شما میترسم راستش رو بگم؟
- عزیزان گول نخورین برای جذاب کردن برنامه ست.
- با این که خیلی دوستون دارم خیلی در نظر من درجه یک و بینظیرید همیشه بودید ولییه انقدر میترسم
- آخه الکی میگید
- دارم اعتراف میکنم
- آخه چرا از چی
- نه اصلا چی بگم
- چون من دیدم ولی حالا میگم احتمالا چرا باید از من بترسن؟
- دیدین که می ترسن یعنی؟
- بله بله
- خب دیگه آره یعنییک کاریزمایی دارین که خب. آدم مغروری هستین؟
- مغرور خب گاهییه ذره غرور میزنه من فکر کنم لازمه دیگه از هر چیزی معتدل استفاده کنیم
- یعنی بله؟
- گاهی گاهی
- انتقادپذیرین؟
- انتقاد پذیر این توضیح داره
- اعتقادی به بله یا خیر اصلا ندارین
- نه نه این توضیح داره چون ببینید شکل ظاهری انتقادپذیر بودن همیشه شیک و
- آره
- من و ما
- معمولا نیستیم
- به انتقادشونده بسیار ربط داره به لحنش ربط داره حالا ولی خب خیلی مهمتر به خود نقده خیلی ربط داره یعنی آن چه که میگی و آن چه نوشته میشه مهمتره بله
- شما سحر خیزین؟
- کار که شروع میشه دیگه اجتناب ناپذیره کار از سحرخیزی گذشته گاهی سه و نیم صبح واقعا این طوریه
- سه و نیم صبح
- بله شما ولی مثکه این که سر باز میزنین من شنیدم شما کارایی که می کنید همه
- من همیشه بعد از ظهر من ظهر بیدار میشم و بعد از ظهر
- البته منم شب کاری رو ترجیح میدم چون واقعا میتونی صبح بخوابی ولی روز کاری شب خوابت نمیبره
- نه ما شب کاریم نمیکنیم ما آفیشمون دوعه تا هشت شیش ساعت دو تا نه
- پس چرا تا حالا من و دعوت نکردین به کار؟
آوا
نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
- افتخار ندادین
- اختیار دارین
- آره خیلی ما ما دو تا نه
- بابا خیلی شیکین
- همه هم شب رو دارن هم صبح و دارن
- فقط شیکی نیستا باید آخه یه شرایطی فراهم بشه آدم بتونه روزی این قد کار کنه
- آره واقعا
- وگرنه بقیه روزی انقدر!
- هر چیزییه قیمتی داره به نظرتون؟
- هر چیزی قیمتی داره که یه کنایهای درش هست که یعنی این که میشه خرید پارهای از آدمها رو هان؟
- آره آره
- یعنی اعتقادی دارین به این موضوع؟
- ولی بعضی از آدما رو به هیچ عنوان نمیشه خرید به هیچ عنوان
- در ازاییه نقش ماندگار حاضرین که دستمزد نگیرین؟
- من در مورد بعضی از نقشای ماندگار دستمزد کم گرفتم برای بعضیش دستمزد خوب گرفتم ولی وقتی پای دستمزد گرقتن میاد وسط پای تهیه کننده وسطه
- آهان
- باید دید چرا این رو میگه و گاهی واقعا موجه نیستند.
- مرسی.
- بله به نظر من برای نقش ماندگار شما اصلا دستمزد نگیرییه کم شبیه این نیست که نقش و مثلا مثل خریدن و اینا
- شاید آره
- البته مطمئن نیستما این الان در ذهنم گذشت نمیدونم برای من پیش نیمده
- خب
- یه دونه رو با بله یا خیر جواب بده
- ای به چشم
- به خاطر من
- ای به چشم دو تا
- اصلا یه
- سه تا
- اگه بازیگر نقش مقابلتون دوست نداشته باشی رد میکنین نقش خیلی خوب رو حتی؟
- نه، توضیح داره بی توضیح نمیشه واقعا توضیح داره
- بله
- دلیلش اینه که به خدا خیلی
- بله بفرمایین
- ببینینیه توضیح من فکر میکنم این توضیح به درد خودم خیلی خورده و اون اینه که اول از اون ما در یه مقطعی با هم مواجهیم. خودتون میدونید بعضی وقتا به لحاظ انرژی و اون نیرویی که از ما ساتع میشه آدما نمیتونن زیاد در کنار هم قرار بگیرن این دیگه بحث ثابت شده س ولی واقعیت اینه که در اونایام محدود میشه مدیریت کرد.
- درسته
- میشه کاملا مدیریت کرد هم شاید پیشنهاد دهنده یه اوقات خوب برای اون آدمی که او هم در نوع خودش فکر می کنه با تو در تنشه ایجاد بکنی و هم این که اون نقش عالی رو از دست ندادی
- بله
- من به این واقعا اعتقاد صد در صد دارم
- بسیار عالی
- دیدین نمیشد با بله و خیر؟
- بله
- تست بازیگری دادین تا حالا؟
- بله بله.
- همین فقط کنجکاو بودم بدونم
- بله دادم
- کار تدریس هم میکنین؟
- بله
- و بازیگری
- بله بله
- استعدادهای درخشان داریم در میان جوانهامون این روزا خیلی زیادهیا؟
- بله ولی میتونی حدس بزنی نامکشوفه. چون به حد کافی هنوز به تمرینهایی نرسیدند کسایی رو میبینی بعد هم میرن و نمی تونی به زور نگهشون داری چون توقع دارن ظرف سه ماه نقش عجیبی بهشون داده بشه ولی بله هست
- سینمای امروز رو دوست دارین؟ به هر حال این موج جدیدی از جوانهایی که اومدند به عنوان کارگردان و اصولا کلا اوضاع سینما رو دوست دارین؟ چه طور می بینین؟
- به هر حال در این زمانه این بضاعت سینمای ماست به نظرم بهتره دوسش داشته باشیم تا دوسش نداشته باشیم. حتی اگه بهش نقدی داشته باشیم و در عین حال اینه که از میزان تولیدات شاید مثلا ده درصدشون خوب باشه. فکر میکنم این مثل مثلا استاندارد دنیا هست چون همه تولیدات اونها هم تولیدات خیلی خوبی نیست و با این شرایط و با این به هر حال چی می گن پر امکاناتی که سینمای ما داره و در اختیار فیلمساز قرار میگیره من فکر می کنم این حد از بروز جهانی واقعا مایه مباهاته من خیلی اینو دوس دارم واقعا و در مورد جوانان و به هر حال این اجتناب ناپذیره نسل ها نو به نو میشن
- درسته
- و در حیطه کاری نسل ها مثل نسل زندگی که میشه فرزندان یا مثلا مادربزرگها پدربزرگها مادر فرزندان این طور نیست نسل به ویژه بازی ده سال به ده سال تغییر میکنه
- بله
- و این اجتناب ناپذیره عده ای وارد سینما میشن و چه کارگردان کارگردانها همین طور ولی خب چیزی که الان مطرحه و من بیشتر در باب بازیگرها صحبت میکنم بابش بازه خیلی درهای ورود بیشتری بازه به سینما خب دیگه پس وقت را غنیمت دانید دیگه آن قدر که بتوانید واقعا ولیمیبینم که هدر میدن وقت رو و حیفه.
- بله
- واقعا حیفه
- بله به هر حال همه ما همه سعیمون رو میکنیم که مردم رو مدام ببریم به سمت فیلم دیدن کتاب خواندن و موسیقی خوب گوش دادن. شما هم یه چیزی بگید در این رابطه که چه جوری می شه مردم رو تشویق کرد به این قضیه که تاثیر بذاره
- دو شکل به نظرم میشه به قضیه نگاه کرد اگر بخواین بنیادین نگاه بکنین که من فکر میکنم بحث بحث من نیست اصلا بحث وجوده و وارده به همه
- بله
- باید از آموزش پرورش شروع بشه باید از اون موقع شروع بشه به دلیل این که اگر شما می خواین عده ای در بزرگی به یک امر فرهنگی بپردازند و تبدیل به اصن عادتشون بشه یعنی ناخودآگاه برن به سمتش این رو باید در بچگی چشیده باشن اصلا یه امر اجتناب ناپذیره و این که من فکر می کنم برای این که مردم به سمت محصولات فرهنگی برن باید محصول فرهنگی تولید بشه باید تولید محصول فرهنگی تشویق بشه و باید براش تبلیغ بشه متاسفانه تو خیلی گستره ها تبلیغ دست محصولات خوب نیست
- نیست
- و بعد از همه مهمتر واقعا اینو نمیشه نادید گرفت به نظرم مثلا در طیف متوسط جامعه قشر متوسط جامعه با یک درآمد مشخص باید بتونن به انواع تولیدات فرهنگی دسترسی داشته باشند نه این که واقعا با تموم سختی ها پولشونو جمع بکنن که مثلا خانوادگی ماهی نه دو ماه یه مرتبهیه فیلم ببینن این عین اجحافه. اصن فرصت لذت و بهرهمند شدن از نتیجهیک معاشرت با تولید فرهنگی رو نمیده بهت.
