آوانما
آوانویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
تبدیل صوت به متن برنامههای پرطرفدار تلویزیون
- مهمان داریم، چه مهمان عزیزی. چه مهمان گرانقدری. بسیار خاطره دارید با صدای بینظیره ایشون. از دوبلورها ومدیر دوبلاژهای درجه یک تاریخ دوبله کشورمون، جناب آقای محمود قنبری. خوش آمدید، خوش آمدید، خوش آمدید، خیلی خوش آمدید.
- مرسی قربان
- بنده خوشحالم از زیارتتون.
- قربون شما
- مرسی
- رودررو و فیس تو فیس.
- ممنون که دعوت مارو پذیروفتید. افتخاری بود برای ما حضور شما، اگه سلامی هست بفرمایید.
- اول سلام خدمت شما و حضار محترم و مخاطبین عزیز.
- خیلی متشکرم و خیلی ممنون امشب کنار ما هستید و از تجربیات شما استفاده میکنیم، بریم سر سوال هامون. چون خیلی سوالها زیاده و خیلی حرف داریم. ورود به این حرفه رو بگید چه سالی بود؟
- من اولا متولد دامغونم.
- دامغان بله.
- شهر صددروازه. سال هزاروسیصدوبیست وهشت پدرم کوچ کرد به تهران، پس از یک ورشکستگی.
- بله
- منم علاقه زیادی به کتاب و خوندن و مطالعه داشتم تا اینکه در سال هزاروسیصدوسیوهفت رفتم رادیویه امتحانی دادم تو برنامه کارگر یه سری نمایشنامه رو اجرا میکردم همزمان با اینکه در هنرستان فنی تهران درس میخوندم
- بله
- بعداز برنامه کارگر وارد برنامه با اثار جاویدان ادبیات جهان شدم بعد اقای پاشا سمیعی مدیر رادیو خواستند گویندهی خبر بشم که گفتم علاقهای ندارم
- بله
- بعد در همین فاصله یک امتحانی هم در دوبله دادم که اونجا رو قبول شدم همزمان بود با فارغالتحصیلیم در هنرستان صنعتی، گفتند که از هنرستان گفتن که یه عده المانی امدن نساجی شماره دو را راه بندازند و شما باید برید اونجا و کارای برقیشو انجام بدید ما به اصطلاح تکنسین برق شدیم
- اها بله
- رفتیمیکسالونیم اونجا بودیم دیدم نه عشق من تهرونه برگشتم دوباره رادیویادم نمیاد در امتداد شب بود یا راه شب با با اقای هوشنگ خان که تهیه کنندهی برنامه بودند این برنامه راه شب رو داشتیمیه تستی استودیوها خواستن برای گرفتن گوینده هرجایی رفتم امتحان دادم قبول شدم رسیدم به اقای نوذری گفت بعدازظهر بیا
- روحشون شاد
- روحشون شاد واقعا زنده یاد. گفتم برای چی گفتند بیایه انونس برام بگو شب برو توسینما گوش کن بعدازظهر رفتیم انونس رو گفتیم و دیدمیه پولم گذاشتن تو جیبم
- انونس رو یادتونه
- جانم؟
- انونسو یادمه فیلمه عربی بود گفت شب هم برو سینمای فلان ببین
- رفتم سینما اِ عجب صداییه
- صدای خودتون رو شنیدید
- تو اون برنامه ها ک هرگز صدای خودمو نشنیده بودم البته قبل از اون در هنرستان که بودم معلم ادبیاتمون اقای مصفا بودند ایشون هروقت انشاء میخوندم به من میگفتند که صدای خوبی داری ها تو یا برو رادیویا بیا تاتر که دیگه همین صدای خوبی داری بعد رفتم تئاترهای اماتور برای انجمن اولیای بچه ها تاتر اجرا میکردیم که اون موقعها اگه یادتون باشه البته شما خیلی از من جوانترید
- خواهش میکنم
- اغاز هر برنامهای مد بود یک دکلمه اجرا میشد
- بله
- و یا دکلمهی معروف رزمندگان سنگر خونین شدند اسیر با کودکی دلیر به سن دوازده اونجا بودی تو هم؟ میگه بله با اون دلاوران. پس تا نوبتت رسد منتظر بعد دیگه آمدیم چند استادیوم امتحان دادیم قبول شدیم سه ماه بعدش هم مدیر دوبلاژ بودم.
- بهبه بسیار عالی معروفترین صدایی که مردم خیلی شما را با آن صدا میشناسند
- دوره های مختلف بوده من سریالی بود اولین سریال کارتونی که وارد ایران شد اصل حجر فردی فرنسون
- بله
- آن را گفتم خب خیلی معروف شد بعد پیشتازان فضا پیش آمد کاپیتان پرک
- بله
- که مال سال های۱۳۴۴ ۱۳۴۵ میشود که در آن دوران در سریال فراری نریشن خاصی بود ابتدا و آن اواسطش و انتهاش اینجا میگفتم ضمناً خود سریالم خودم دوبله میکردم و دیگر این اواخر که بیشتریه دورهای به نوبت برایتان توضیح میدهم که چرا دیگه این اواخر زیاد گویندگی نمیکردم تا رسیدیم مثل سریال رودخانه برفی در رودخانه برفی جای هنرپیشه اولش حرف میزدم و بعد هم آخرینش که به یاد مردمه اولین باری هم بود که در کار مدیر دوبلاژی، بازخورد میگرفتم از مردم، سریال فرار از زندان بود که هم خودم دوبله کرده بودم
- هم مدیر دوبلاژ بودید
- بله هم مدیر دوبلاژ بودم هم جای لینکولن باروز دومنیک بورسل حرف میزدم
- چقدم هم بله بله بله و چه قدر چقدر این سریال، دوبله درخشانی داشت واقعاً کار شما خیلی
- والا اولین بار بازخوردش از مردم برا من این بود که حداقل روزی۵۰ تا تلفن داشتم
- بله
- و میگفتند با زیرنویس دیدیم با صدای اصلی دیدیم، دوبلش یه چیز دیگریست و خیلی از گویندههایی که آن موقع هنوز نا آشنا بودند اسامی آنها را از من میپرسیدند که این کیه این کیه این کیه
- و شخصیتهاییعنی بازیگرهای مهم تاریخ سینمایی که جاشان حرف زدید من میدانمیکی از اینها رابرت روال هست در گات فادر
- گات فادر اول که دوبله شد سی و پنج لشکر
- نقش وکیل خانواده کورلیون رو گفتید و دیگر چه شخصیت هایی بوده که
- خیلیها را گفتم مثلاً مورگان فریمن رو گفتم، حتی آلن دلون را هم گفتم به اقتضائی
- به جای آقای خسروشاهی
- حالا لازم باشد برایتان توضیح میدهم که این شبهه هم پیش آمد که چرا من این رولو گفتم و نباید میگفتم. یک دورهای بود که بسیار وزارت ارشاد سخت میگرفت راجع به سوپراستارها و خب الن دولن هم با صدای اقای خسروشاهی چفت چفت شده بود
- درسته
- یعنی فقط الن دولن رو میشناختن با صدای اقای خسروشاهی
- درسته
- مسئول پخش فیلم بنیاد فارابی اقای شکری آذر گفت ما میخوایم این سنت را بشکنیم ولی هئت ممیزی به دلیل سوپر استاربودن اینها اجازه نمیده چیکارش کنیم قنبری؟ گفتم صداها رو عوض کنیم مثلا چارلز برونسون، آقای ناظریان هم میگه، مرحوم خدارحمتش کنه.
- روحش شاد
- آقای ناظریان میگه صدا رو بهطور کلی عوض کنیم که این حالت بشکنه. صدای خسرو رو هم عوض کنیم. گفت بکن این کار رو. من صدای خود آلن دولن در اصل صداش، صدای بم پریه تو مایههای خود ناظریان بود. به ناظریان زنگ زدم که ایرجیه همچی برنامهایه و قراره که سوپراستارها رو بشکنیم که یه مقدار فیلم زیاد بشه دوران بیکاری عجیبی هم بر دوبله غالب بود
- بله
- و آقای شکری آذر هم که اصرار داشت این کار انجام بشه برای این که از این بیکاری مقادیری در بیایم، آقای ناظریان هم گفت باشه، شب کار من زنگ زد گفت محمود نمیام! گفتم چرا گفت خسرو به من زنگ زده که رول منو نگو. گفتم بابا قصه این هست اصلا مقوله رول نیست مقوله اینکه ما رول کسی را بخواهیم از دستش بگیریم نیست مقوله یک مقدار بازار کار دوبله رو باز کردنه. چون خیلی از بچهها حتی رفته بودند تا رانندگی آژانس تاکسی.
- عجب
- ایرج دوباره گفت خیلی خب و باز دوباره ساعت یک بعد از شب شد گفت نمیام. منم گفتم خب حالا گوینده زیاد دارم آقای معمارزاده مرحوم بود آقای والی زاده بود آقای مقامی بود اینها گویندههای روز بعدم بودند هجده نوزده نفر. به هر کدوم گفتیم آقا این رولو بگین گفتن نه. آخر خودم گفتم میگم دیگه.
- آقای خسروشاهی از دستتون ناراحت شد؟
- حتما ناراحت شد ولی بعد که قصه رو شنید که اصلا قصه متفاوت بود که اون رول رو من گفتم، دومیش رو برام فرستادن گفتم دیگه من نمیگم. بعد اون آقای ژرژ گفتن، بعد از آقای ژرژ دیگه رسید به خود خسرو. یعنی اون قضیه شکست و خود خسرو دوباره وارد بازار کار شد. اینیه چیزی بود که بارها در مصاحبههام گفتم که این سوء تعبیر دربیاد برای اینکه من بعد از انقلاب بهطور کلی به دلیل اینکه کار گویندهها و همکاران من بسیار کم شده بود و پولی که میدادن مدیر دوبلاژی میکردیا گویندگی با هم، با همون مدیر دوبلاژی متفاوت نبود.
- بله
- بنابراین من میگفتم چرا خودم رول بگم یکی دیگه بیادیه پولی بگیره. اینه که من اصلا کمتر حرف میزدم مگر یه جا گیر میکردیمیا گویندهای دیر میاومد چون من خیلی آن تایم بودم گوینده دو دقیقه دیر میاومد سرکارش میگفتم برگرد منزل
- و این رو از زمانیکه آلمانیها کار میکردند و شما اونجا کار میکردین و قوانین خیلی سفت و سختی شنیدم داشتند.
