آوانما
آوانویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
تبدیل صوت به متن برنامههای پرطرفدار تلویزیون
- مهمان داریم چه مهمان عزیزی. بسیار خاطر دارید با بازیهای ایشان. بازیگر درجه یک در تئاتر تلویزیون و سینما. ستاره پسیانی. خوشآمدی
- سلام
- خوشآمدید خیلی ممنون خیلی ممنون که دعوت مارو پذیرفتین
- مرسی از شما ممنون
- اگر سلامی هست بفرمایید
- سلام خیلی سلام عرض میکنم خدمت تماشاگران محترم خیلی خوشحالم که شبیه تئاتره برام یک صحنهای در سال جدید بعد کرونا وسطای کرونا و تماشاگران را میبینم خیلی خوشحالم که میبینم
- مرسی خوشآمدید
- مرسی ممنون
- بریمیهو سر حرفها این دوران قرنطینه خونه میدونم خیلی می ترسی
- بله خیلی
- و چند روز خونه بودی مطلق؟
- مطلق در این دو سه ماه در واقعه رفتم مجبور اگر بودم خرید برم مامانم ببینم به هر حال برم و اینا در این حد رفتم
- الانم ببین چجوری نشسته اصلا میخواد با هیچ جا تماسی
- نه پرسیدم گفتند الکل زدید
- اره به خدا الکل زدیم من میدونم از پنجسالگی وارد این حرفه شدی
- بله
- یعنی از وقتی راهرفتی و زبون باز کردی رفتی جلوی دوربین
- بله
- بگو برامون
- صحنه تئاتر و فکر میکنم خب علاقمند بودم دیگه البته که میدونیدیک چیزی که وجود داره درباره من میگن داره میگند اره مامان باباش جا نداشتند این را مثلا بذارند جایی میبردند مینداختندش روی صحنه. آنجا مواظب من بودند، نه اینطوریهانبوده من به بازیگری علاقهمند بودم و بیشتر هم تئاتر بازی میکردم از پنج سالگی جلوی دوربین هم یک فیلمی بود به اسم بهترین بابای دنیا کار آقای داریوش فرهنگ، که آنجا یک نقش خیلی کوچکی داشتم بازی کردم ولی خب از ۱۵ سالگی دیگه برایم جدی شد دیگه بازیگری.
- و تا جایی رفتی که تندیس بهترین بازیگر زن را در جشنواره بین المللی تئاتر فجر
- بله دو بار
- گرفتید دو بار
- بله
- چقدر عالی، پدر آتیلا پسیانی عزیز بازیگر درجه یک، مادر خانم فاطمه نقوی بازیگر درجه یک و چقدر موثر بود خب این اصلاً سوال بیخودی است. حتماً خیلی موثر بودند و اصلاً چرا من این را پرسیدم و چجوری موثر بودند از آن اول دوست داشتند و گوش میکردند که
- از آن اول همینطوری نبود که آنها من را در عمل انجام شدهای قرار بدهند یک جورایی در واقع علاقه من را دیدند ولی بعدش خب تشویقم میکردند ولی اینطوری نبود که مثلاً چیزی زوری باشد ولی خب به هر حال خیلی تشویقم میکردند و خیلی معلمای مهمی در زندگی من بودند اینکه زندگی کردن در بازیگری را به من را یاد دادند زندگی کردن روی صحنه و زندگیکردن جلوی دوربین رو به من یاد دادند
- اهان یعنی اولین معلمین بازیگری بودند دیگر حتماً
- بله
- چرا مامان کم کارند نه
- مامان تئاتر کار میکنند بیشتر
- بیشتر تئاتر کار می کنند
- آره تئاتر کار می کنند
- یعنی به خاطر این که علاقه اصلی شان این است و خودشون بیشتر دوست دارند تئاتر کار کنند؟
- تئاتر بیشتر دوست دارد من هم مثل او هستم البته
- آره میدانم خیلی تئاترهایی که کار میکنی بیشتر با عشق بیشتری است تا کار تصویر.