- درسته
- هنر به نظرتون جزو نیازهای اولیه انسانه؟
- من نمیگم اصلا یه چیزیه که هست و شما حالا هر کتاب هنری رو باز بکنین این درش نوشته یه جست و جوی ساده در اینترنت بکنید هست درش برای این که به هر حال هنر همیشه بوده برای بیان جهان برای بازنمایی جهان برای تسلط بر ترس برای دیگه
- و این که
- خیلی چیزها خیلی
- و این که هنرمندان در مورد مسائل مختلف اظهار نظر می کنند کار درستی هست؟
- هنرمندان اظهار نظر در مورد، والا راستشو بخواین اگه واقعا ما داریم به هنرمند فکر میکنیم من ترجیحم اینه که هنرمند اگه بخواد حرفی بزنه اون رو در قالب اثر هنری که در اون ماهره و به اون میپردازه اون رو مطرح بکنه این به نظر من بهترین شکلشه. ولی ما الان میتونیم در واقع به کسانی که شناخته شدند هم اشاره بکنیم. شاید این از ذهن من میگذره چون من بازیگرم و واقعا بازیگرها شناخته شدهاند مشهورن علتش چیه؟ خود حرفهاس چون با کالبد با صورت با صدا ظاهر میشه برا همین در بین ما هم کسانی هستند که تونستند به کیفیت های عالی برسن بعضیا هستن در میانه راه موندن بعضیا هم وارد حرفه شدن زحمت یک کمی جلو رفتن و به خودشون ندادن ولی همه مشهورن چون این حرفه باعث میشه که در یادها آدم بمونه. حالا آدمهای شناخته شدهتری هستن که به خیلی جهات در شرایط ویژه شاید مردم به آنها رجوع داشته باشن و دلشون بخواد که اون ها یه اظهار نظری بکنند همراه شند
- درسته
- حالا این که زیاد اظهار نظر میکنن شاید از بعضی زمانه شرایطیه طوریه دائما شرایط ویژه ست خب همه اطهار نظر می کنن کلا خیلی موافق زیاد اظهار نظر نیستم.
آوا
نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
- خسته شدین
- من؟ ابدا فقط من معذب اهان یه بار این ور رو تماشا کنم این ور رو. نه نه اصلا من کاری نکردم ما عادت به حرف زدن داریم دیالوگ رو وقتی میگی البته ادمو گشنه میکنه
- خواهش میکنم این پروژه خاصی در سینمایا سریال دارین این روزها یا حالا منظورم همین روزها نیستیعنی قراردادی کاری حرفی
- صحبت کردم قراردادی نبستم و چون قراردادی نبستم خودم و ملزم میدونم نام نبرم
- بله حتما
- چون ممکنه کس دیگهای جایگزین بشه البته دلم نمیخواد
- و سینماییهیا سریال
- اینی که الان دارم براش صحبت می کنم شبکه خانگیه
- شبکه خانگی
- بله
- میتونید بگید تاثیر گذارترین فرد زندگیتون کی بوده؟
- ببینید تاثیرگذار حالا یه جیز جالبی که میگین تاثیرگذار کی بوده این بوده تو مقاطع گوناگون میتونه تقسیم بشه. هم اکنون واقعا تاثیرگذارترین در زندگی من رامین حیدری فاروقیه. واقعا این طوره واقعا این طوره به دلیل این که من در طی این سالیان به واقع دیدم که او باعث شده که در واقع تاثیری رو که من از ابتدای زندگی بگم نه از وقتی که خودم در واقع خودم رو شناختم از اطرافم گرفتم از خانوادهی خودم اون ها همه هست و من به راحتی ازشون برخوردارم
- بله
- و بله یک امنیت ذهنی و روانی هست که موجب میشه من خلاصه برخوردار باشم
- چه قدر عالی چه قدر عالی.
- هیچ وقت دوست داشتین که سیاستمدار بودین؟
- بله اگر اگر به واقع احزابی می بودند به واقع یک ذهنیتیک مکتبی داشتند سیاستمدار بار میاوردن دنیا رو چه دیدی؟ شاید منم سیاستمدار میشدم و به ویژه که سیاستمدار بودن هم کم از بازیگری نیست ماشالله.
- واقعا
- همینه دیگه
- و اگر قدرتی داشتین در شرایط امروز اولین دستوری که میدادین چی بود؟ مهم ترین چیز براتون چی بود تو جامعه ما
- والا اگه قدرتی می داشتم یک واژه رو جلوی روم میذاشتم به نام رانندگی. اون چه رو که قبل از این که رانندگی ما درست بشه باید درست کرد اول درست میکردم فهرست میکردم دونه به دونه و پس از اون. رانندگی خوب این حرف مربوط به همه ماست یه بستر فرهنگی خوب میخواد و شاید رانندگی نشاندهنده بستر فرهنگی ماست همه ما شاهد رانندگیهایی هستیم واقعا موجب سر افکندگیه
- بله
- واقعا و امیدوارم که کسی که قدرتش میرسه واقعا رحم به همه ما بکنه و بحث رانندگی رو اصلاح بکنن و ببندن و البته اگه من کارهای بودم یعنی شک نکنین پس از اون چیزهایییا درست کردن اون چیزهایییا شایدم از بدو شروع هست، درست شدن چیزهایی که قبل از رانندگی لازمه شاید راه سازی شاید خیابان کشی حالا اصطلاحاتشو نمی دونم دقیق ولی قوانین بسیار دشواری برای رانندگی وضع میکردم پاش وای میستادم چون این رو به گوش خود شنیدم که دوستی که رانندگی میکرد از چراغ قرمز رد شد و به دلیل این که من صدام رفت بالا جیغ کشیدمیعنی من گفتم از این ور اون ور بعد گفتم که گفتم شما از چراغ قرمز رد شدید! گفت مشکلی نیست مثلا حالا جریمه ش رو میدیم و از این حرفاواقعا از این لفظ استفاده کرد حالا نمیدونم مجازم بگم یا نه ولی به هر حال حالا یه ناسزایی گفت ناسزایی گفت و گفتش که اینم شده منبع درامدشون. خب این که نمیشه که. چراغ قرمز رو شما نباید عبور کنی ناراحتیش این بود که منبع درامدی شده خب عزیز من نرو رد نشو از چراغ قرمز واقعا خیلی جریمه های سنگین میبستم پاش وایمیسادم تا کجا
- من اتفاقا همین دیروز بود حالا شما گفتینیادم افتاد. داشتم یه جا رد میشدمیه تیکه ای عین گیم شد به خدا
- بله میشه
- یعنی دیدم که یک خیابون طرفه بود من داشتم میرفتم دیدمیه ماشین داره از اون ور میاد خیلی راحت بعد چراغ هم میزنه برا من که یعنی گمشو کنار! اینجوری بود بعد یه موتوری اومد از عرض رو رد کرد یعنی رفت اصلا از یه جایی که اصلا هیج جا نبود و با سرعت. این اومد از بغل من رفت من مجبود شدم بکشم اینور بعد دوباره یه موتوری از روبرو اومد بعد من فکر کردم مثلا یه اقایی که داشت رد میشد فکر کردم حالا اینو بزنم هزار امتیاز داره یعنی قشنگ عین پلی استیشن بود اون صحنه و خیلی عجیب بود واقعا یعنی خیلی عجیب بود درست میگید. چه چیزی بیشتر از هم چیزی عصبانیتون میکنه؟
- بیشعوری
- بیشعوری! واقعا دردآوره. واقعا دردآوره. بیشعوری مانع خیلی چیزاست. مانع این میشه که ما چیز خوب و نیک و زیبا رو رویت کنیم. مانع از این میشه که اعصاب خوبی داشته باشیم و واقعا بیشعور نه شاخ داره نه دم! کسی از ما اگر بحث جسارت و اینها هم نیست واقعیته. اگر کارها رو به موقع و در حد لازم که اسمش به اندازه است انجام ندیم شعور از اون فضا پریده در نتیجه به همین سادگی حداقل ما می تونیم در اون مسیر که پیوسته شعور بورزیم قرار داشته باشیم
- اره یه کلمه ست ولی خیلی گسترده س مفهموش و تمام همه جا رو در بر میگیره همه چیز رو در واقع خسته تون نمی کنم
- ابدا چیزی هست که توی گفتگومون نبوده باشه دوست داشتید این جا می گفتید؟
- نه چیزی به ذهنم نمی رسه به هر حال ابراز خوشحالی از طی این برنامه
- متشکرم
- و عالی بود
- و احساس خوشبختی دارید؟ سوال آخر
- خوشبختی ببینید جهان جهان پر تنشیه برای همه آدم ها و حداقل یا بهتره نگیم حداقل وقتی که یک معاشرتی داری در زندگیت که باعث میشه ذهنت آرام باشه و بتونی نقش اجتماعی خودت رو ایفا کنی و هیچ چیزی به تو خدشه وارد نکنه و مثل یکیعنی عبور کنی از هما چی این واقعا حس خوشبختی از این وجه به من میده و من به دلیل هم حضور رامین حیدری فاروقی این رو امیدوارم همه شما همیشه با کیف تمام از نازنینانتان بتونینیاد بکنین هم اوست که این آرامش ذهنی رو به من میده و من واقعا معاشر اعتماد و مهر مدامم و هم این رو من از کل خانواده خودم دارم که الان از کل خانواده من پدر و مادرم نیستن و نسل پدران و مادران ما هیچ کدوم نیستن ما الان هستیم
- درسته
- یعنی ما الان میشیم با خواهرانم میشیم نسل و مثلا فرض کنین دختر خاله مسر خاله اینا و من خیلی خیلی راضیم که در جوار اون ها دوستی مطلق رو میچشم واقعا این طوره یعنی اصلا برای من این نیست که خواهر
- بله
- واقعا خیلی برام جذابه بسیار راضیم از این و خب به هر حال این بخشی از زندگیه و خب چیزهای دنیایی هست آدم و مشوش می کنه همون طور که همه شما همه ما از نا به سامانی جهان در رنجیم
- بله
- من هم همین طور
- بسیار عالی قلبا آرزوی سلامتی دارم برای شما و همه خانواده
- متقابلا
- امیدوارم همیشه همین طور درخشان باشید و بهترین ها رو براتون آرزو میکنم
- متقابلا
- خیلی ممنون مچکرم خیلی لطف کردین
- ممنون.