- بله آلمانها شب با اصرار میاومدند دنبالمون که بریم شام بخوریم تا سه بعد از نصف شب هم نگهمون میداشتند به اصطلاح اساتید ما، بعد هم از قایم شهر تا گونیبافی روی ریل راهآهن پیاده میرفتیم چهار صبح میرسیدیم. هفت سوت کارخونه رو میکشیدن. ما تو گست هاوس که بودیم، فاصلمون تا در کارگاه یه دقیقه بود.
- بله
- این سوت که میخورد این لباس کاره رو تنمون میکردیم میرسوندیم خودمون در کارگاه وایستاده بود میگفتیک دقیقه دیر اومدی. یک روز حقوقت کم میشه.
- عجب
- بعد البته جای دیگه جبران میکرد. یهو میاومد میگفت قنبری با یکی دیگه از دوستام بودیم آقای شادمهر خلبانن الآن. میگفتش که این دستگاهها چقدر طول میکشه سیمکشیش. مثلا میگفتیم پونزده روز. تو ده روز ما تموم میکردیم. اون پنج روز رو یا حقوق دو برابر میدادیا میگفت برین تهرون بگردین برگردین.
- اینجوری جبران میکرد
- بله. اینه که این مدیریت مدیریت سخت و سفتی که من تو کار دوبله داشتم به طور کلی و زبانزد اغلب همکارانم هست چیزیه که از آلمانها یاد گرفتم در اون دوره.
- با کدوم یک از دوبلورهایهای ما دوستی خیلی نزدیک دارید و داشتید شاید اگر در قید حیات باشند؟
- همشون عزیزن دوستداشتنیان، آقای اسماعیلی که خب سرور ماست، منوچهر والیزادهیک دورهای باجناق بودیم.
- به به
- یعنی اصولا من تویه رفاقت با اون از خانواده اون دختری رو گرفتیم و ازدواج کردیم و هر دو هم در یک شب.
- عجب؟
- آره.
- از ازدواج بگین چی شد؟ من زود سو استفاده کنم!
- والا من یه دختری رو دوست میداشتم قرار بود باهش ازدواج بکنیم، روزی که قرار بود بریم منزلشون و خواستگاری دیدم خبری نیست تلفنش هم جواب نمیده. ما دیگه ناراحت شدیم و عصبانی و اینا. اومدیم حتی جلسهییه هفته قبلش یه مهمونی در خونهی والیزاده بهخاطر من و نامزدم به اصطلاح داده بودند، بعد روز خواستگاری غیبش زد. یه دختری از بستگان والیزاده اونجا دیدم. خوشم اومد از این. به منوچهر گفتم، گفت نه ولش کن بیخیال شو. من خواهرش رو دوست دارم میخوام بگیرم ولی تو بیخیال شو.
- خب؟
- هیچی گذشت ما از اون دختر هم دیدیم خبری نشد، یه سفری پیش اومد منوچهر خواست بره اصفهان دنبال نامزدش. گفت با مادر نامزدم و خواهرش میریم، ماشینت رو بده من. اون موقع من یه ولوو داشتم.
- بله
- گفتم خب منم میام. با هم رفتیم تو ماشین صحبت شد که اون دختر چی شد و گفتیم فراموش، بیخیال شین. بعد رفتیم اصفهان و به بیست و چهار ساعت نکشید از مادرش خواستگاری کردم.
- عجب خیلی هم عالی.
- نام آقای والیزاده عزیز که چقدر دوستداشتنیان،
- واقعا وفادارترین، صممیمی ترین دوستم،
- بسیار عالی. من خواهش میکنم که دعوت ما رو بپذیرند و مهمان دورهمی باشند. این موضوع ازدواج مال چه سالیه؟
- ۱۳۴۶.
- ۴۶
- یعنی پنجاه و سه ساله.
- من تازه به دنیا اومدم.
- دقیقا. با سن شما یکیه.
- بله. عرض کنم که از صدای سر صحنه بدتون میاد؟
- صدای سر صحنه والا،
- به خاطر اینکه از روزی که صدای سر صحنه اومد به هر حال دوبله خیلی تاثیرگذاشت و عقب نشینی کرد.
- علتش هم این بود که یک دوربینهایی داشتیم به نام آریفلکس، صدای موتورش میاومد و نمیتونستن. البته اغلب بازیگران ما بیان خوبی دارند ولی خیلیهاشون کممیارن.
- بله.
- الان در خیلی فیلمها که خود من هم میبینم، میبینم اینقدر پایین حرف زده انقدر کلمات رو یعنی ورزش لب رو نداره،
- خرده میشه کلمات
- مالیده میشه میره اصلا متوجه نمیشی چی میگه. دوبله یه حسنی داشت که واقعا یه قدرتی به بیان هنرپیشهها میداد.
- درسته
- خب صدایی که با اون دستگاه اون موقع ضبط میشد تو یه سالن صدای دیگری بود. الان گاهی اوقات نویز فضا رو داره و مشکلات عدیدهای که خودتون استادید و میدونید.
- خواهش میکنم بله
- بستگی داره به صدابردار و بازیگری که فن بیان رو خوب بدونه.
- درسته جنس صدا مهمتره یا تکنیکیا حس؟
- پنج تا المانه که من کسانی که میان برای امتحان دوبله بهشون میگم باید این رو داشته باشید. یک صدای شاخص.
- بله
- به عبارتی صدای زنگ دار.
- بله
- صدایی که میگی سلام اثرگذاره بلافاصله طرف برمیگرده
- یعنی معذرت میخوام کلامتون رو قطع میکنم،یعنی اگر این مشخصه اول وجود نداشته باشه اصلا کاریش نمیشه کرد؟
- چرا، به درد میخوره. هر صدایی به درد دوبله میخوره. ولی اگر میخوانیکی از سکوها رو بگیرند. سکوییک دو سه. طلا نقره برنز. اگر میخوادیکی از سکوها رو بگیره، باید صدای شاخصی داشته باشه، حس خوبی داشته باشه، بیان خوبی داشته باشه، آیکیوی بالایی داشته باشه و بتونه مثل یک بازیگر،
- بله
- مثل تئاتر نشسته است من اینجا نشستم ولی بازی میکنم.
- درسته
- بتونه کاملا همهی اینها رو با این عوامل اجرا بکنه. در اون صورت این آغاز کارشه.
- بله
- دوبله هم یه هنریه که البته الان هنر صنعته، هنریه که اکتسابیه پنجاه درصدش. پنجاه درصد این عواملی که عرض کردم خدمتتون باید این المان ها رو داشته باشه، پنجاه درصد باید از پیشکسوتان کسب کنه،
- بله
- ببینه اونها چه میکنند از اونها یاد بگیره خودش اجرا بکنه.
- من یکبار دو سه بار تجربهی دوبله دارم و رفتم و فرار کردم، خیلی کار سختیه. یعنی ما یه چیزی میبینم حالا تو استودیو دوبلورها نشستن و دارن لیپسینک میکنند و جاییه هنرپیشه حرف میزنند میگیم خب آدم حرف میزنه دیگه ولی واقعا آدم وقتی اونجا قرار میگیره خیلیبهطور حیرت آوری کار سختیه و تکنیک بالاییه و یک تخصص درجه یکه و خیلی نمیشه توش دووم آورد مگر اینکه خیلی عاشق اینکار باشی.
- دقیقا. کسانی که عاشق بودند در این کار ماندگار شدند و صداهاشون هم ماندنی شد، کسانی که عاشق نبودند فکر کردند یه پولی جارو میکنند، فکر کردند البته که همچین خبری نیست، فراری شدند رفتند.
- درسته و اینکه همیشه سالهای سال این موضوع معروفه که اساسا ورود به دوبله سخته و جمعیت دوبلهای که ما داریم در واقع خیلی سخت آدمها رو راه میدن به درون خودشون، این واقعیت داره؟
- نه من خودم تقریبا هشت ده دوره امتحان میگرفتم
- بله
- یا به اتفاق آقای اسماعیلییا به اتفاق خانم زهره یا به اتفاق آقای متقالچی، دو نفری بودیم و گروهی رو ابتدا یه معارفهای میذاشتیم که تو همون معارفه متوجه میشدیم چیزی بار طرف هست یا نه. که اولین درسی هم که بهشون میدن بعد از اون عوامل میگم مطالعه کنین. یعنیگویندهای که مطالعه داشته باشه یه جملهی معروفی داره برتون راسل میگه که میزان تحصیلات قطعا هیچ ارتباطی به شعور فرد ندارد.
- درسته
- کسی که دارای شعور باشه در هر زمینهای عاشق هم باشه میتونه کار خودشو پیش ببره
- بله
- ولی میزان تحصیلاتیه چیزی بهت میدهیاد میده بعد هم یهویی میبینییکی میشه دکتر ماندگار پنجه طلایییکی میشه دکتری که این گوشهها فقط بهش میگن دکتر. اون شعوره که آدم سازه و کسانی که میان متاسفانه خودشون، خودشونو یه آزمایش نمیکنند
- آهان
- فقط علاقه دارند. صرف علاقه دلیل موفقیت نیست
- کافی نیست بله درسته
- باید اون چه رو که لازمهی کاره ابزارشم باید داشته باشی.
- چه نامی آمد نام دکتر ماندگار که همهی ما و همهی ایران به وجود ایشان افتخار میکنیم همیشه، بله و چقدر خوب خواهد شد که ایشان مهمان دورهمی باشند و چقدر حرف های خوب و مفید میشه زد.