- تصویر هم عشق میدم به کارم ولی خوب تئاتر و خیلی بیشتر دوست دارم شاید به خاطر زنده بودنشه
- و تئاتر عروسکییه جایی گفته بود خیلی دوست داری
- بله من ۱۳ سالگیم تئاتر عروسکی کارگردانی کردم
- کارگردانی در ۱۳ سالگی
- بله کارگردانی کردم
- کسی گوش میداد به حرفت به عنوان کارگردان؟
- اره یکسری با مامانمو عمو و خاله هایی بودند که مجبور بودن گوش بدن آهان خانوادگی بوده
- مامانم بود بابام بود و دوستای مامان و بابام که در واقع عضو گروه تئاتر بودند که در واقع من خیلی هم جدی بودم خیلی هم بد اخلاق بودم
- عجب!
- حتییکبار هم قهر کردم رفتم
- عجب این خیلی بامزه است متولد چه سالی هستی
- من متولد ۱۳۶۴ هستم
- میشه 55 سال
- 35 سال
- ببخشید من چون حسابم ضعیفه 35 سال و چه ماهی؟
- شهریور
- و شهریور
- ۱۷شهریور
- و شهریوریها چهجوری هستند؟
- خیلی مهربان هستند. خیلی ریزبینند. حساس هستند. خیلی احساساتی هستند.
- آهان
- چی هستند؟
- شهریوری اصلا نداریم. داریم. آقایی که زمین دارن تو شهر ری، ایشان هم شهریوری هستند، دست بلند کردند، مخلصیم. میدونید که ایشان زمینشان نزدیکترین زمین به خورشید است. الان با هم حرف زدیم، آره، گفتند که ارادت دارم. گفتم که نزدیکترین سیاره به خورشید چیست؟ الان اومدن بالا گفتن، گفتند زمین خودمون. گفتم زمینتون کجاست؟ گفتند شهر ری. عرض کنم که چالش زندگیت چیست؟ همیشه چه بوده است؟ مهمترینش؟
- وای چه سؤال سختی!
- سخته بله،
- خیلی سخته،
- اینجا سخته
- چالش یا آرزو؟
- آرزو
- خیلی در لحظه زندگی میکنم. هیچ وقت خیلی مثلا نمیتوانم بگویمیک آرزوی عجیبی دارم. دوست دارم همیشه در لحظه خوشحال باشم. این برایم،
- و خب حالا اینجوری بپرسم، به کدام سمت دارید میروید؟ کاملا آگاهانه و مدیریت شده؟ کارگردانی؟ بازیگری؟ هر دو؟ یایک چیز بزرگتر؟
- نه بازیگری
- بازیگری،
- بازیگری از همه مهمتر است؟
- بازیگری از همه مهمتر است. به جز بازیگری، کار دیگری بلد نیستم.
- یعنی آن هدف اصلی مثلا کارگردانی کردن نیست؟
- کارگردانی تئاتر را بعضی وقتها دوست دارم انجام بدهم ولی خیلی اعصابش را ندارم.
- بازیگری را بیشتر دوست دارید؟
- بازیگری را خیلی بیشتر دوست دارم.
- راحتتر هستید. خیلی خب.
- زمان حالت را در گذشته تصور میکردید؟
- تا یک حدودی، نه اینقدر.
- یعنی بیشتر از آن فکره است؟
- بله. برای اینکه من صادقانه یک چیزی بگویم، این هست که من درست هست که ورودم به این حرفه خیلی راحت بوده است ولی خیلی همیشه از بچگی هم یعنی از آنجایی که دیگر عقلم رسید، دوست داشتم مسیرم، مسیر خودم را بروم، در واقع یعنی ورودم از طریق خانوادهام بوده است، خیلی هم افتخار میکنم که فرزند چنین خانوادهای هستم، ولی دوست داشتم که مسیر خودم را بروم و خیلی مستقل پیش برم. یعنی از طریق مادرم، پدرم یا مادربزرگم نباشد یعنی در نتیجهیک ذره مسیری که رفتم کند بوده، یعنی اگر میخواستم آنجوری باشد شاید سریعتر به جای بالاتری میرسیدم ولی باز هم نسبت به چیزی که بود الان جایی که هستم را خیلی خوشحالم ازش.