- قربان شما،
- خیلی ممنون که دعوت ما را پذیرفتید، افتخار دادید. اختیار دارید! اگر سلامی هست بفرمایید.
- بله بله! واقعا با خوشحالی تمام سلام عرض میکنم. خیلی خوشحالم در مقابل شما نشستم و در کنار شما،
- خواهش میکنم
- امیدوارم واقعا حوصلهی شما سر نره و حرفها بکشونه شما را در این دقایق.
- خواهش میکنم،
- ممنون.
- خیلی ممنون که تشریف آوردید و یکهو برم سر اصل مطلب! در کلام خیلی جذبه دارید؟ ! آدم خیلی جدیای هستید؟
- جدی؟ والا یکی از بروزهای جدیت، چون جدیت گوناگونه تعاریف گوناگونی هم دارد، اشکال گوناگونی هم دارد. بالتبع به شکل بیشتر توجه میکنیم. یکی از شکلهای خیلی سادهی جدیت، ظاهر جدیه که البته خیلی قابل اعتماد نیست چون ما بی شمار آدم ظاهر جدی داریم که به وقتش جدی نبودند و همه چیز را دچار مخاطره کردند. من فکر میکنم جدیت در زندگی شاید بشود اینطوری تعریفش کرد کل هستی، زندگی واقعا یک بازی بزرگه و دقیقا کسانی این بازی را به هم میزنند که، قواعد بازی را نمیپذیرند و جدی نمیگیرند آنها را.
- درسته
- دقیقا ایجاد عدم عدل و سلامت و آرامش میکنند. یک چیز کوچکی درباره جدیت بگویم چرا که بازیگرم و فکر میکنم بازیگری چنان چه شما هم بسیار عالی بر آن اشراف دارید
- خواهش میکنم
- خیلی به جدیت احتیاج داره و از آن بیشتر به یک سرخوشی کودکانه و نشاط و شوخ بودن واقعا احتیاج داره، که اون درواقع مانع میشه از این که تو ادای جدیت را در بیاوری و کلا میجهی از اطوار
- اگر در یک کلمه بخواین بگین شما جدی هستینیا شوخین؟
- والا من یه چیز خیلی ساده به شما بگم من خب به هرحال دارای جدیت هم هستم ولی من در خانه فقط ده دقیقه میتونم مثلا فرض کنید عبوس باشم یایه چیزی منو ناراحت کرده باشه. حالا این وجه خانگیشه، چرا که بعد از اون ده دقیقه خیلیعالی از من دلجویی میشه ولی بعد سرایت میکنه، من کلا مجاز به عبوس بودن نیستم. حالا بخشی از جدیت ظاهری آدم رو عبوس میکنه، ولی من واقعا در مورد پارهای از کارها به شدت جدیام، و این جزو اون قواعد بازیه.
آوا
نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
تبدیل صوت به متن برنامههای پرطرفدار تلویزیون
- بسیار عالی
- یعنی اگر اون قواعد رو بازی نکنییعنی درست بازی نکنی، جدی نگیری کار به جرزنی میرسه
- درسته
- به همین دلیل من در اون شرایط جدیام.
- خیلی هم عالی. و متولد؟
- متولده؟
- یعنی شهر نه یعنی سال.
- سال؟ متولد سال
- بهمن ماهی هستین میدونم
- آهان، بله بهمن ماهیام. یه چیزی هست بیشمار دفعه این رو گفتم اجازه میفرمایید اینجا هم بگم؟
- خواهش میکنم
- خواهش میکنم،یه شخصیت افسانهای هست ما بالاخره نمیدونیم افسانهای هست یا نیست؟ که اساسا معتقده که این شناسنامه رو باید برگ برگ کرد و داد به هوا و مشکل خیلی از آدمها حل میشه و یک حالا نقلقوله، من این نقلقول رو در جایی نخواندم، ولی دوستی قابل اعتماد این رو مطرح کرده در نتیجه من هم جاهایی میگم و اون اینه که نقلقول هست از برنارد چاو که میگه اگر سنت رو بفهمند، فهمیدند ولی اگر خودت بگی ابلهی!
- یه چیزی گفتین که همهی درها رو بست. یعنی. پس خودتون نگین، خب؟
- خب
- طبق حرف برنارد چو
- نه تایید خواهم کرد نه تکذیب خواهم کرد
- آره
- منم و اینترنت با چهار روایت سن، یکی دو تاش مال خواهرامه.
- آره ولی چون
- حالا چه اصراری دارین سن من رو بدونین
- نه نه نه، چون جملهی برنالد چو جوریه که خودتون نمیتونید بگید، اصلا نباید بگید
- اره دیگه
- ولی اجازه بدین من بگم، اون ابلهه من باشم.
- خدا نکنه، عجب بابا
- یک قاعدهای هست مثل اینکه همه باید سنهارو بگن، خب بگم چی میشه
- نه اگه دوست نداری نمیگم ولی اجازه بدین بگم
- نه چرا من مشکل ندارم بالاخره یکی از اون چهارتا هست
- اون روایت درسته فکر کنم متولد چهل و یک باشیدیعنی پنجاه و هشت سال
- نمیدونم، بابا برنارد چایو چیکار کنماصلا هیچی هیچی همین، گفتم یه روایت اینه. حالا انشالله که پنجاه و یک باشد.
- چه فرقی دارد؟
- شما نقاشی خوندید؟
- نه دیگه اون دیگه واقعا فرقی نمی کنه.
- فرق نمی کنه؟
- نه!
- اهان من که دارم میگم بذاریدیک دفعه بیشتر بگم. نقاشی خوندید؟
- بله
- چرا اومدید سمت بازیگری و چی شد؟
- من پیش از این که نقاشی بخونم مشغول به بازیگری شدم و در واقع این حرفه را پیشه کردم چرا میگم این حرفه را پیشه کردم. چون به خاطر اجراها دستمزد دریافت کردم و اسمش امرار معاشه.
- بله،
- بله. به همین دلیل می گم وارد این حرفه شدم. من تقریبا نزدیک به پنج سال در یکی از گروه های اداره تئاتر، کار تئاتر كردم به صورت پیوسته، تحت سرپرستی جناب آقای حسین احمدنسب که اون چند سال با ایشان کار کردم، دیگه دست نداد باهاشون کار بکنم. ما در اون دوره واقعا تمرین می کردیم و اون دوره دوره ی کسب مهارت بود.
- واقعا،
- و اگر مشکلی ندارید من به اشاره به یک،
- حتما
- آره برای این که واقعا فکر می کنم همه ی ما اگر معلم و یا مربی داشتیم که خیلی عالی بوده کارشون و بعدها که وارد اون کارمون شدیم،یک تجربه ای کسب کردیم می بینیم که چه قدر درست بوده، خب جای تشکر واقعا داره من کم فرصتی پیش اومد از ایشون تشکر کنم اینجا شایدیکوقتی شاید تماشاگر این کار باشند به چند دلیل تشکر می کنم به یک دلیل، به دلیل این که مو به مو یک چیزهایی که یاد می دادند در ساعات طولانی روزانه، و اونموقع تمرین ها تمرین های اساسی بود، مثل الان در دو ساعت یک ساعت و نیم نبود واقعا. خیلی چیزهای ریز کاربردی که اصل قضیه بود بدون عناوینی که امروزه روز ما در کارگاه ها می بینیم، بسیار ساده اصل مطلب و جان مطلب را به ما آموختند و من فکر میکنم هنوز که هنوزه من از اونها بهره مندم.
- درسته!