آوا
نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
- همسر من یه ناراحتی قلبی پیدا کرد که در شرایط ناناستایبل هم از نظر پزشکی بود و من گفتم فقط آقای ماندگار و چون دوست مرحوم منوچهر نوذری هم بودند فوری به منوچهر زنگ زدم، منوچهر گفتش که روز تعطیلیه و فلان ولی من پیداش میکنم. پیداش کرد گفت فردا فلان ساعت برو دفترش. رفتم گفت به دکترش بگو که شرح حالش رو بده. شرح حال رو که خوند اون دکتر براش نوشته بود در شرایط نان استایبله استاد، جای عمل جراحی و اینا نداره. بعد نامه رو که خوند گفت قنبری بیخیال شو برو خانمتو بیار حالا یا با آمبولانس یا با ماشین خودت با آرامش بیارش. آوردم اونجا رفتم جلوی پذیرش، مثل اینکه از قبل دستورش رو داده بود، خانم ما رو سوار این
- برانکارد
- برانکاردا کردن و بردن بالا، درها بسته تو آیسیو. بعد هم به من گفتش هیچ مشکلی نیست فعلا بهش دوا میدیم ببینیم اگه یه موقعی پیش اومد نوبت میذاریم براش عمل میکنیم. صبح ساعت هفت دیدم تلفنم زنگ زد، گفتن خانومتون تو اتاق عمله یک کپسول اکسیژن فوری بگیرید بیارید. اصلا من زهره ترک شدم! یعنی در یک شرایط
- ضربان رسیده بود به سی و چهار. شب میبینن اینجوره میگه اتاق عمل رو حاضر کنین. اتفاقا ماه رمضون هم بود. سال هشتاد و شیش، هشتاد و چهار و این عمل جراحی رو انجام دادن خوشبختانه موفق هم بود و واقعا پنجه طلایی اند.
- واقعا بله. ان شالله همیشه سلامت باشند.
- ان شالله.
- و شما همخانوادتون. و باتوجه به مسائلی که فرمودین راجع به آدمهایی که مراجعه میکنن شما خودتون ادم سختگیری هستید؟
- بسیار
- تو اتاق اصلا قنبری، قنبری دیگه س.
- وای.
- همون روش آلماناس.
- وای.
- با همون سختگیری.
- یعنی میترسن ازتون؟
- شدید.
- من معذرت میخوام من قربونتون میرم اصن، من که گردنم موئه.
- بنده مخلص شمام. ولی میدونن از این چارچوب اتاق که میان بیرون رفیقیم همه.
- خیلی هم عالی. بله با این سختگیری تونستید که این همه شاگرد تربیت کنید در طول این سالها، به هر حال این موثر بوده. و اوضاع امروز دوبله رو چطور میبینید؟
- والا نگون بخت. برای اینکه ما در یه دورانی واقعا از نظر صدا و مهرههایی که داشتیم برای انتخاب مثلا یک فیلم، صداهایی که نیاز داشتیم این مهرهها بودند و اینایکییکی به هر حال یا عمرشون به سر رسیدیا جلای وطن کردند و دیگه الان خالیاز مهرهایم. گاهی اوقات شمایک فیلمی رو میبینی مثل اینکهیه نفر جای چهار نفر حرف زده در صورتی که چهار نفرن. هم انتخابها اشتباس هم گویندهها اون گویندههایی نشدن جز چندتاییشون تعداد اندکی که عشق دارند.
- درسته
- جز تعداد اندکی نشدند اون مهرههایی که باید، مثلا شما یه مقبلی میتونی پیدا کنی الان؟
- واقعا
- یا آقای رسول زاده وجود داره؟ یا آقای کاملی وجود داره؟
- واقعا
- یه ایرج دوستدار وجود داره؟ هر کدوم از اینها رو برید تو بحرشون یه ماندگاری دارن، ولی الان.
- بله من همیشه فکر کردم که هرکدوم از دوبلورهای ما که از دنیا رفتن به هیچ عنوان جایگزین نداشتند چون اینقدر هرکدوم از اینهایونیک و خاص بودند در جای خودشون که اصلا شگفت انگیزه برای همین تاریخ دوبله بسیار درخشانی داریم دیگه.
- بله یه زمانی دوبله ایران اول بود تو دنیا،
- بله
- از خود کمپانیها فیلمهای کمپانی رو همینجا تقسیم میکردند دوبله میشد، دوبله ایران رو بهعنوان اول تو دنیا میشناختند.
- و الان از نسل شما فکر میکنم خیلی تعداد کمی هستند که فعالند.
- یه جلسهای داشتیم قبل از عید در تلویزیون، بیست و دو نفر بودیم و فقط آقای تهامی چون در شمال بودند نیومده بودند، بیست و سه نفر.
- بیست و سه نفر. عجب!
- از نسلی که حداقل توی این پنجاه و، ۱۳۴۲ که انجمن ما، ۱۳۳۶ به طور کلی دوبله در ایران حرکت کرد یعنی۶۳ سال، حداقل هزار نفری اومدن و رفتند، بیست و سه نفر باقی موند
- عجب. درسته. و استعدادهای خوبی هست در این دوران؟ یعنی دارن اضافه میشن به جمعیت؟
- جناب مدیری استعداد هست ولییه چیز دیگه غالب شده بر فرهنگ ما و اون پوله. یعنی عشق و برنامتون رو میدیدم راجبه کتابخونی و مسائل موسیقی و این حرفا، اینها همه رفته کنار، سرها یا تو این موبایلهیا کجا بریم که این پوله هست.
- متاسفانه
- این فیلم رو اگه اینجا کار دارم زود بگم روزنامهخوانی کنم بگم برم جای دیگهیه پول بگیرم. در صورتی که من یادمه پهلوی آقای کسمایی خدا رحمتشون کنه،
- روحشون شاد
- با عجله سه بعد از ظهر خودمو میرسوندم به استودیو، آقای معمارزاده هم منو معرفی کرده بود به ایشون، شیش ماه بعد از ظهرها، رفتم اون موقع هم شیفتی بود. مثلا سه بعد از ظهر تا هفت. دوبله کار انجام میشد، نه صبح تا یک، هفت بعد از ظهر تا یازده، سه شیفت بود در جاهای مختلف. من شیش ماه میرفتم. با عجله از کارخونه اینا اون پشت میشستنیه فیلمی بود که ژان گاول و پلودیا کاردیناله بازی میکردن. پلودیا میخواست بره یه هتل. درشکهچی رو صدا میزد میگفت هتل فلان اون هم میگفت بله قربان. حالا من رادیو بودم میکروفون رو میشناسم آنونس گفتم فیلمهای خورده ریز زیادی هم حرف زدم ولی آقای کسمایی رو بهعنوان یک سمبل دنبالش بودم که از ایشونیک چیزییاد بگیرم. بعد اومدم به معمارزاده گفتم من شش ماهه دارم میام، من این کارا رو کردم، تازه یه بله قربان بهم داده. صداش کرد، بهش میگفتن عمو، صداش کرد عمو قنبری اینجوری اینجوری. گفت ممکنه شیش ماهه دیگه بیادیه نه قربان بشنوه.
- واقعا
- یعنی اینقدر سختگیری بود، الان نه، میان چهار روز هستن، ادعای رول اصلی دارن و...
- عجب، و چقدر آثار، اینو از اطلاعات شخصیم میگم،یه سری آثاری در، یعنی تمام آثاری که در دوبله ایران وجود داره درخشانه ولییک سری اینها شاخص هستند مثل سریال ارتش سری
- بله
- یکی از نمونه های درخشانه فیلم پاپیونیکی از نمونه های درخشان دوبله اس آقای طهماسب و آقای اسماعیلییا مثلا سریال هزار دستان
- بله
- خیلی زیادند
- علی حاتمی خدا رحمتش کنه علاقه زیادی به دوبله داشت.
-
- بله بله
- و علی الخصوص با آقای اسماعیلی.
- عجب همه ما عاشق استاد اسماعیلی هستیم
-
- واقعا. خودش
- به تنهایییه گلستان
-
- واقعا واقعا دوبله های استودیویییا دوبله های زیر زمینی امروز خیلی باب شده
- بله بله
- نظرتون چیه کمک می کنه یا صدمه می زنه به دوبله؟
-
- در اساس نامه جدیدی که نوشتیم سعی کردیم کسانی که همگن هستند اینها بیایند تا با یه شرایطی با امتحاناتی وارد انجمن خود ما بشند
- بله
- که از این حالت زیر زمینییا هرکسی بیاد دوبله هم یه بدبختی داره عین اعتیاد هرکسی واردش بشه دیگه قطع کردنش سخت میشه براش امکان ناپذیره. اینکه سعی کردیم خوب خوباشونو سوا کنیم بیان قاطی حرفه هم حرفه ما قوی تر میشه
- بله
- تعداد بچه ها بهتر میشه که البته خودمون هم نیاز به کار فراوان داره هر مقادیری دوبله رو داره می چرخونه این سایتان. اگر این سایت ها نباشه بچه ها بیکارند.
-
- بله عجب و اوضاع دستمزدها در دوبله؟
- فاجعه
- قدیم این خوب بوده ایده آل بوده به مرور قطع شده؟
- اینجور بوده که ما نه احساس بیکاری می کردیم نه احساس کم پولی
- تا حالا شده که به نفع کسی از کار کنار برین به نفع یکی از همکاراتون از کار انصراف بدید؟
- من همیشهیک دوره ای علی الخصوص از ابتدای انقلاب به اینطرف جوری شد که آخرین نفری بودم که کار بهم مراجعه میشد. فیلم ها میرفت رد میشد و دوبله مجدد میکردم باز نمیشد بعد میگفتند کیه قمبری که خودم یک استودیو سال ۶۱ زده بودم استودیو رسالت می آوردند اونجا یا داستان را عوض میکردم، اگر فارسی بود با حضورکارگردان با هم فکری هم. اگر فیلم فرهنگی بود که به طور کلی می دونستم چی چیه. سخنان بزرگان زبان و مسئولین رو گوش میکردم ببینم در به چه پاش نمی چرخه. برای همین ازساعت شش می رفتم تاا اینکه خودم یکی دوتا فیلم خریدم رد شد.
- بله.
- فیلم روسی هم بود از اونجا فهمیدم که چیکار باید بکنم. یعنی اون هیاتهای بازبینی خیلی کمک یارم بودند.
- یک مدت هم از دوبله دور شدین؟ !