- میدانم که خیلی از بچگی مستقل بودید و هستید.
- بله
- خیلی این را دوست دارید و این شخصیت مستقل بودن، خیلی در ستاره خانم هست. تا جایی که مثلا هر وقت در کوچکی به خرید میرفته، مثلا یک چوب اینقدری همیشه همراهش بوده است که بتواند آن طبقه سیزدهم را با چوب بزند.
- قدم نمیرسیده است.
- آره حتی قدت نمیرسیده است و حتی از کسی کمک هم نمیخواسته باید خودش، بعد هیچکی نمیفهمیده این چوب را برای چه همیشه با خودش میاره و میبرد؟
- آره، تا حالا دعوا کردید؟یا اصولا آدم آرامی هستید؟
- نه دعوا هم میکنم.
- دعوا هم میکنید؟
- بله
- ارادت دارم، مخلصم. هرجا خسته شدیدیا سؤالی اذیتت کرد، بگو من حرفمو پس میگیرم چجوری دعوا میکنید؟
- خیلی در لحظه عصبانی میشوم، در لحظه هم فروکش میکنه.
- چقدر طول میکشد؟ میخواهم با تایم برناممون میزان کنم.
- میگویم بستگی به شدت عصبانیتم دارد ولییک دفعه، بعضی وقتها خون جلوی چشمهایم را میگیردیعنی
- بله، بله، چه چیزی دوست دارید الان بپرسم؟
- نه هر چیزی شما بگویید.
- وقتی خون جلوی چشمت را میگیرد، چیکار میکنید؟
- داد
- داد میزنید، چیزی میشکنید؟
- نه، نه چیزی نمیشکنم.
- کسی را میزنید؟
- نه، نه، نه
- فقط داد میزنید.
- داد میزنم و گریه میکنم. خیلییهو گریه میکنم. از شدت عصبانیت و داد زیاد، خودم از این شدت عصبانیت ناراحت میشوم و گریه میکنم.
- و میدانید که خانمها وقتی همزمان داد میزنند و همزمان گریه میکنند اصلا نمیفهمی که چه چیزی میگویند. اصلا معلوم نیست چه چیزی میگند
یعنییک سری فقط حجم صدای عجیبی است که دارد حرفهای مهم میزند ولی تو هیچی نمیفهمی.
- شاید برای همین تایمش طولانی میشود چون باید مداوم مفهومو برسانی
- آره سعی میکنی بیشتر بفهمانی، بیشتر آدمها نمیفهمند.
- بدتر میشود.
- آره درست است، در هنرستان سوره گرافیک خواندید
- بله
- در موردش بگوییدیعنی علاقه به رشته گرافیک داشتید؟یا
- من اصلاً یک روز رفتم خانه به مامان و بابام گفتم من میخواهم بروم هنرستان
آوا
نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
مامان و بابام هم خیلی مطمئن بودند که خب میروم هنرستان نمایش میخوانم دیگه. بعد یکهو آمدم گفتم من قبول شدم امتحان دادم همه گفتند چقدر خوب گفتم من گرافیک بعد گفتند که
- چرا گرافیک؟
- خیلی نقاشی خوبی هم نمیکنی و استعداد خیلی خاصی هم نداری ولی من چون عکاس خیلی دوست داشتم، یعنی عاشق عکاسی بودم و دوست داشتم فکر میکردم خب تئاتر و بازیگری را تجربی دارم انجامش میدهم دوست داشتم که در واقع آکادمیکیک چیز دیگهیاد بگیرم در نتیجه فکر کردم گرافیک برام جالب تر بود
- گرافیک هیچ وقت در زندگی در طول مسیر کاریت به کار اومده برات
- یه چیزایی آره یه چیزایی مثلاً رنگ، رنگ شناسی که خوندم خیلی به کارم اومده من اصولا خیلی به روانشناسی رنگ اعتقاد دارم و خیلی وقتها در بازیگری هم بهم کمک میکنه آره
- خیلی خوب. ازدواج نکردی؟
- نه
- بفرمایید
- چی باید بگم؟
- اگر عصبانی نمیشی اگر زحمت نیست اگر اذیت نمیشی
- چی باید بگم؟
- چی چرا چی شده
- پیش نیومده
- این کافی نیست اینجا این کافی نیست.