- پس از آنکه مشغول بودیم چون از در مورد نقاشی پرسیدین کم کم مادرم دید نخیر شد چهار سال، پنج سال و من مشغول این کارم و ظاهرا دانشگاه هیچ خبری نیست البته این طور نبود که دانشگاه نخوام برم، ولی به تعویق می انداختم. مادرم خلاصه منو نشاندند یعنی واقعا خیلی صحبت های بسیار مفیدی کردند با من، و چند پرسش و پس از آن طییک سال هر روز پاسخ این پرسش ها را از من می خواستند، بدون استثنا. منجر شد که من سریعا اقدام کنم و بروم دانشگاه، و اون موقع دیگه تصمیم گرفتم به سه چیز علاقه داشتم، به نقاشی علاقه داشتم، به معماری علاقه داشتم و به سینما. دست بر قضا سالی که من می خواستم امتحان بدهم و فقط اون سال یا سال بعد و سال بعدش، سینما فقط برای پسران ارائه می شد و خدا را شکر که واقعا این را منتفی کردند سینما که منتفی شد، معماری هم اون موقع، این طور نبود به هر حال، هنوز هنر یک ارزشی داشت،
- بله
- و اگر دانشجو می خواست رشته ی هنر امتحان بده، سرخورده از سایر رشته ها نبود که پناه ببره به هنر و با رتبه های عجایب می آیند سراغ هنر. من شاهدش هستم اون موقع یا باید شما اگر می خواستید معماری بخونید باید گروه ریاضی فیزیک، اگر نقاشی گروه هنر، و واقعیت امر اینه که این بار پدرم دست به کار شدند و پدرم طبق عقاید خودشون به یکچیزهایی خلاصه رجوع می کردند و به من گفتند: دختر من هنر و لاغیر. باور کن که آرامش تو اونجاست. بله، البته منظور از آرام بودن نیست چون شما خودتون می دونید قدم به راه بگذارید آرامش سلب می شه. بله، این شد که من رشته ی هنر امتحان دادم و دیگه دانشجوی نقاشی دانشکده ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شدم.
- چند ساله بودید که اولین کار حرفه ای را یعنی تئاتر را شروع کردید؟
- آهان آهان، اولین تئاتر، اشکالی نداره بابا اولین تئاتری که فکر میکنم، آهان من آن سالهایی که ما تاتر کار میکردیم اولین ثمرهاش یه تئاتری بود ب نام زار ک پس از ۸ ماه کار گفتن نمیشه و من این رو الان به بچههای الان میگم که بعضیهاشون میگن وای ما ۸ ماهه دوره دیدیم و هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده؛ میگم عزیز من ممکنه دوره ببینی ثبیت هم بشه بعد یک سال یک کاری انجام بدی کاره نشه کار دوم هم نشه و سوم
- بله بله
- حالا بعد بعد کارهایی که در غم غریب غربت بودم موزه هنرهای معاصر سنگلج رو صحنه رفت و باد سرخ در تالار هنر. چی شد اینو گفتم؟
- اینکه چه سالی اولین کار حرفه ای تئاتر
- اهان فکر میکنم 63 یا 64
- خیلی خب
- با غم غریب غربت
- خیلی شما گزیده کار هستید و خیلی وسواس در انتخاب دارید و فیلمانامه براتون مهم است. خیلی کارگردان برای شما مهمه خیلی مجموعه اینها
- خب همهی اینا که مهمه گزیده کار که خب بله من دست به انتخاب واقعا میزنم خب به هرحال منم برا خودم قواعدی دارم و سراغ بعضی چیزها میرم بعضی چیزایه چیزی که برا من خیلی جذابه در انتخاب کار الان که نگاه میکنم فکر میکنم شاید در سنین گوناگون خیلیم راضیم ازش راستشو بخوایدیه کوچولو هم تعریف از خود میشه ولی خب پوزش میخوام اینه که من گاهییعنی شاید شهامت این رو داشتم البته خب باید پیش بیاد که تو خب دست به انتخاب بزنی خیلی از کارایی که کردم به نوعی در قبلش نبوده مثل بازی در ویدئو کلیپ مثل حضور در کار مستند مثل مثلِ مثلِ بازی کردن نقشی بسیار کوتاه اینا خیلی برای من جذابه و بعد فکر کردم که خب این هام در همون گزیده کاری و گزینش پیش اومده این خیلی برا من راضی کنندس ولی نه بابا زیاد کار کردم
- آره خب ولی خب خیلی انتخاباتون با وسواسه معمولا
- سعی کردم واقعا سعی کردم
آوا
نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
تبدیل صوت به متن برنامههای پرطرفدار تلویزیون
- و یکی از درواقع نقشهایی که خیلی مردم خیلی شما رو با اون نقش شناختن همون سریال خواب و بیدار اقای فخیم زاده بود که باشون کلی گپ زدیم
- بسیار برای من گرامی هستن بسیار وما کلا خانوادگی واقعا به ایشون علاقه مندیم و احترام ویژه
- بله خیلی دوستداشتنی هستن و گفتگوی خوبی هم شد. فکر میکنید علتش چی بود اون نقش یعنی اون سریال اینقد بیننده داشت و اینقد شما تو ذهن مردم با اون کار موندید؟
- اولا خب نقش وقتی شکل میگیره باید در یه بستر خیلی خوب شکل بگیره که اون فیلمنامهی خوبه. بعد نقش باید در جای ویژه در سیر قصه نقشه یعنی تاثیرگذار باشه تاثیر داشته باشه در شکل سیر قصه و یا اینکه در جایی کاشته میشه نقش، قصه در یک اوجی ازش عبور بکنه و اونو پشت سر بزاره که اون نقشه تبدیل به یه چیزه خودبسندهای میشه اون در نوع خودش جذابه. این نقش من فکر میکنم که در وهلهی اول در فیلمنامه خیلی خوب پرداخت شده بوده هم در فیلمنامه هم در سیر کار. چون که فیلمنامهی این کار رفته رفته نوشته شد و یکی از خوشحالیای من اینه که واقعا از جناب آقای فخیمزاده خیلی تشکر میکنم بسیار جانب بازیگر رو دارن و من این رو دیدم که نه فقط من، هر بازیگری در هر میزان نقشی هست اگر همت کنه اصلا نقشه یهویه چیز دیگه و ایشون و همین بهش اضافه نه کمیت پرداخت میکنن و مطمئن میشن بازیگر از عهده بر میاد و یه اتفاق خیلی جذابی رخ میده. اولین بار بود اگرم اولین بار نبود شاید اینقدر وسیع نبود یک نقش منفی
- بله بله
- و چون این نقش منفی خیلی پرداخت شده بود به گذشتهش اشاره میشد، درواقع بعدها که فیلم رو تماشاگر میدید،یه جوری همدلی میکنه، و آخر و عاقبت این شخصیت برای اون مهمه و اینکه چه به سر او میاد برای او مهم میشه ولی من فکر میکنم همه ی این چیزا رعایت کردن و خب نمیتونیم. اجرای خوبم بود دیگه بالاخره
- بله بله حتما همین طوره
- نه واقعا از شوخی گذشته یه فضایی ایجاد شده بود که آدم از جان مایه میذاشت و اصلا دلت میخواست و یه اتفاق جالبی که به نظرم درسته که این کار در یادها مونده. برای من که بازیگرش بودم یک بار سر صحنه تعریف شد. بسیار سر صحنه اتفاقات جذاب بود. اصلا نقش رو که بازی میکردی، محضوض بودی. بعد فیلم رو دیدی. دوباره نو شد. آن راضی بودن و لذتت و بعد بازخوردش نزد مردم. سه بار این اتفاق برای من نو شد و این واقعا، واقعا عالی و لذت بخش و جای شکر داره.
- خیلی هم عالی چند ساله بودید که اولین کار تئاتر رو کردید؟
- ای خدا
- چرا نپرسم؟ نه میخوامیه چیز دیگه رو میخوام بگم.
- نه بابا اشکالی نداره یه جور مزاح و بازیه دیگه. نه واقعا گریزی نیست از ولییه چیز جالب به شما بگم. یکی سنهایی که به من نسبت میدن، سن خواهر بزرگمه. من از خدا بخوام اگر به اون سن برسم، نظیر خواهرم باشم. یعنی در، هم در احوال هم در آنچه که در ذهن میگذره این که پیوسته به سمت کیفیت قضیه واقعا چیز مهمی نیست سن. اگر که خوب گذشته باشه درست گذشته باشه و راضی باشی. با هر غمی و با هر شادی. نمیتونیم منفک کنیم ولی در مجموع اگر راضی باشی اصلا فرق زیادی نداره. بله بنده اجازه بفرمایید در سال، فکر میکنم اصلا وارد نمایششدمتقریبا عده ی زیادی نبودن البته از جای بهتری بودن بعد حالا اومدن بعدم به جای بهتری خواهند رفت ولی فکر میکنم سال ۶۱ بود
- که وارد کار نمایش شدید
- وارد کار نمایشمیه چیزیم به شما بگم. واقعا میتونم روش تاکید کنم چون ببینید اینکه ما میگیم ما از مدرسه شروع کردیم به تئاتر خب ما همه میدونیم ولی واقعا مدرسه ی ما خیلی عجیب بود در حیطهی تئاتر یعنی
- کاملا حرفه ای بود و...