- من دو دوره دور شدم یکی در اون اغاز کار بود که از هنرستان خواستم بریم،یک دور هم که رفتیم انگلیس و 30 شهریور بود که ما وارد تهران شدیم. دوبله یعنی تعطیل دیگه. که من یک فیلم داشتم دراستودیوی البرز که مال امین آقای کاوه بود، البته مال کمپانی بود اون را دوبله کردم دیدم تعطیله! یک زمینی داشتم در دامغان رفتم آنجا قناتش را راه انداختم و یک چاه آب زدم و شدیمیک کشاورز. بعد هم مقادیر زیادی دیدیم که این پول در بیار نیست براییه ماه و دو ماه
- بله
- بایدیکسال صبر کنیم. چهارتا کوره پزی دستی زدم و با می خواستم بروم اصلا دنبال این کار. خانمم گفت: به خاطر بچه ها مجبور هستی در تهران بمانی که اینها درسشان را بخوانند. دامغان اون موقع خب الان که دانشگاه دارد، سطح چیز اینها پایین بود که مجبور شدیم برگردیم. که این بار که برگشتم یک استودیو برای خودم زدم استودیوی رسالت، بیست سال آن جا را داشتم به خاطر همین کارهای خاص که انجام می دادم و یک دوره هم سال چهل و نه بود
- بله
- یکی هم خواست قبل از آن استارتش، که تلویزیون بالا راه می افتد تو بیا مدیریت آنحا را بر عهده بگیر. گفتم: نه! من ده سال اینجا دارم کار می کنم اگر من بیایم آن جا یعنی این فیلم هایم می آید آن جا دیگه خیانته به این ها. سر این دو موضوع روی من عقده کرد. اول:ممنوع الصدام کرد،
- عجب
- بعد ممنوع المدیر دوبلاژی. دو سال بیکار بودم فقط با آگهی امورات دو خانواده را می گذراندم.
- عجب! فرزندان در حرفه ی شما نیستند؟
- جان؟ ! نخیر. یکی از آن ها البته دستیار کارگردان هست با آقای جیرانی کار کرد امیر علی قنبری،یکی دیگر از پسرام نه دکتر عمران هست.
- بسیار عالی، اگر وارد دوبله نمی شدین چیکار می کردین؟
- من راستش علاقه ی زیاد داشتم پزشک بشوم
- پزشک؟
- اما درست خورد به ورشکستگی پدرم و این که خانواده ی شلوغی هم بودیم ده دوازده تا بچه و اینها بالاخره یکی بایدیک کاری می کرد کمک کمک پدر می کرد، بیماری هم داشت. من یک مقدار گفتم میفتم دنبال کار که با رادیو و این ها شروع کردم و کارخانه، این طرف آن طرف. زندگی من سراسر یا رنج بوده یا سربستی.
- عجب
- از این دوتا یکیش. بعددیگه برادر بعدی من دکتر حسین قنبری پروفسور هست البته الان. پنجاه و چهار ساله رفته، آنجاست و بعد دیگه بچه های دیگه مهندس و این ها. همه درس خواندن. من در همان مرحله ی هنرستانصنعتی ماندم.
- اگر شما را برگردانند به آن دوران نوجوانی پزشکی را انتخاب می کنید و ادامه می دهید؟
- جان! نه باز هم همان کار را کار را می کنم اگر در همان شرایط باشم برای این که، خوشحالم از این که بچه ها به جایگاه های خوبی رسیدند
- بسیار عالی
- و در زندگی شان موفق بودند.
- بسیار عالی! چند تا سوال می پرسم با بله و خیر پاسخ دهید:انتقاد پذیر هستید؟
- بله.
- کسی هست که به آن غبطه بخورید؟
- نه!
- ببینید فضای دوبله ی ایران با اوضاع زیرنویس، چون یک چند سالی هست که زیرنویس فارسی آمده و مد شده. سوال بله یا خیرم این است:زیرنویس دوست دارید؟
- بله، نه، هر دوی آن. برای این که ترجمه های بسیار ناقصی دارد. ترجمه های زیرنویس توجیهی است. به اندازه ی پلانی که حرف می زنند نیست، جمله را توجیه می کنند. تا بیاییم بخوانیم نصف آن رفته است. هرچی هم تندخوان باشیم به آن نمی رسیم.
- درسته زندگی رو سخت می گیرید؟
- نه!
- نه. کاری هست که از انجام آن پشیمان شده باشید؟
- خواهی نخواهی در زندگی هر کسی پیش می آید.
- بله. دوبله از مرزها عبور نمی کند، یعنی مختص ایران است مال ماست، این نقصی است به عنوان بک هنر نسبت به هنرهای دیگر که می تواند جهانی بشود؟
- البته ما خوشبختانه به دلیل چندین کشور که مال خود ایران بوده و زبان فارسی دارند،
- مثل تاجیکستان، افغانستان.
- اگر، تاجیکستان، افغانستان اگر بتوانند این ها را توسعه بدهند یا روابط فرهنگی طوری باشد که این ها را به هم وصل کنند که یک مدتی این کار را کردند ولی مغفول ماند. اگر این کار را بتوانند انجام بدهند عالیه، و این چند کشور را حداقل می پوشاند مثل نوروز،
- بله
- که ابتدا خودمان هم با تردید حرکت می کردیم. الان سیزده چهارده کشور نوروز را دارند.
- درسته! چه نوع موسیقی گوش می دید معمولا؟
- بیشتر سنتی های ایرانی
- فیلمی هست که بخواهید پیشنهاد بدهید مردم ببینند؟ فیلمی که خیلی دوست داریدیا اصلا فیلم های محبوبتان مثلا دو سه تا فیلم خیلی محبوبتان چه فیلم هایی هستند؟
- خب از گذشته های دورتر بخواهیم فیلم ککترلس بازی می کرد، چی بود اسمش!
- اسپارتاکوس؟ !
- یکی اونه، به حضورتان عرض کنم که فیلم های زیادی، خود گادفادر فیلم بزرگی بود، بله! و دیدنی
- کدام یکی از فیلم هایی که خودتان صحبت کردید در آن و دوبله کردید رو خیلی دوست دارید؟
- من یک فیلمی برای آقای بازم همیشه بایدیاد از دوستان بکنیمیا بگوییم زنده یادیا بگوییم مرحوم جناب زند زنده یاد.
- روحشان شاد.
- مهمان ما بودند در دوردهمی.
- فیلم تمام فلزی را می خواستند دوبله کنند. به من گفتند: یک رل سختی هست،
- چقدر درخشان بودید شما در آن فیلم، قربانتان بروم.
- نقش سرگرد نقش اصلی آن.
- بله بله. گفتند بیا آن را برایم بگو، ولی داد و بیداد زیاد دارد اذیت می شوی گفتم بهرام موقعی که گفت در خدمتیم. و رفتم جوری شد که انتهای کارم صدایم گرفته بود کاملا.
آوا
نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
- آره واقعا غلاف تمام فلزی را ببینید و ببینید که، چه قدر درخشان هستند آقای قنبری در آن فیلم. خیلی کار سختی هست دوبله ی آن ویکی از معدود فیلم هایی است که دوبله ی آن بیشتر توجه را جلب می کند در یک لحظه هایی تا خود فیلم، واقعا فوق العاده بود. سینمایی کلاسیک را بیشتر دوست دارید؟ قدیم را
- بله فیلمهای با ارزش تری در آن بودند، از کارهای هیچکاک هم که مورد نظر آقای فراستی بود یک چندتایی من دوبله کردهام... فامیلی، شمال غربی، ...، یک همچین چیزی و یکی دوتای دیگر را، کلی از کارهای هیچکاک را کار کردم، دوبله کردم.
- بسیار عالی، بسیار عالی
- حالتون خوب است این روزها؟
- نه زیاد،یعنی خود خانه نشینی و این قرنطینهیک مصیبت است. البته سعی می کنیمیک جوری خودمان را سرگرم کنیم، نه این که شامل ایران باشد فقط، کل جهان این است دیگه.
- بله
- می گویند الان آمریکا سی و شش میلیون بیکار فقط دارد،
- درسته
- توییک مدت کوتاه. این دردناک است دیگه در جامعه.
- امیدواریم هر چه زودتر این دوران را ازش عبور کنیم.
- دوران تازه ای خواهد شد آقای مدیری. پسا کرونا شکل زندگی عوض می شود،
- درسته کاملا. خیلی آثار درخشان شما دارید من یادم هست مثل با گرگ ها می رقصد،
- بله،
- مثل گرین مایل، مسیر سبز، که در آن پیرمرد رو گفتید که چقدر،
- سریال های زیادی را دوبله کردم که حداقل ده پانزده بار تلویزیون نشان داده است. مثلا مدیر کل مرحوم حسین عرفانی، رول اصلیشو میگفت تا حالا تلویزیون ده پانزده بار نشان داده است و با توجه به مردم.
- آثار درخشان شما خیلی زیاد هستند. کاش می شد همه ی آن ها را نام برد، ولی! نمی خواهم خسته تون کنم. چیزی هست که نپرسیده باشم؟که بخواهید اینجا بگویید؟
- جانم! من یک مصاحبه با آقای جیرانی و آقای عباس مطمئن زاده کردم که قرار بود به اصطلاح هم نوارش در بیاید هم کتاب بشود. با اون آقای عزیزی، بیست و هشت ساعت من در شش جلسه مصاحبه داشتم با ایشان.
- به نظرم باز هم کم است. اینقدر شما پر از خاطره و کارهای درخشان هستید که،
- گفتم خدمت شما رنج ها و سر بستی ها سرشاریم.
- ما شرمنده کردین به هر حال تایم برنامه مون محدود است، وگرنه خیلی دوست داشتم با شما ساعتها صحبت کنم،
- برای من افتخاری بود در خدمت شما بودم،
- قربانتان بروم. آن قدر شما شیرین هستید و آن قدر پر از تجربه های در واقع حالا تلخ و شیرین هستید که، ساعتهای ساعت میشود گفت وگو کرد. به هر حال سوال آخر را می پرسم که احساس خوشبختی دارید؟
- بله، بله،
- بله. بسیار عالی!
- انسان زیاده خواهی نیستم. همین قدر که یک زن آرام و
- به به،
- متینی خدا به ما داده است،
- به به
- و دو فرزند و واقعا راحت زندگی را می گذرانیم، راضی هستم،
- خدا را شکر، خدا راشکر. خیلی ممنون هستم که امشب دعوت ما را پذیرفتید.
- قربانتان بروم.
- افتخار بزرگی بود برای ما و برنامه ی ما، حضور شما. امید وارم همیشه سلامت باشید، سایه تون بر هنر ایران مستدام باشد و خانواده را برای شما خداوند همیشه حفظ کند و بهترین آرزوها را براتون دارم.
- همچنین متقابلا من از جناب مدیری که بسیار دوستش می دارم،
- مچکرم!
- و واقعا نمونه هستید
- مچکرم! و تنها شمایید،
- مچکرم! هر سی سال یک بار
- مچکرم! اگر یک همچین کسی
- مچکرم، خیلی ممنون!