- و اصلا ما البته به زبان فرانسه بود همه چی و ما نمایشنامه خوانی که برایش نمره میگرفتیم و در کارنامه ماهانه و در انتها در کارنامه سالانه بود یعنی
- کاملاً حرفهای بوده ماجرا؟
- خیلی حرفهاییعنی میتونم بگویم از همان موقع این چه میگویند مثلاً کلنگش زده شد در ذهن من
- بله، ورزش میکنید و ورزش ورزش زیاد میکنید؟
- ورزش! ورزش خب باید بکنم ولی ورزش رو من در حد در حدی که خب نرمشهای روزانه است این طوری بگویم، باشگاه نمیرم. ورزش ویژهای که مثلا ۴ روز در هفته نه، فقط همین نرمشهای روزانه هست و تابستان فضای باز و پیوسته
- چون به این خاطر گفتم حتما ورزش میکنید چون سنتون اصلا بهتون نمیاد
- عه عجب بابا
- نه این تعریفه
- نه نه نشد اجازه بفرمایید اولا از سن چی میخواید شما؟
- هیچی هیچی
- سنم به من نمیاد اتفاقا من به شما بگم دقیقا در سن من باید همین شکلی باشی، خیلی این حیفم میاد و ای کاش که ما واقعا تجدیدنظری کنیم در این احوالمون و یک مقدار بحث فرهنگیه واقعا. من فکر میکنم از یک سنینی بانوان از خیر خودشون میگذرن از خیر خودشون میگذرن و بایک چیزی که گفته نگفته در سنت تکرار میشهیعنییا گفته میشهیانگفته احوالش هست انگار که تو نباید سرپا باشی. نگید نه که واقعا این هست و در خود تلویزیون. یک بار در یک برنامهای که سندش هست مدرکش هست یک خانمی را دعوت کردند که در سنین بالا اینطور گفتند مجری برنامه که این مادر ما، حالا که این خانم که آمد سنش از مجریبرنامه کمتر بود حالا واقعاً میگم و گفتش که این مادر ما در سنین بزرگی و سالخوردگی رفتند رانندگییاد گرفتن! خانم فلان، بعد ایشان تشریف آوردند روی صحنه یک خانم بلندبالای جوانی دست ایشون رو گرفته بودن نوه بودند این خانم طوری اومد تو صحنه قسم میخورم حتما در آرشیو هست من یواشکی به شما میگویم چه برنامهای و گفتند که خب مادر چطور شد که این تصمیم را گرفتید؟ گفت من فکر کردم که دوست دارم یایه همچین چیزی خوب شما الان چند سالتونه که تصمیم به این کار گرفتید؟۵۳ سال.
- عه!
- واقعا این را مثال دادم برای اینکه بدانید واقعا این کار رو نکنید واقعاً بانوان هم عین آقایون هر مرحلهای از زندگیشون میتونن مرحلهای باشه میتونه آغاز بشه میتونه زنی از بستر بیماری بلند شده باشه و وقتی بیماریش تموم شده باشه
- بله
- ۵۰سالش باشد و نه ۵۸ سال نه اصلا ۶۰ سالش باشه زندگی تمام نشده شاید قرار باشه او سی و خوردهای سال دیگر عمر کند و واقعاً فکر میکنم مهربانتر باید بود با سن بانوان به ویژه در بافتهای خیلی سنتی.
- بسیار عالی بله. ضبط برنامه عصر جدید دوباره شروع شده و یک کمی از داوری در این کار برای ما بگید اساساً کار سختیه؟ این کار و اساساً مردم زیاد انتقاد میکنن نسبت به این،یعنی قضاوتها زیاده و از محبوبیت تون کم نشده به خاطر داورییعنی اساساً داورها نه شما یک کمی از این برامون بگین از این روزهایی که سپری میکنید با این برنامه
- من فکر میکنم داوری که حتما با آراء مخالف مردم مواجهه واقعا
- درسته
- ولی من فکر میکنم اصلاً کنش اینجور برنامه ها این هست که مخاطبین بیاید طریقه خودشان در نظر بگیرند از بین شرکت کنندگان مثلا هوادار کسی بشن یایه کسی رو خیلی دوست داشته باشن و درواقع به شکلگیرییک برنامه که اساساً برای سرگرمی خودشون هم دامن بزنند
- درسته
- اگر این ط. ر نباشد اصلا شکل نمیگیرد قضیه به همین دلیل خیلی ها ممکنه مثلا واقعا مخالف باشند. در این مخالفت ها بعضیا هم حادن خب دیگه کاریش نمیشه کرد مثلا اگر شما یک چیز کوچیکی بگوییدیکی بکوبه رو میزیا سرش رو بزنه به این رو دیگه میل خودشه واقعا بعضی ها حاد رفتار میکنند ولی عرضم به حضور شما در باب داوری محبوبیتیک چیزی خدمت شما بگم
- اساسا سخت ترین کار جهان قضاوت است.
- واقعا هست و بزرگترین سودای بشر است.
- بله.
- بشر سه سودا در سر دارد بی برو برگرد، سودای اول بازیگری دو پادشاهی سه قضاوت.
- قضاوت.
- پادشاهییک اسم است، این سودائه هست واقعا. قضاوت کار بسیار دشواریه اما یه چیزی بگم به شما در باب محبوبیت، در باب کم شدن محبوبت من یه چیزی خدمت شما بگم ما با یک جمع بیست نفرهای حدودا یک مسابقه فوتبال رو نگاه میکردیم که خب بعضی هامون باهم قرابت داشتیم بعضیها نه من اصلا یهو از اصواتی که میشنیدم متحیر شدم رو برگردوندم دیدم شخصییه آقایی بود آقای جوان رو به میانسالی و آنقدر ناسزا گفت به یک نفر که ما اصلا سر در گریبان فرو بردیمیعنی دیگه نمیتونستیم هم دیگر را نگاه کنیم خیلی ناجور بود و بعد من فکر کردم خب این طرفدار این تیمه داره به اینا فحش میده ولی ناگهان دیدم داره به این واژهها رو نثار تیمی که طرفدارشه میکنه و دقیقا نثار کسی بازیکنی که بیش از همه به اون علاقهمنده دیگه تو خودت حدیث مفصل بخوان از این!
- بله
آوا
نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
تبدیل صوت به متن برنامههای پرطرفدار تلویزیون
- دیگه حالا محبوبیت ببین فکر نکنم محبوبیت که خب ما که نمیتونیم تعیین بکنیم نزد چه کسانی محبوب هستیم آرزوش هست برای اینکه کار ما اصلا اینطوریه که نه توامان باید باشد و لذت بخشه ولی نمیتونی کار خودت رو نکنی که مبادا محبوبیتت رو از دست بدی و ندی
- خیلی بی حاشیهاید؟ اهل فضای مجازی هم نیستید فکر میکنم؟ و این رو مدیریتش تو این دوران خیلی سخته، این که اینقدر باشید، اینقدر حضور داشته باشید، اینقدر مردم شما رو ببینند، و اینقدر بیحاشیه باشید، توصیهتون چیه که بتوانیم بیحاشیه باشیم واقعا و سلامت.
- آخه حاشیه تعاریف گوناگونی داره، الان در این عصر دنیای مجازی و اینها که تأثیر صددرصد در ارتباطات دارد و اصلا عمدهی ارتباطات از همین طریقه من حاشيه رو در واقع به سر و صدای زیاد در اطراف تعبیر میکنمیک کمی قبل تر وقتی میگفتند اون آقا یا اون خانم حاشیه دارهیا این جوریهیا اون جوریهیا مثلا مسائل اخلاقی بودهیا مسائل مالی بوده یا چیزای به هر حال بوده دیگه که البته خیلی خیلی هم میدونید حاشیه همیشه هم درست نیست واقعا چیزایی که اطراف یک نفر شکل میگیرد من فکر میکنم این سر و صدا واقعا نظم ذهنی آدم رو به هم میزنه. عالم مجازی خواص یعنی فواید بیشماری داره و دستاورده بشره ولی مخاطراتی هم داره مثل این که شما تعیین نمیکنی معاشرت چه کسی باشه، در گذشته وقتی پای اظهار نظر پیش میومد معمولا کسانی بر مسند نظر دادن می نشستند که بالاخره در حیطه ای نظرشون صائبه و میشه در واقعرجوع کرد به رایشون. امروزه به دلیل عالم مجازی همه اظهار نظر میکنند و یک جمله بسیار غلط و این که رای نظر هر کسی محترمه. من فکر می کنم نظر اول باید صائب باشه و بعد احترام کسب کنه
- بله
- نظر بی جا ممکن نیست محترم باشه یعنی کسی که نظر بی جا میده خودش رو به عرصه بی احترامی میکشونه
- درسته
- و من فکر میکنمیک کمی هوای من رو به هم میریزه مثل این که من یکی دو برنامه که گذشت یک روز وارد صفحهام شدم وارد صفحهام شدم و دیدم که خب عدهای اظهار نظر کردن بعضی خب لابد خودشونم شایسته الفاظ هستند که از زبانشون در میادیعنی دوست دارن این الفاظ رو. بعد من دیدم که آخه منطق نداره حرف ها حرف ها باید منطق داشته باشه میدونید فحش هم میدی بایدیه دلیلی داشته باشه ناسزا میشه درست انتخابش کرد که البته واقعا کار بد مصلحت آنست که مطلق نکنی من در این قضیه ولی دیدم که خب من یه عدهای ریختن در صفحه من و دوستان من نیستند و متاسفانه من میلی به معاشرت باهاشون ندارم و خب ولی خب کسانی هم بودن که دوست داشتم معاشرت باهاشون کنم ولی به خاطر اون ها کلا کامنت رو بستم و محروم شدم از رای و نظر و ارتباط با بعضیا که آدم دوسشون داره واقعا ولی فکر میکنم نشدنیه من دوست دارم که معاشرم رو انتخاب کنم.