- متولد شود در عالم هنر.
- خیلی ممنونم، ازلطف شما، قربانتان بروم، سپاسگزار هستم از شما
- مرسی قربان
- بنده خوشحالم از زیارتتون.
- قربون شما
- مرسی
- رودررو و فیس تو فیس.
- ممنون که دعوت مارو پذیروفتید. افتخاری بود برای ما حضور شما، اگه سلامی هست بفرمایید.
- اول سلام خدمت شما و حضار محترم و مخاطبین عزیز.
- خیلی متشکرم و خیلی ممنون امشب کنار ما هستید و از تجربیات شما استفاده میکنیم، بریم سر سوال هامون. چون خیلی سوالها زیاده و خیلی حرف داریم. ورود به این حرفه رو بگید چه سالی بود؟
- من اولا متولد دامغونم.
- دامغان بله.
- شهر صددروازه. سال هزاروسیصدوبیست وهشت پدرم کوچ کرد به تهران، پس از یک ورشکستگی.
- بله
- منم علاقه زیادی به کتاب و خوندن و مطالعه داشتم تا اینکه در سال هزاروسیصدوسیوهفت رفتم رادیویه امتحانی دادم تو برنامه کارگر یه سری نمایشنامه رو اجرا میکردم همزمان با اینکه در هنرستان فنی تهران درس میخوندم
- بله
- بعداز برنامه کارگر وارد برنامه با اثار جاویدان ادبیات جهان شدم بعد اقای پاشا سمیعی مدیر رادیو خواستند گویندهی خبر بشم که گفتم علاقهای ندارم
- بله
- بعد در همین فاصله یک امتحانی هم در دوبله دادم که اونجا رو قبول شدم همزمان بود با فارغالتحصیلیم در هنرستان صنعتی، گفتند که از هنرستان گفتن که یه عده المانی امدن نساجی شماره دو را راه بندازند و شما باید برید اونجا و کارای برقیشو انجام بدید ما به اصطلاح تکنسین برق شدیم
- اها بله
- رفتیمیکسالونیم اونجا بودیم دیدم نه عشق من تهرونه برگشتم دوباره رادیویادم نمیاد در امتداد شب بود یا راه شب با با اقای هوشنگ خان که تهیه کنندهی برنامه بودند این برنامه راه شب رو داشتیمیه تستی استودیوها خواستن برای گرفتن گوینده هرجایی رفتم امتحان دادم قبول شدم رسیدم به اقای نوذری گفت بعدازظهر بیا
- روحشون شاد
- روحشون شاد واقعا زنده یاد. گفتم برای چی گفتند بیایه انونس برام بگو شب برو توسینما گوش کن بعدازظهر رفتیم انونس رو گفتیم و دیدمیه پولم گذاشتن تو جیبم
- انونس رو یادتونه
- جانم؟
- انونسو یادمه فیلمه عربی بود گفت شب هم برو سینمای فلان ببین
- رفتم سینما اِ عجب صداییه
- صدای خودتون رو شنیدید
- تو اون برنامه ها ک هرگز صدای خودمو نشنیده بودم البته قبل از اون در هنرستان که بودم معلم ادبیاتمون اقای مصفا بودند ایشون هروقت انشاء میخوندم به من میگفتند که صدای خوبی داری ها تو یا برو رادیویا بیا تاتر که دیگه همین صدای خوبی داری بعد رفتم تئاترهای اماتور برای انجمن اولیای بچه ها تاتر اجرا میکردیم که اون موقعها اگه یادتون باشه البته شما خیلی از من جوانترید
- خواهش میکنم
- اغاز هر برنامهای مد بود یک دکلمه اجرا میشد
- بله
- و یا دکلمهی معروف رزمندگان سنگر خونین شدند اسیر با کودکی دلیر به سن دوازده اونجا بودی تو هم؟ میگه بله با اون دلاوران. پس تا نوبتت رسد منتظر بعد دیگه آمدیم چند استادیوم امتحان دادیم قبول شدیم سه ماه بعدش هم مدیر دوبلاژ بودم.
- بهبه بسیار عالی معروفترین صدایی که مردم خیلی شما را با آن صدا میشناسند
- دوره های مختلف بوده من سریالی بود اولین سریال کارتونی که وارد ایران شد اصل حجر فردی فرنسون
- بله
- آن را گفتم خب خیلی معروف شد بعد پیشتازان فضا پیش آمد کاپیتان پرک
- بله
- که مال سال های۱۳۴۴ ۱۳۴۵ میشود که در آن دوران در سریال فراری نریشن خاصی بود ابتدا و آن اواسطش و انتهاش اینجا میگفتم ضمناً خود سریالم خودم دوبله میکردم و دیگر این اواخر که بیشتریه دورهای به نوبت برایتان توضیح میدهم که چرا دیگه این اواخر زیاد گویندگی نمیکردم تا رسیدیم مثل سریال رودخانه برفی در رودخانه برفی جای هنرپیشه اولش حرف میزدم و بعد هم آخرینش که به یاد مردمه اولین باری هم بود که در کار مدیر دوبلاژی، بازخورد میگرفتم از مردم، سریال فرار از زندان بود که هم خودم دوبله کرده بودم
- هم مدیر دوبلاژ بودید
- بله هم مدیر دوبلاژ بودم هم جای لینکولن باروز دومنیک بورسل حرف میزدم
- چقدم هم بله بله بله و چه قدر چقدر این سریال، دوبله درخشانی داشت واقعاً کار شما خیلی
- والا اولین بار بازخوردش از مردم برا من این بود که حداقل روزی۵۰ تا تلفن داشتم
- بله
- و میگفتند با زیرنویس دیدیم با صدای اصلی دیدیم، دوبلش یه چیز دیگریست و خیلی از گویندههایی که آن موقع هنوز نا آشنا بودند اسامی آنها را از من میپرسیدند که این کیه این کیه این کیه
- و شخصیتهاییعنی بازیگرهای مهم تاریخ سینمایی که جاشان حرف زدید من میدانمیکی از اینها رابرت روال هست در گات فادر
- گات فادر اول که دوبله شد سی و پنج لشکر
- نقش وکیل خانواده کورلیون رو گفتید و دیگر چه شخصیت هایی بوده که
- خیلیها را گفتم مثلاً مورگان فریمن رو گفتم، حتی آلن دلون را هم گفتم به اقتضائی
- به جای آقای خسروشاهی
- حالا لازم باشد برایتان توضیح میدهم که این شبهه هم پیش آمد که چرا من این رولو گفتم و نباید میگفتم. یک دورهای بود که بسیار وزارت ارشاد سخت میگرفت راجع به سوپراستارها و خب الن دولن هم با صدای اقای خسروشاهی چفت چفت شده بود
- درسته
- یعنی فقط الن دولن رو میشناختن با صدای اقای خسروشاهی
- درسته
- مسئول پخش فیلم بنیاد فارابی اقای شکری آذر گفت ما میخوایم این سنت را بشکنیم ولی هئت ممیزی به دلیل سوپر استاربودن اینها اجازه نمیده چیکارش کنیم قنبری؟ گفتم صداها رو عوض کنیم مثلا چارلز برونسون، آقای ناظریان هم میگه، مرحوم خدارحمتش کنه.
- روحش شاد
- آقای ناظریان میگه صدا رو بهطور کلی عوض کنیم که این حالت بشکنه. صدای خسرو رو هم عوض کنیم. گفت بکن این کار رو. من صدای خود آلن دولن در اصل صداش، صدای بم پریه تو مایههای خود ناظریان بود. به ناظریان زنگ زدم که ایرجیه همچی برنامهایه و قراره که سوپراستارها رو بشکنیم که یه مقدار فیلم زیاد بشه دوران بیکاری عجیبی هم بر دوبله غالب بود
- بله
- و آقای شکری آذر هم که اصرار داشت این کار انجام بشه برای این که از این بیکاری مقادیری در بیایم، آقای ناظریان هم گفت باشه، شب کار من زنگ زد گفت محمود نمیام! گفتم چرا گفت خسرو به من زنگ زده که رول منو نگو. گفتم بابا قصه این هست اصلا مقوله رول نیست مقوله اینکه ما رول کسی را بخواهیم از دستش بگیریم نیست مقوله یک مقدار بازار کار دوبله رو باز کردنه. چون خیلی از بچهها حتی رفته بودند تا رانندگی آژانس تاکسی.
- عجب
- ایرج دوباره گفت خیلی خب و باز دوباره ساعت یک بعد از شب شد گفت نمیام. منم گفتم خب حالا گوینده زیاد دارم آقای معمارزاده مرحوم بود آقای والی زاده بود آقای مقامی بود اینها گویندههای روز بعدم بودند هجده نوزده نفر. به هر کدوم گفتیم آقا این رولو بگین گفتن نه. آخر خودم گفتم میگم دیگه.
- آقای خسروشاهی از دستتون ناراحت شد؟
- حتما ناراحت شد ولی بعد که قصه رو شنید که اصلا قصه متفاوت بود که اون رول رو من گفتم، دومیش رو برام فرستادن گفتم دیگه من نمیگم. بعد اون آقای ژرژ گفتن، بعد از آقای ژرژ دیگه رسید به خود خسرو. یعنی اون قضیه شکست و خود خسرو دوباره وارد بازار کار شد. اینیه چیزی بود که بارها در مصاحبههام گفتم که این سوء تعبیر دربیاد برای اینکه من بعد از انقلاب بهطور کلی به دلیل اینکه کار گویندهها و همکاران من بسیار کم شده بود و پولی که میدادن مدیر دوبلاژی میکردیا گویندگی با هم، با همون مدیر دوبلاژی متفاوت نبود.
- بله
- بنابراین من میگفتم چرا خودم رول بگم یکی دیگه بیادیه پولی بگیره. اینه که من اصلا کمتر حرف میزدم مگر یه جا گیر میکردیمیا گویندهای دیر میاومد چون من خیلی آن تایم بودم گوینده دو دقیقه دیر میاومد سرکارش میگفتم برگرد منزل
- و این رو از زمانیکه آلمانیها کار میکردند و شما اونجا کار میکردین و قوانین خیلی سفت و سختی شنیدم داشتند.
- بله آلمانها شب با اصرار میاومدند دنبالمون که بریم شام بخوریم تا سه بعد از نصف شب هم نگهمون میداشتند به اصطلاح اساتید ما، بعد هم از قایم شهر تا گونیبافی روی ریل راهآهن پیاده میرفتیم چهار صبح میرسیدیم. هفت سوت کارخونه رو میکشیدن. ما تو گست هاوس که بودیم، فاصلمون تا در کارگاه یه دقیقه بود.
- بله
- این سوت که میخورد این لباس کاره رو تنمون میکردیم میرسوندیم خودمون در کارگاه وایستاده بود میگفتیک دقیقه دیر اومدی. یک روز حقوقت کم میشه.
- عجب
- بعد البته جای دیگه جبران میکرد. یهو میاومد میگفت قنبری با یکی دیگه از دوستام بودیم آقای شادمهر خلبانن الآن. میگفتش که این دستگاهها چقدر طول میکشه سیمکشیش. مثلا میگفتیم پونزده روز. تو ده روز ما تموم میکردیم. اون پنج روز رو یا حقوق دو برابر میدادیا میگفت برین تهرون بگردین برگردین.
- اینجوری جبران میکرد
- بله. اینه که این مدیریت مدیریت سخت و سفتی که من تو کار دوبله داشتم به طور کلی و زبانزد اغلب همکارانم هست چیزیه که از آلمانها یاد گرفتم در اون دوره.
- با کدوم یک از دوبلورهایهای ما دوستی خیلی نزدیک دارید و داشتید شاید اگر در قید حیات باشند؟
- همشون عزیزن دوستداشتنیان، آقای اسماعیلی که خب سرور ماست، منوچهر والیزادهیک دورهای باجناق بودیم.
- به به
- یعنی اصولا من تویه رفاقت با اون از خانواده اون دختری رو گرفتیم و ازدواج کردیم و هر دو هم در یک شب.
- عجب؟
- آره.
- از ازدواج بگین چی شد؟ من زود سو استفاده کنم!
- والا من یه دختری رو دوست میداشتم قرار بود باهش ازدواج بکنیم، روزی که قرار بود بریم منزلشون و خواستگاری دیدم خبری نیست تلفنش هم جواب نمیده. ما دیگه ناراحت شدیم و عصبانی و اینا. اومدیم حتی جلسهییه هفته قبلش یه مهمونی در خونهی والیزاده بهخاطر من و نامزدم به اصطلاح داده بودند، بعد روز خواستگاری غیبش زد. یه دختری از بستگان والیزاده اونجا دیدم. خوشم اومد از این. به منوچهر گفتم، گفت نه ولش کن بیخیال شو. من خواهرش رو دوست دارم میخوام بگیرم ولی تو بیخیال شو.
- خب؟
- هیچی گذشت ما از اون دختر هم دیدیم خبری نشد، یه سفری پیش اومد منوچهر خواست بره اصفهان دنبال نامزدش. گفت با مادر نامزدم و خواهرش میریم، ماشینت رو بده من. اون موقع من یه ولوو داشتم.
- بله
- گفتم خب منم میام. با هم رفتیم تو ماشین صحبت شد که اون دختر چی شد و گفتیم فراموش، بیخیال شین. بعد رفتیم اصفهان و به بیست و چهار ساعت نکشید از مادرش خواستگاری کردم.
- عجب خیلی هم عالی.
- نام آقای والیزاده عزیز که چقدر دوستداشتنیان،
- واقعا وفادارترین، صممیمی ترین دوستم،
- بسیار عالی. من خواهش میکنم که دعوت ما رو بپذیرند و مهمان دورهمی باشند. این موضوع ازدواج مال چه سالیه؟
- ۱۳۴۶.
- ۴۶
- یعنی پنجاه و سه ساله.
- من تازه به دنیا اومدم.
- دقیقا. با سن شما یکیه.
- بله. عرض کنم که از صدای سر صحنه بدتون میاد؟
- صدای سر صحنه والا،
- به خاطر اینکه از روزی که صدای سر صحنه اومد به هر حال دوبله خیلی تاثیرگذاشت و عقب نشینی کرد.
- علتش هم این بود که یک دوربینهایی داشتیم به نام آریفلکس، صدای موتورش میاومد و نمیتونستن. البته اغلب بازیگران ما بیان خوبی دارند ولی خیلیهاشون کممیارن.
- بله.
- الان در خیلی فیلمها که خود من هم میبینم، میبینم اینقدر پایین حرف زده انقدر کلمات رو یعنی ورزش لب رو نداره،
- خرده میشه کلمات
- مالیده میشه میره اصلا متوجه نمیشی چی میگه. دوبله یه حسنی داشت که واقعا یه قدرتی به بیان هنرپیشهها میداد.
- درسته
- خب صدایی که با اون دستگاه اون موقع ضبط میشد تو یه سالن صدای دیگری بود. الان گاهی اوقات نویز فضا رو داره و مشکلات عدیدهای که خودتون استادید و میدونید.
- خواهش میکنم بله
- بستگی داره به صدابردار و بازیگری که فن بیان رو خوب بدونه.
- درسته جنس صدا مهمتره یا تکنیکیا حس؟
- پنج تا المانه که من کسانی که میان برای امتحان دوبله بهشون میگم باید این رو داشته باشید. یک صدای شاخص.
- بله
- به عبارتی صدای زنگ دار.
- بله
- صدایی که میگی سلام اثرگذاره بلافاصله طرف برمیگرده
- یعنی معذرت میخوام کلامتون رو قطع میکنم،یعنی اگر این مشخصه اول وجود نداشته باشه اصلا کاریش نمیشه کرد؟
- چرا، به درد میخوره. هر صدایی به درد دوبله میخوره. ولی اگر میخوانیکی از سکوها رو بگیرند. سکوییک دو سه. طلا نقره برنز. اگر میخوادیکی از سکوها رو بگیره، باید صدای شاخصی داشته باشه، حس خوبی داشته باشه، بیان خوبی داشته باشه، آیکیوی بالایی داشته باشه و بتونه مثل یک بازیگر،
- بله
- مثل تئاتر نشسته است من اینجا نشستم ولی بازی میکنم.
- درسته
- بتونه کاملا همهی اینها رو با این عوامل اجرا بکنه. در اون صورت این آغاز کارشه.
- بله
- دوبله هم یه هنریه که البته الان هنر صنعته، هنریه که اکتسابیه پنجاه درصدش. پنجاه درصد این عواملی که عرض کردم خدمتتون باید این المان ها رو داشته باشه، پنجاه درصد باید از پیشکسوتان کسب کنه،
- بله
- ببینه اونها چه میکنند از اونها یاد بگیره خودش اجرا بکنه.
- من یکبار دو سه بار تجربهی دوبله دارم و رفتم و فرار کردم، خیلی کار سختیه. یعنی ما یه چیزی میبینم حالا تو استودیو دوبلورها نشستن و دارن لیپسینک میکنند و جاییه هنرپیشه حرف میزنند میگیم خب آدم حرف میزنه دیگه ولی واقعا آدم وقتی اونجا قرار میگیره خیلیبهطور حیرت آوری کار سختیه و تکنیک بالاییه و یک تخصص درجه یکه و خیلی نمیشه توش دووم آورد مگر اینکه خیلی عاشق اینکار باشی.
- دقیقا. کسانی که عاشق بودند در این کار ماندگار شدند و صداهاشون هم ماندنی شد، کسانی که عاشق نبودند فکر کردند یه پولی جارو میکنند، فکر کردند البته که همچین خبری نیست، فراری شدند رفتند.
- درسته و اینکه همیشه سالهای سال این موضوع معروفه که اساسا ورود به دوبله سخته و جمعیت دوبلهای که ما داریم در واقع خیلی سخت آدمها رو راه میدن به درون خودشون، این واقعیت داره؟
- نه من خودم تقریبا هشت ده دوره امتحان میگرفتم
- بله
- یا به اتفاق آقای اسماعیلییا به اتفاق خانم زهره یا به اتفاق آقای متقالچی، دو نفری بودیم و گروهی رو ابتدا یه معارفهای میذاشتیم که تو همون معارفه متوجه میشدیم چیزی بار طرف هست یا نه. که اولین درسی هم که بهشون میدن بعد از اون عوامل میگم مطالعه کنین. یعنیگویندهای که مطالعه داشته باشه یه جملهی معروفی داره برتون راسل میگه که میزان تحصیلات قطعا هیچ ارتباطی به شعور فرد ندارد.
- درسته
- کسی که دارای شعور باشه در هر زمینهای عاشق هم باشه میتونه کار خودشو پیش ببره
- بله
- ولی میزان تحصیلاتیه چیزی بهت میدهیاد میده بعد هم یهویی میبینییکی میشه دکتر ماندگار پنجه طلایییکی میشه دکتری که این گوشهها فقط بهش میگن دکتر. اون شعوره که آدم سازه و کسانی که میان متاسفانه خودشون، خودشونو یه آزمایش نمیکنند
- آهان
- فقط علاقه دارند. صرف علاقه دلیل موفقیت نیست
- کافی نیست بله درسته
- باید اون چه رو که لازمهی کاره ابزارشم باید داشته باشی.
- چه نامی آمد نام دکتر ماندگار که همهی ما و همهی ایران به وجود ایشان افتخار میکنیم همیشه، بله و چقدر خوب خواهد شد که ایشان مهمان دورهمی باشند و چقدر حرف های خوب و مفید میشه زد.
آوا
نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
تبدیل صوت به متن برنامههای پرطرفدار تلویزیون
- همسر من یه ناراحتی قلبی پیدا کرد که در شرایط ناناستایبل هم از نظر پزشکی بود و من گفتم فقط آقای ماندگار و چون دوست مرحوم منوچهر نوذری هم بودند فوری به منوچهر زنگ زدم، منوچهر گفتش که روز تعطیلیه و فلان ولی من پیداش میکنم. پیداش کرد گفت فردا فلان ساعت برو دفترش. رفتم گفت به دکترش بگو که شرح حالش رو بده. شرح حال رو که خوند اون دکتر براش نوشته بود در شرایط نان استایبله استاد، جای عمل جراحی و اینا نداره. بعد نامه رو که خوند گفت قنبری بیخیال شو برو خانمتو بیار حالا یا با آمبولانس یا با ماشین خودت با آرامش بیارش. آوردم اونجا رفتم جلوی پذیرش، مثل اینکه از قبل دستورش رو داده بود، خانم ما رو سوار این
- برانکارد
- برانکاردا کردن و بردن بالا، درها بسته تو آیسیو. بعد هم به من گفتش هیچ مشکلی نیست فعلا بهش دوا میدیم ببینیم اگه یه موقعی پیش اومد نوبت میذاریم براش عمل میکنیم. صبح ساعت هفت دیدم تلفنم زنگ زد، گفتن خانومتون تو اتاق عمله یک کپسول اکسیژن فوری بگیرید بیارید. اصلا من زهره ترک شدم! یعنی در یک شرایط
- ضربان رسیده بود به سی و چهار. شب میبینن اینجوره میگه اتاق عمل رو حاضر کنین. اتفاقا ماه رمضون هم بود. سال هشتاد و شیش، هشتاد و چهار و این عمل جراحی رو انجام دادن خوشبختانه موفق هم بود و واقعا پنجه طلایی اند.