- بسیار عالی آقای همسر شما جناب آقای رامین فاروقییکی از بهترین مستندسازان و فیلمسازان ما هستند که حالا سوال خواهم کرد که چرا ایشون شاید من اشتباه میکنم فعالیتشون کم شده این روزا چی شد؟
- خب فعالیتشون که کم نشده اگه فکر میکنید فعالیتی کم شده به دلیل این که رامین حیدری فاروقی نزدیک به ده سال در کار ساختن مستند خشت بهشتبود کاری که ده سال طول کشید ولی خب یک مستند از دید من بسیار پر و پیمونه
- بله من کاراشون رو دیدم فوق العاده س.
- بله من واقعا کار های او رو بسیار دوست دارم ولی اون مشغوله بوده پیوستم مشغوله و کار نکردنش هم شاید به این دلیله که این دو الی دو و نیم سال مشغول درواقع رساله دکتریشه در باب فلسفه هنر خب من از نزدیک شاهدم که تمام وقت می بره
- چی شد؟
- چی چی شد؟
- اولین بار چی شد؟
- اووو اصلا مهم نیست اولین بار خیلی چیزا میشه نمیدونم. بله اصلا به نظرم میاد که این که چه شد و کی اول نگاه کرد و کی دوم نگاه کرد و چه گفتید و چه شنیدید خیلی مهم نیست مهم اینه که در ادامه چه میگید که ایجاد آرامش میکنه که تبدیل به یک اعتماد مدام میشه تبدیل به یک چیز ماندگار میشه که من واقعا دلم میخواد برای خیلی چیز هایی که در کنارم قرار می گیرن این آرزو رو بکنم که تجربه خیلی خاصی از این در کنار هم بودن داشته باشن به نظر من این خیلی مهمتر از اونیه که حالا شایدم به دلیل این که سن میره بالا این حالتیه سن که میره بالا یعنی میگذره ها
- میگذره بله بله واقعا ولی این و واقعی گفتم برام این که و این که الان همیشه حرف برای گفتن هست و اولین شنونده هم ما هستیم و این رو من دوست دارم.
- بسیار عالی بسیار زیبا بسیار زیبا و دخترتون خاتون که چند سالشه؟
- دخترم خاتون، خاتون نازنین منه دختر رامین حیدری فاروقی و بیست و سه سالشه بانوی جوان و فارغ التحصیل رشته سینماست
- به به
- گرایش تدوین. بسیار کوشاست و الان هم واقعا میتازه در این ماجرا و من شاهد این هستم که قدم به قدم در پی کیفیت بهتر و برتره. بسیار آرزوی خیر براش دارم رفیق بسیار شفیقی هست
- به به
- و بله این از خاتون من
- چقدر عالی چقدر عالی امیدوارم کنار هم همیشه سلامت و خوش حال باشید
- متشکرم مرسی
- در این دوران کرونا چه کردین؟ مفید گذشت؟ حتما شما اهل کتابین اهل فیلم هستین.
- دوران کرونا من فکر می کنم بهترین کاری که می شد کرد اینه که شما اجبار رو مصادر به نفع کنید
- بله
- همین جا قطع کنیم من یه کم آب بخورم.
- منم میخورم.
- فکر کنم مال فصله من صدام.
- بله منم گلوم خشک می شه.
- صدام میره به سمت گرفتگی.
- فصل و سن و اینا همه یعنی.
- چی گفتین؟
- نه برا خودم میگم.
- خب؟
- نه خودم رو میگم
- آقای مدیری عرضم به حضور من حریف میطلبم الان داریم به شما میگیمیک نمایش دو شخصیتی میریم با هم رو صحنه و واقعا از الان وقت دارین رو صداتون تمرین کنین که کم نیارین
- خواهش میکنم، نه من که مخلص شمام.
- اختیار دارین، بله داشتم خدمت شما می گفتم در باب کرونا. من اوایل چند روز ول گشتم در خانه. بعد فکر کردم خب یه کارایی هست باید انجام بدیم شروع کردم برنامه ریزی سفت و سخت دیدم هر روز که تموم میشه من وقت کم اوردم و اعصاب در غلیانه! بعد فکر کردم واقعا دست از سر خودت بردار دست از سر خودم دست از سر خودم برداشتم کارها رو سبک کردم از خودم فارغ شدم و به اطراف پرداختم و اتفاق جالب این جا بود که به قول معروف که تحت فرماندهی خاتون ما کارهایی رو به شیوه او انجام دادیمیعنی حالا اون موقع واقعا هم هر روز ورزش با شیوه و مدیریت خاتون رفتن نمیدونم به عالم مجازی به شیوه او خلاصه فیلم دیدن به پیشنهاد او مدیریت او و خیلی تجربه عالیای بود و یه اتفاق خیلی جالبی افتاد شاید دوستان هم اون رو چشیده باشن، خاله جان نازنین ما، خاله صبا که تنها زندگی میکنن در این ایام به اصرار ما چند روز مهمان ما شدند
- بله
- یعنی ما راضی نشدیم ایشون در خانه تنها بمونن و چه موقعیت جذابی بود برای این که خیلی از آدمایی رو که ما باهاشون مواجهایمیک وجه دیگری ازشون ببینیمیعنی حرفهای دیگهای ازشون بشنویم شکل همراهیشون در زندگیو این که چه قدر تو بحران میشه روشون حساب کرد. خلاصه این دوره بی وقفه که ما صبح بلند شدیم شب خوابیدیم صبح بلند شدیم شب خوابیدیم همه با هم بودیم احوال سفر داشت.
- درسته
- و بسیار عالی بود و من آرزو میکنم که همه آدمها بتونن در کنار هم آرام بشن. گاهی برای بعضی کار سادهای نیست واقعا آرزوی خیر میکنم.
- بسیار عالی بسیار عالی
- چند تا جمله بگم با بله یا خیر؟
- اوه اوه
- نه اصلا سخت نیست.
- واردم بابا دیدم این کار بلا رو سر ملت نیارین.
- به خدا سخت نیست.
- بله نه سختیش عیب نداره یه چیزی.
- تا حالا شده کار و فدای خانواده کنین؟
- خوشبختانه هیچ وقت پیش نیومده چیزی رو فدای چیزی بکنم.
- یعنی خیر
- به نوعی خیر با فلش دو طرفه. مثل لازم و ملزوم
- حالا سختیش همین بله یا خیره ست.
- ناتوانم.
- شده کسی رو قضاوت کنید و بعد پشیمان بشید؟
- بله.
- از چیزی ناراحت بشین گریه میکنین؟
- گاهی.
- از بلندی میترسین؟
- نه.
- تا حالا شده آدما ازتون بترسن که بهتون نزدیک بشن؟
- احتمالا بله.
- من از شما میترسم راستش رو بگم؟
- عزیزان گول نخورین برای جذاب کردن برنامه ست.
- با این که خیلی دوستون دارم خیلی در نظر من درجه یک و بینظیرید همیشه بودید ولییه انقدر میترسم
- آخه الکی میگید
- دارم اعتراف میکنم
- آخه چرا از چی
- نه اصلا چی بگم
- چون من دیدم ولی حالا میگم احتمالا چرا باید از من بترسن؟
- دیدین که می ترسن یعنی؟
- بله بله
- خب دیگه آره یعنییک کاریزمایی دارین که خب. آدم مغروری هستین؟
- مغرور خب گاهییه ذره غرور میزنه من فکر کنم لازمه دیگه از هر چیزی معتدل استفاده کنیم
- یعنی بله؟
- گاهی گاهی
- انتقادپذیرین؟
- انتقاد پذیر این توضیح داره
- اعتقادی به بله یا خیر اصلا ندارین
- نه نه این توضیح داره چون ببینید شکل ظاهری انتقادپذیر بودن همیشه شیک و
- آره
- من و ما
- معمولا نیستیم
- به انتقادشونده بسیار ربط داره به لحنش ربط داره حالا ولی خب خیلی مهمتر به خود نقده خیلی ربط داره یعنی آن چه که میگی و آن چه نوشته میشه مهمتره بله
- شما سحر خیزین؟
- کار که شروع میشه دیگه اجتناب ناپذیره کار از سحرخیزی گذشته گاهی سه و نیم صبح واقعا این طوریه
- سه و نیم صبح
- بله شما ولی مثکه این که سر باز میزنین من شنیدم شما کارایی که می کنید همه
- من همیشه بعد از ظهر من ظهر بیدار میشم و بعد از ظهر
- البته منم شب کاری رو ترجیح میدم چون واقعا میتونی صبح بخوابی ولی روز کاری شب خوابت نمیبره
- نه ما شب کاریم نمیکنیم ما آفیشمون دوعه تا هشت شیش ساعت دو تا نه
- پس چرا تا حالا من و دعوت نکردین به کار؟
آوا
نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
تبدیل صوت به متن برنامههای پرطرفدار تلویزیون
- افتخار ندادین
- اختیار دارین
- آره خیلی ما ما دو تا نه
- بابا خیلی شیکین
- همه هم شب رو دارن هم صبح و دارن
- فقط شیکی نیستا باید آخه یه شرایطی فراهم بشه آدم بتونه روزی این قد کار کنه
- آره واقعا
- وگرنه بقیه روزی انقدر!