- واقعا بله. ان شالله همیشه سلامت باشند.
- ان شالله.
- و شما همخانوادتون. و باتوجه به مسائلی که فرمودین راجع به آدمهایی که مراجعه میکنن شما خودتون ادم سختگیری هستید؟
- بسیار
- تو اتاق اصلا قنبری، قنبری دیگه س.
- وای.
- همون روش آلماناس.
- وای.
- با همون سختگیری.
- یعنی میترسن ازتون؟
- شدید.
- من معذرت میخوام من قربونتون میرم اصن، من که گردنم موئه.
- بنده مخلص شمام. ولی میدونن از این چارچوب اتاق که میان بیرون رفیقیم همه.
- خیلی هم عالی. بله با این سختگیری تونستید که این همه شاگرد تربیت کنید در طول این سالها، به هر حال این موثر بوده. و اوضاع امروز دوبله رو چطور میبینید؟
- والا نگون بخت. برای اینکه ما در یه دورانی واقعا از نظر صدا و مهرههایی که داشتیم برای انتخاب مثلا یک فیلم، صداهایی که نیاز داشتیم این مهرهها بودند و اینایکییکی به هر حال یا عمرشون به سر رسیدیا جلای وطن کردند و دیگه الان خالیاز مهرهایم. گاهی اوقات شمایک فیلمی رو میبینی مثل اینکهیه نفر جای چهار نفر حرف زده در صورتی که چهار نفرن. هم انتخابها اشتباس هم گویندهها اون گویندههایی نشدن جز چندتاییشون تعداد اندکی که عشق دارند.
- درسته
- جز تعداد اندکی نشدند اون مهرههایی که باید، مثلا شما یه مقبلی میتونی پیدا کنی الان؟
- واقعا
- یا آقای رسول زاده وجود داره؟ یا آقای کاملی وجود داره؟
- واقعا
- یه ایرج دوستدار وجود داره؟ هر کدوم از اینها رو برید تو بحرشون یه ماندگاری دارن، ولی الان.
- بله من همیشه فکر کردم که هرکدوم از دوبلورهای ما که از دنیا رفتن به هیچ عنوان جایگزین نداشتند چون اینقدر هرکدوم از اینهایونیک و خاص بودند در جای خودشون که اصلا شگفت انگیزه برای همین تاریخ دوبله بسیار درخشانی داریم دیگه.
- بله یه زمانی دوبله ایران اول بود تو دنیا،
- بله
- از خود کمپانیها فیلمهای کمپانی رو همینجا تقسیم میکردند دوبله میشد، دوبله ایران رو بهعنوان اول تو دنیا میشناختند.
- و الان از نسل شما فکر میکنم خیلی تعداد کمی هستند که فعالند.
- یه جلسهای داشتیم قبل از عید در تلویزیون، بیست و دو نفر بودیم و فقط آقای تهامی چون در شمال بودند نیومده بودند، بیست و سه نفر.
- بیست و سه نفر. عجب!
- از نسلی که حداقل توی این پنجاه و، ۱۳۴۲ که انجمن ما، ۱۳۳۶ به طور کلی دوبله در ایران حرکت کرد یعنی۶۳ سال، حداقل هزار نفری اومدن و رفتند، بیست و سه نفر باقی موند
- عجب. درسته. و استعدادهای خوبی هست در این دوران؟ یعنی دارن اضافه میشن به جمعیت؟
- جناب مدیری استعداد هست ولییه چیز دیگه غالب شده بر فرهنگ ما و اون پوله. یعنی عشق و برنامتون رو میدیدم راجبه کتابخونی و مسائل موسیقی و این حرفا، اینها همه رفته کنار، سرها یا تو این موبایلهیا کجا بریم که این پوله هست.
- متاسفانه
- این فیلم رو اگه اینجا کار دارم زود بگم روزنامهخوانی کنم بگم برم جای دیگهیه پول بگیرم. در صورتی که من یادمه پهلوی آقای کسمایی خدا رحمتشون کنه،
- روحشون شاد
- با عجله سه بعد از ظهر خودمو میرسوندم به استودیو، آقای معمارزاده هم منو معرفی کرده بود به ایشون، شیش ماه بعد از ظهرها، رفتم اون موقع هم شیفتی بود. مثلا سه بعد از ظهر تا هفت. دوبله کار انجام میشد، نه صبح تا یک، هفت بعد از ظهر تا یازده، سه شیفت بود در جاهای مختلف. من شیش ماه میرفتم. با عجله از کارخونه اینا اون پشت میشستنیه فیلمی بود که ژان گاول و پلودیا کاردیناله بازی میکردن. پلودیا میخواست بره یه هتل. درشکهچی رو صدا میزد میگفت هتل فلان اون هم میگفت بله قربان. حالا من رادیو بودم میکروفون رو میشناسم آنونس گفتم فیلمهای خورده ریز زیادی هم حرف زدم ولی آقای کسمایی رو بهعنوان یک سمبل دنبالش بودم که از ایشونیک چیزییاد بگیرم. بعد اومدم به معمارزاده گفتم من شش ماهه دارم میام، من این کارا رو کردم، تازه یه بله قربان بهم داده. صداش کرد، بهش میگفتن عمو، صداش کرد عمو قنبری اینجوری اینجوری. گفت ممکنه شیش ماهه دیگه بیادیه نه قربان بشنوه.
- واقعا
- یعنی اینقدر سختگیری بود، الان نه، میان چهار روز هستن، ادعای رول اصلی دارن و...
- عجب، و چقدر آثار، اینو از اطلاعات شخصیم میگم،یه سری آثاری در، یعنی تمام آثاری که در دوبله ایران وجود داره درخشانه ولییک سری اینها شاخص هستند مثل سریال ارتش سری
- بله
- یکی از نمونه های درخشانه فیلم پاپیونیکی از نمونه های درخشان دوبله اس آقای طهماسب و آقای اسماعیلییا مثلا سریال هزار دستان
- بله
- خیلی زیادند
- علی حاتمی خدا رحمتش کنه علاقه زیادی به دوبله داشت.
-
- بله بله
- و علی الخصوص با آقای اسماعیلی.
- عجب همه ما عاشق استاد اسماعیلی هستیم
-
- واقعا. خودش
- به تنهایییه گلستان
-
- واقعا واقعا دوبله های استودیویییا دوبله های زیر زمینی امروز خیلی باب شده
- بله بله
- نظرتون چیه کمک می کنه یا صدمه می زنه به دوبله؟
-
- در اساس نامه جدیدی که نوشتیم سعی کردیم کسانی که همگن هستند اینها بیایند تا با یه شرایطی با امتحاناتی وارد انجمن خود ما بشند
- بله
- که از این حالت زیر زمینییا هرکسی بیاد دوبله هم یه بدبختی داره عین اعتیاد هرکسی واردش بشه دیگه قطع کردنش سخت میشه براش امکان ناپذیره. اینکه سعی کردیم خوب خوباشونو سوا کنیم بیان قاطی حرفه هم حرفه ما قوی تر میشه
- بله
- تعداد بچه ها بهتر میشه که البته خودمون هم نیاز به کار فراوان داره هر مقادیری دوبله رو داره می چرخونه این سایتان. اگر این سایت ها نباشه بچه ها بیکارند.
-
- بله عجب و اوضاع دستمزدها در دوبله؟
- فاجعه
- قدیم این خوب بوده ایده آل بوده به مرور قطع شده؟
- اینجور بوده که ما نه احساس بیکاری می کردیم نه احساس کم پولی
- تا حالا شده که به نفع کسی از کار کنار برین به نفع یکی از همکاراتون از کار انصراف بدید؟
- من همیشهیک دوره ای علی الخصوص از ابتدای انقلاب به اینطرف جوری شد که آخرین نفری بودم که کار بهم مراجعه میشد. فیلم ها میرفت رد میشد و دوبله مجدد میکردم باز نمیشد بعد میگفتند کیه قمبری که خودم یک استودیو سال ۶۱ زده بودم استودیو رسالت می آوردند اونجا یا داستان را عوض میکردم، اگر فارسی بود با حضورکارگردان با هم فکری هم. اگر فیلم فرهنگی بود که به طور کلی می دونستم چی چیه. سخنان بزرگان زبان و مسئولین رو گوش میکردم ببینم در به چه پاش نمی چرخه. برای همین ازساعت شش می رفتم تاا اینکه خودم یکی دوتا فیلم خریدم رد شد.
- بله.
- فیلم روسی هم بود از اونجا فهمیدم که چیکار باید بکنم. یعنی اون هیاتهای بازبینی خیلی کمک یارم بودند.
- یک مدت هم از دوبله دور شدین؟ !
- من دو دوره دور شدم یکی در اون اغاز کار بود که از هنرستان خواستم بریم،یک دور هم که رفتیم انگلیس و 30 شهریور بود که ما وارد تهران شدیم. دوبله یعنی تعطیل دیگه. که من یک فیلم داشتم دراستودیوی البرز که مال امین آقای کاوه بود، البته مال کمپانی بود اون را دوبله کردم دیدم تعطیله! یک زمینی داشتم در دامغان رفتم آنجا قناتش را راه انداختم و یک چاه آب زدم و شدیمیک کشاورز. بعد هم مقادیر زیادی دیدیم که این پول در بیار نیست براییه ماه و دو ماه
- بله
- بایدیکسال صبر کنیم. چهارتا کوره پزی دستی زدم و با می خواستم بروم اصلا دنبال این کار. خانمم گفت: به خاطر بچه ها مجبور هستی در تهران بمانی که اینها درسشان را بخوانند. دامغان اون موقع خب الان که دانشگاه دارد، سطح چیز اینها پایین بود که مجبور شدیم برگردیم. که این بار که برگشتم یک استودیو برای خودم زدم استودیوی رسالت، بیست سال آن جا را داشتم به خاطر همین کارهای خاص که انجام می دادم و یک دوره هم سال چهل و نه بود
- بله
- یکی هم خواست قبل از آن استارتش، که تلویزیون بالا راه می افتد تو بیا مدیریت آنحا را بر عهده بگیر. گفتم: نه! من ده سال اینجا دارم کار می کنم اگر من بیایم آن جا یعنی این فیلم هایم می آید آن جا دیگه خیانته به این ها. سر این دو موضوع روی من عقده کرد. اول:ممنوع الصدام کرد،
- عجب
- بعد ممنوع المدیر دوبلاژی. دو سال بیکار بودم فقط با آگهی امورات دو خانواده را می گذراندم.
- عجب! فرزندان در حرفه ی شما نیستند؟
- جان؟ ! نخیر. یکی از آن ها البته دستیار کارگردان هست با آقای جیرانی کار کرد امیر علی قنبری،یکی دیگر از پسرام نه دکتر عمران هست.
- بسیار عالی، اگر وارد دوبله نمی شدین چیکار می کردین؟
- من راستش علاقه ی زیاد داشتم پزشک بشوم
- پزشک؟
- اما درست خورد به ورشکستگی پدرم و این که خانواده ی شلوغی هم بودیم ده دوازده تا بچه و اینها بالاخره یکی بایدیک کاری می کرد کمک کمک پدر می کرد، بیماری هم داشت. من یک مقدار گفتم میفتم دنبال کار که با رادیو و این ها شروع کردم و کارخانه، این طرف آن طرف. زندگی من سراسر یا رنج بوده یا سربستی.
- عجب
- از این دوتا یکیش. بعددیگه برادر بعدی من دکتر حسین قنبری پروفسور هست البته الان. پنجاه و چهار ساله رفته، آنجاست و بعد دیگه بچه های دیگه مهندس و این ها. همه درس خواندن. من در همان مرحله ی هنرستانصنعتی ماندم.
- اگر شما را برگردانند به آن دوران نوجوانی پزشکی را انتخاب می کنید و ادامه می دهید؟
- جان! نه باز هم همان کار را کار را می کنم اگر در همان شرایط باشم برای این که، خوشحالم از این که بچه ها به جایگاه های خوبی رسیدند
- بسیار عالی
- و در زندگی شان موفق بودند.
- بسیار عالی! چند تا سوال می پرسم با بله و خیر پاسخ دهید:انتقاد پذیر هستید؟
- بله.
- کسی هست که به آن غبطه بخورید؟
- نه!
- ببینید فضای دوبله ی ایران با اوضاع زیرنویس، چون یک چند سالی هست که زیرنویس فارسی آمده و مد شده. سوال بله یا خیرم این است:زیرنویس دوست دارید؟
- بله، نه، هر دوی آن. برای این که ترجمه های بسیار ناقصی دارد. ترجمه های زیرنویس توجیهی است. به اندازه ی پلانی که حرف می زنند نیست، جمله را توجیه می کنند. تا بیاییم بخوانیم نصف آن رفته است. هرچی هم تندخوان باشیم به آن نمی رسیم.
- درسته زندگی رو سخت می گیرید؟
- نه!
- نه. کاری هست که از انجام آن پشیمان شده باشید؟
- خواهی نخواهی در زندگی هر کسی پیش می آید.
- بله. دوبله از مرزها عبور نمی کند، یعنی مختص ایران است مال ماست، این نقصی است به عنوان بک هنر نسبت به هنرهای دیگر که می تواند جهانی بشود؟
- البته ما خوشبختانه به دلیل چندین کشور که مال خود ایران بوده و زبان فارسی دارند،
- مثل تاجیکستان، افغانستان.
- اگر، تاجیکستان، افغانستان اگر بتوانند این ها را توسعه بدهند یا روابط فرهنگی طوری باشد که این ها را به هم وصل کنند که یک مدتی این کار را کردند ولی مغفول ماند. اگر این کار را بتوانند انجام بدهند عالیه، و این چند کشور را حداقل می پوشاند مثل نوروز،
- بله
- که ابتدا خودمان هم با تردید حرکت می کردیم. الان سیزده چهارده کشور نوروز را دارند.
- درسته! چه نوع موسیقی گوش می دید معمولا؟
- بیشتر سنتی های ایرانی
- فیلمی هست که بخواهید پیشنهاد بدهید مردم ببینند؟ فیلمی که خیلی دوست داریدیا اصلا فیلم های محبوبتان مثلا دو سه تا فیلم خیلی محبوبتان چه فیلم هایی هستند؟
- خب از گذشته های دورتر بخواهیم فیلم ککترلس بازی می کرد، چی بود اسمش!
- اسپارتاکوس؟ !
- یکی اونه، به حضورتان عرض کنم که فیلم های زیادی، خود گادفادر فیلم بزرگی بود، بله! و دیدنی
- کدام یکی از فیلم هایی که خودتان صحبت کردید در آن و دوبله کردید رو خیلی دوست دارید؟
- من یک فیلمی برای آقای بازم همیشه بایدیاد از دوستان بکنیمیا بگوییم زنده یادیا بگوییم مرحوم جناب زند زنده یاد.
- روحشان شاد.
- مهمان ما بودند در دوردهمی.
- فیلم تمام فلزی را می خواستند دوبله کنند. به من گفتند: یک رل سختی هست،
- چقدر درخشان بودید شما در آن فیلم، قربانتان بروم.
- نقش سرگرد نقش اصلی آن.
- بله بله. گفتند بیا آن را برایم بگو، ولی داد و بیداد زیاد دارد اذیت می شوی گفتم بهرام موقعی که گفت در خدمتیم. و رفتم جوری شد که انتهای کارم صدایم گرفته بود کاملا.
آوا
نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
تبدیل صوت به متن برنامههای پرطرفدار تلویزیون
- آره واقعا غلاف تمام فلزی را ببینید و ببینید که، چه قدر درخشان هستند آقای قنبری در آن فیلم. خیلی کار سختی هست دوبله ی آن ویکی از معدود فیلم هایی است که دوبله ی آن بیشتر توجه را جلب می کند در یک لحظه هایی تا خود فیلم، واقعا فوق العاده بود. سینمایی کلاسیک را بیشتر دوست دارید؟ قدیم را
- بله فیلمهای با ارزش تری در آن بودند، از کارهای هیچکاک هم که مورد نظر آقای فراستی بود یک چندتایی من دوبله کردهام... فامیلی، شمال غربی، ...، یک همچین چیزی و یکی دوتای دیگر را، کلی از کارهای هیچکاک را کار کردم، دوبله کردم.
- بسیار عالی، بسیار عالی
- حالتون خوب است این روزها؟
- نه زیاد،یعنی خود خانه نشینی و این قرنطینهیک مصیبت است. البته سعی می کنیمیک جوری خودمان را سرگرم کنیم، نه این که شامل ایران باشد فقط، کل جهان این است دیگه.
- بله
- می گویند الان آمریکا سی و شش میلیون بیکار فقط دارد،
- درسته
- توییک مدت کوتاه. این دردناک است دیگه در جامعه.
- امیدواریم هر چه زودتر این دوران را ازش عبور کنیم.
- دوران تازه ای خواهد شد آقای مدیری. پسا کرونا شکل زندگی عوض می شود،
- درسته کاملا. خیلی آثار درخشان شما دارید من یادم هست مثل با گرگ ها می رقصد،
- بله،
- مثل گرین مایل، مسیر سبز، که در آن پیرمرد رو گفتید که چقدر،
- سریال های زیادی را دوبله کردم که حداقل ده پانزده بار تلویزیون نشان داده است. مثلا مدیر کل مرحوم حسین عرفانی، رول اصلیشو میگفت تا حالا تلویزیون ده پانزده بار نشان داده است و با توجه به مردم.
- آثار درخشان شما خیلی زیاد هستند. کاش می شد همه ی آن ها را نام برد، ولی! نمی خواهم خسته تون کنم. چیزی هست که نپرسیده باشم؟که بخواهید اینجا بگویید؟
- جانم! من یک مصاحبه با آقای جیرانی و آقای عباس مطمئن زاده کردم که قرار بود به اصطلاح هم نوارش در بیاید هم کتاب بشود. با اون آقای عزیزی، بیست و هشت ساعت من در شش جلسه مصاحبه داشتم با ایشان.
- به نظرم باز هم کم است. اینقدر شما پر از خاطره و کارهای درخشان هستید که،
- گفتم خدمت شما رنج ها و سر بستی ها سرشاریم.
- ما شرمنده کردین به هر حال تایم برنامه مون محدود است، وگرنه خیلی دوست داشتم با شما ساعتها صحبت کنم،
- برای من افتخاری بود در خدمت شما بودم،
- قربانتان بروم. آن قدر شما شیرین هستید و آن قدر پر از تجربه های در واقع حالا تلخ و شیرین هستید که، ساعتهای ساعت میشود گفت وگو کرد. به هر حال سوال آخر را می پرسم که احساس خوشبختی دارید؟
- بله، بله،
- بله. بسیار عالی!
- انسان زیاده خواهی نیستم. همین قدر که یک زن آرام و
- به به،
- متینی خدا به ما داده است،
- به به
- و دو فرزند و واقعا راحت زندگی را می گذرانیم، راضی هستم،
- خدا را شکر، خدا راشکر. خیلی ممنون هستم که امشب دعوت ما را پذیرفتید.
- قربانتان بروم.
- افتخار بزرگی بود برای ما و برنامه ی ما، حضور شما. امید وارم همیشه سلامت باشید، سایه تون بر هنر ایران مستدام باشد و خانواده را برای شما خداوند همیشه حفظ کند و بهترین آرزوها را براتون دارم.
- همچنین متقابلا من از جناب مدیری که بسیار دوستش می دارم،
- مچکرم!
- و واقعا نمونه هستید
- مچکرم! و تنها شمایید،
- مچکرم! هر سی سال یک بار
- مچکرم! اگر یک همچین کسی
- مچکرم، خیلی ممنون!
- متولد شود در عالم هنر.
- خیلی ممنونم، ازلطف شما، قربانتان بروم، سپاسگزار هستم از شما