- هر چیزییه قیمتی داره به نظرتون؟
- هر چیزی قیمتی داره که یه کنایهای درش هست که یعنی این که میشه خرید پارهای از آدمها رو هان؟
- آره آره
- یعنی اعتقادی دارین به این موضوع؟
- ولی بعضی از آدما رو به هیچ عنوان نمیشه خرید به هیچ عنوان
- در ازاییه نقش ماندگار حاضرین که دستمزد نگیرین؟
- من در مورد بعضی از نقشای ماندگار دستمزد کم گرفتم برای بعضیش دستمزد خوب گرفتم ولی وقتی پای دستمزد گرقتن میاد وسط پای تهیه کننده وسطه
- آهان
- باید دید چرا این رو میگه و گاهی واقعا موجه نیستند.
- مرسی.
- بله به نظر من برای نقش ماندگار شما اصلا دستمزد نگیرییه کم شبیه این نیست که نقش و مثلا مثل خریدن و اینا
- شاید آره
- البته مطمئن نیستما این الان در ذهنم گذشت نمیدونم برای من پیش نیمده
- خب
- یه دونه رو با بله یا خیر جواب بده
- ای به چشم
- به خاطر من
- ای به چشم دو تا
- اصلا یه
- سه تا
- اگه بازیگر نقش مقابلتون دوست نداشته باشی رد میکنین نقش خیلی خوب رو حتی؟
- نه، توضیح داره بی توضیح نمیشه واقعا توضیح داره
- بله
- دلیلش اینه که به خدا خیلی
- بله بفرمایین
- ببینینیه توضیح من فکر میکنم این توضیح به درد خودم خیلی خورده و اون اینه که اول از اون ما در یه مقطعی با هم مواجهیم. خودتون میدونید بعضی وقتا به لحاظ انرژی و اون نیرویی که از ما ساتع میشه آدما نمیتونن زیاد در کنار هم قرار بگیرن این دیگه بحث ثابت شده س ولی واقعیت اینه که در اونایام محدود میشه مدیریت کرد.
- درسته
- میشه کاملا مدیریت کرد هم شاید پیشنهاد دهنده یه اوقات خوب برای اون آدمی که او هم در نوع خودش فکر می کنه با تو در تنشه ایجاد بکنی و هم این که اون نقش عالی رو از دست ندادی
- بله
- من به این واقعا اعتقاد صد در صد دارم
- بسیار عالی
- دیدین نمیشد با بله و خیر؟
- بله
- تست بازیگری دادین تا حالا؟
- بله بله.
- همین فقط کنجکاو بودم بدونم
- بله دادم
- کار تدریس هم میکنین؟
- بله
- و بازیگری
- بله بله
- استعدادهای درخشان داریم در میان جوانهامون این روزا خیلی زیادهیا؟
- بله ولی میتونی حدس بزنی نامکشوفه. چون به حد کافی هنوز به تمرینهایی نرسیدند کسایی رو میبینی بعد هم میرن و نمی تونی به زور نگهشون داری چون توقع دارن ظرف سه ماه نقش عجیبی بهشون داده بشه ولی بله هست
- سینمای امروز رو دوست دارین؟ به هر حال این موج جدیدی از جوانهایی که اومدند به عنوان کارگردان و اصولا کلا اوضاع سینما رو دوست دارین؟ چه طور می بینین؟
- به هر حال در این زمانه این بضاعت سینمای ماست به نظرم بهتره دوسش داشته باشیم تا دوسش نداشته باشیم. حتی اگه بهش نقدی داشته باشیم و در عین حال اینه که از میزان تولیدات شاید مثلا ده درصدشون خوب باشه. فکر میکنم این مثل مثلا استاندارد دنیا هست چون همه تولیدات اونها هم تولیدات خیلی خوبی نیست و با این شرایط و با این به هر حال چی می گن پر امکاناتی که سینمای ما داره و در اختیار فیلمساز قرار میگیره من فکر می کنم این حد از بروز جهانی واقعا مایه مباهاته من خیلی اینو دوس دارم واقعا و در مورد جوانان و به هر حال این اجتناب ناپذیره نسل ها نو به نو میشن
- درسته
- و در حیطه کاری نسل ها مثل نسل زندگی که میشه فرزندان یا مثلا مادربزرگها پدربزرگها مادر فرزندان این طور نیست نسل به ویژه بازی ده سال به ده سال تغییر میکنه
- بله
- و این اجتناب ناپذیره عده ای وارد سینما میشن و چه کارگردان کارگردانها همین طور ولی خب چیزی که الان مطرحه و من بیشتر در باب بازیگرها صحبت میکنم بابش بازه خیلی درهای ورود بیشتری بازه به سینما خب دیگه پس وقت را غنیمت دانید دیگه آن قدر که بتوانید واقعا ولیمیبینم که هدر میدن وقت رو و حیفه.
- بله
- واقعا حیفه
- بله به هر حال همه ما همه سعیمون رو میکنیم که مردم رو مدام ببریم به سمت فیلم دیدن کتاب خواندن و موسیقی خوب گوش دادن. شما هم یه چیزی بگید در این رابطه که چه جوری می شه مردم رو تشویق کرد به این قضیه که تاثیر بذاره
- دو شکل به نظرم میشه به قضیه نگاه کرد اگر بخواین بنیادین نگاه بکنین که من فکر میکنم بحث بحث من نیست اصلا بحث وجوده و وارده به همه
- بله
- باید از آموزش پرورش شروع بشه باید از اون موقع شروع بشه به دلیل این که اگر شما می خواین عده ای در بزرگی به یک امر فرهنگی بپردازند و تبدیل به اصن عادتشون بشه یعنی ناخودآگاه برن به سمتش این رو باید در بچگی چشیده باشن اصلا یه امر اجتناب ناپذیره و این که من فکر می کنم برای این که مردم به سمت محصولات فرهنگی برن باید محصول فرهنگی تولید بشه باید تولید محصول فرهنگی تشویق بشه و باید براش تبلیغ بشه متاسفانه تو خیلی گستره ها تبلیغ دست محصولات خوب نیست
- نیست
- و بعد از همه مهمتر واقعا اینو نمیشه نادید گرفت به نظرم مثلا در طیف متوسط جامعه قشر متوسط جامعه با یک درآمد مشخص باید بتونن به انواع تولیدات فرهنگی دسترسی داشته باشند نه این که واقعا با تموم سختی ها پولشونو جمع بکنن که مثلا خانوادگی ماهی نه دو ماه یه مرتبهیه فیلم ببینن این عین اجحافه. اصن فرصت لذت و بهرهمند شدن از نتیجهیک معاشرت با تولید فرهنگی رو نمیده بهت.
- درسته
- هنر به نظرتون جزو نیازهای اولیه انسانه؟
- من نمیگم اصلا یه چیزیه که هست و شما حالا هر کتاب هنری رو باز بکنین این درش نوشته یه جست و جوی ساده در اینترنت بکنید هست درش برای این که به هر حال هنر همیشه بوده برای بیان جهان برای بازنمایی جهان برای تسلط بر ترس برای دیگه
- و این که
- خیلی چیزها خیلی
- و این که هنرمندان در مورد مسائل مختلف اظهار نظر می کنند کار درستی هست؟
- هنرمندان اظهار نظر در مورد، والا راستشو بخواین اگه واقعا ما داریم به هنرمند فکر میکنیم من ترجیحم اینه که هنرمند اگه بخواد حرفی بزنه اون رو در قالب اثر هنری که در اون ماهره و به اون میپردازه اون رو مطرح بکنه این به نظر من بهترین شکلشه. ولی ما الان میتونیم در واقع به کسانی که شناخته شدند هم اشاره بکنیم. شاید این از ذهن من میگذره چون من بازیگرم و واقعا بازیگرها شناخته شدهاند مشهورن علتش چیه؟ خود حرفهاس چون با کالبد با صورت با صدا ظاهر میشه برا همین در بین ما هم کسانی هستند که تونستند به کیفیت های عالی برسن بعضیا هستن در میانه راه موندن بعضیا هم وارد حرفه شدن زحمت یک کمی جلو رفتن و به خودشون ندادن ولی همه مشهورن چون این حرفه باعث میشه که در یادها آدم بمونه. حالا آدمهای شناخته شدهتری هستن که به خیلی جهات در شرایط ویژه شاید مردم به آنها رجوع داشته باشن و دلشون بخواد که اون ها یه اظهار نظری بکنند همراه شند
- درسته
- حالا این که زیاد اظهار نظر میکنن شاید از بعضی زمانه شرایطیه طوریه دائما شرایط ویژه ست خب همه اطهار نظر می کنن کلا خیلی موافق زیاد اظهار نظر نیستم.
آوا
نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
تبدیل صوت به متن برنامههای پرطرفدار تلویزیون
- خسته شدین
- من؟ ابدا فقط من معذب اهان یه بار این ور رو تماشا کنم این ور رو. نه نه اصلا من کاری نکردم ما عادت به حرف زدن داریم دیالوگ رو وقتی میگی البته ادمو گشنه میکنه
- خواهش میکنم این پروژه خاصی در سینمایا سریال دارین این روزها یا حالا منظورم همین روزها نیستیعنی قراردادی کاری حرفی
- صحبت کردم قراردادی نبستم و چون قراردادی نبستم خودم و ملزم میدونم نام نبرم
- بله حتما
- چون ممکنه کس دیگهای جایگزین بشه البته دلم نمیخواد
- و سینماییهیا سریال
- اینی که الان دارم براش صحبت می کنم شبکه خانگیه
- شبکه خانگی
- بله
- میتونید بگید تاثیر گذارترین فرد زندگیتون کی بوده؟
- ببینید تاثیرگذار حالا یه جیز جالبی که میگین تاثیرگذار کی بوده این بوده تو مقاطع گوناگون میتونه تقسیم بشه. هم اکنون واقعا تاثیرگذارترین در زندگی من رامین حیدری فاروقیه. واقعا این طوره واقعا این طوره به دلیل این که من در طی این سالیان به واقع دیدم که او باعث شده که در واقع تاثیری رو که من از ابتدای زندگی بگم نه از وقتی که خودم در واقع خودم رو شناختم از اطرافم گرفتم از خانوادهی خودم اون ها همه هست و من به راحتی ازشون برخوردارم
- بله
- و بله یک امنیت ذهنی و روانی هست که موجب میشه من خلاصه برخوردار باشم
- چه قدر عالی چه قدر عالی.
- هیچ وقت دوست داشتین که سیاستمدار بودین؟
- بله اگر اگر به واقع احزابی می بودند به واقع یک ذهنیتیک مکتبی داشتند سیاستمدار بار میاوردن دنیا رو چه دیدی؟ شاید منم سیاستمدار میشدم و به ویژه که سیاستمدار بودن هم کم از بازیگری نیست ماشالله.
- واقعا
- همینه دیگه
- و اگر قدرتی داشتین در شرایط امروز اولین دستوری که میدادین چی بود؟ مهم ترین چیز براتون چی بود تو جامعه ما
- والا اگه قدرتی می داشتم یک واژه رو جلوی روم میذاشتم به نام رانندگی. اون چه رو که قبل از این که رانندگی ما درست بشه باید درست کرد اول درست میکردم فهرست میکردم دونه به دونه و پس از اون. رانندگی خوب این حرف مربوط به همه ماست یه بستر فرهنگی خوب میخواد و شاید رانندگی نشاندهنده بستر فرهنگی ماست همه ما شاهد رانندگیهایی هستیم واقعا موجب سر افکندگیه
- بله
- واقعا و امیدوارم که کسی که قدرتش میرسه واقعا رحم به همه ما بکنه و بحث رانندگی رو اصلاح بکنن و ببندن و البته اگه من کارهای بودم یعنی شک نکنین پس از اون چیزهایییا درست کردن اون چیزهایییا شایدم از بدو شروع هست، درست شدن چیزهایی که قبل از رانندگی لازمه شاید راه سازی شاید خیابان کشی حالا اصطلاحاتشو نمی دونم دقیق ولی قوانین بسیار دشواری برای رانندگی وضع میکردم پاش وای میستادم چون این رو به گوش خود شنیدم که دوستی که رانندگی میکرد از چراغ قرمز رد شد و به دلیل این که من صدام رفت بالا جیغ کشیدمیعنی من گفتم از این ور اون ور بعد گفتم که گفتم شما از چراغ قرمز رد شدید! گفت مشکلی نیست مثلا حالا جریمه ش رو میدیم و از این حرفاواقعا از این لفظ استفاده کرد حالا نمیدونم مجازم بگم یا نه ولی به هر حال حالا یه ناسزایی گفت ناسزایی گفت و گفتش که اینم شده منبع درامدشون. خب این که نمیشه که. چراغ قرمز رو شما نباید عبور کنی ناراحتیش این بود که منبع درامدی شده خب عزیز من نرو رد نشو از چراغ قرمز واقعا خیلی جریمه های سنگین میبستم پاش وایمیسادم تا کجا
- من اتفاقا همین دیروز بود حالا شما گفتینیادم افتاد. داشتم یه جا رد میشدمیه تیکه ای عین گیم شد به خدا
- بله میشه
- یعنی دیدم که یک خیابون طرفه بود من داشتم میرفتم دیدمیه ماشین داره از اون ور میاد خیلی راحت بعد چراغ هم میزنه برا من که یعنی گمشو کنار! اینجوری بود بعد یه موتوری اومد از عرض رو رد کرد یعنی رفت اصلا از یه جایی که اصلا هیج جا نبود و با سرعت. این اومد از بغل من رفت من مجبود شدم بکشم اینور بعد دوباره یه موتوری از روبرو اومد بعد من فکر کردم مثلا یه اقایی که داشت رد میشد فکر کردم حالا اینو بزنم هزار امتیاز داره یعنی قشنگ عین پلی استیشن بود اون صحنه و خیلی عجیب بود واقعا یعنی خیلی عجیب بود درست میگید. چه چیزی بیشتر از هم چیزی عصبانیتون میکنه؟
- بیشعوری
- بیشعوری! واقعا دردآوره. واقعا دردآوره. بیشعوری مانع خیلی چیزاست. مانع این میشه که ما چیز خوب و نیک و زیبا رو رویت کنیم. مانع از این میشه که اعصاب خوبی داشته باشیم و واقعا بیشعور نه شاخ داره نه دم! کسی از ما اگر بحث جسارت و اینها هم نیست واقعیته. اگر کارها رو به موقع و در حد لازم که اسمش به اندازه است انجام ندیم شعور از اون فضا پریده در نتیجه به همین سادگی حداقل ما می تونیم در اون مسیر که پیوسته شعور بورزیم قرار داشته باشیم
- اره یه کلمه ست ولی خیلی گسترده س مفهموش و تمام همه جا رو در بر میگیره همه چیز رو در واقع خسته تون نمی کنم
- ابدا چیزی هست که توی گفتگومون نبوده باشه دوست داشتید این جا می گفتید؟
- نه چیزی به ذهنم نمی رسه به هر حال ابراز خوشحالی از طی این برنامه
- متشکرم
- و عالی بود
- و احساس خوشبختی دارید؟ سوال آخر
- خوشبختی ببینید جهان جهان پر تنشیه برای همه آدم ها و حداقل یا بهتره نگیم حداقل وقتی که یک معاشرتی داری در زندگیت که باعث میشه ذهنت آرام باشه و بتونی نقش اجتماعی خودت رو ایفا کنی و هیچ چیزی به تو خدشه وارد نکنه و مثل یکیعنی عبور کنی از هما چی این واقعا حس خوشبختی از این وجه به من میده و من به دلیل هم حضور رامین حیدری فاروقی این رو امیدوارم همه شما همیشه با کیف تمام از نازنینانتان بتونینیاد بکنین هم اوست که این آرامش ذهنی رو به من میده و من واقعا معاشر اعتماد و مهر مدامم و هم این رو من از کل خانواده خودم دارم که الان از کل خانواده من پدر و مادرم نیستن و نسل پدران و مادران ما هیچ کدوم نیستن ما الان هستیم
- درسته
- یعنی ما الان میشیم با خواهرانم میشیم نسل و مثلا فرض کنین دختر خاله مسر خاله اینا و من خیلی خیلی راضیم که در جوار اون ها دوستی مطلق رو میچشم واقعا این طوره یعنی اصلا برای من این نیست که خواهر
- بله
- واقعا خیلی برام جذابه بسیار راضیم از این و خب به هر حال این بخشی از زندگیه و خب چیزهای دنیایی هست آدم و مشوش می کنه همون طور که همه شما همه ما از نا به سامانی جهان در رنجیم
- بله
- من هم همین طور
- بسیار عالی قلبا آرزوی سلامتی دارم برای شما و همه خانواده
- متقابلا
- امیدوارم همیشه همین طور درخشان باشید و بهترین ها رو براتون آرزو میکنم
- متقابلا
- خیلی ممنون مچکرم خیلی لطف کردین
- ممنون.