- من اصولا تشکیل خانواده را خیلی دوست دارم یعنی اصولاً خانواده را خیلی دوست دارم ولی واقعاً شاید اون آدمش هنوز نیومده
- آهان الان داری میرسیم جاهای خوبش آدمش کیه؟ چه کسی روبه غلامی میپذرید
- پکیج کامل باشه دیگه
- آهان، پکیج کامل کیه
- پکیج کیه. کامل اخلاقش نسبتاً خوب باشه. قیافه برام مهم نیست اصلاً
- اصلا
- خوش قد و بالا باشه
- یعنییه چیز دراز بی ریخت. بله.
- بعد دیگه شغل منو درک کنه، خیلی هم درک کنه. بعدشم حرف مشترک خیلی با هم داشته باشیم بزنیم. یعنی من بتونم در مورد کارم خیلی باهاش حرف بزنم.
- فهمیدم
- مثلاً اینطوری نباشه که از دقیقه دوم حوصلش سر بره یا نفهمه منو اینجوری نگاه کنه که چی می گی
- فهمیدم خیلی هم عالی خیلی خوب
قانع شدینیا ترسیدید ازم؟
- ترسیدم نه هنوز خیلی چیزا میشه گفت ولی میترسم عصبانی بشید آنوقت خون جلو چشمات رو بگیره
- نه نمیشم علامت میدم بهت
- آره یواشکی بگو که من، چیز دیگه ای هست پس اگه بخوای بگی در ادامه اون آقاهه
- این چیزیه که تو ذهنمه نمیدونم حالا یهو دیدییه روز یه آقای خوش قیافه اومد حالا من نمیگم مسلمه
- ولی مهم نیست اساسی نیست
- آره
- من یه لحظه تصور کردم تو خونه تون چون گفتی که قدش بلند باشه
- گفتم خوش قدو بالا باشه
- ریختش اصلاً مهم نیست و اینکه فقط به من گوش کنه و منو درک کنه من یه لحظه تصور کردم تو خونه نشستییه چیز دراز بیریخت داره به تو گوش میده، اینجوری داره بهت گوش میده
- وای خدایا
- خیلی تصویر سورئالیه اصلا، خیلی هم عالی، آدمش اصلاً عالیه، میشه با اینیه فیلم کوتاه ساخت اصلا
- شما جور گفتین انگار مثلا تنهی درخته
- آره چیز، آدم شوخی هستی؟ چون بابا خیلی شوخ و شیرین و دوست داشتنیه. آدم جدی هستی اصولا یا آدم شوخی هستی؟
- نه شوخم به موقعش خیلی جدیهام ولی خوب شوخم یک نوع تلخ طنز دارم. یعنی تو جدیت طنازی میکنم
- فهمیدم، فهمیدم
- خیلی هم خودم را تعریف کردم
- نه خوب واقعیت هست خیلی خوب و بعد برادرت خسرو هم بازیگر هست؟
- خسرو هم بازیگر هست بله
- اون هم بیشتر تئاتر دوست داره یا تصویر
- خسرو نه تصویر هم دوست داره ولی تئاتر بیشتر کار کرده
- روحش شاد مادربزرگ، خانم جمیله شیخی
- خدا رفتگان شمارو هم بیامرزه
- که چقدر من ایشون رو می دیدم حتییادم شاید کار هم کردیم خیلی مقتدر بودند در بیان و چهره، ولی خیلی مهربون بودن خیلی زیاد
- احساساتی بودن
- خیلی احساساتییعنی اصلا به ظاهر نمیومد که اینجوری باشند یکم از ایشون برامون بگو نقشی در پیشرفت تو آیا داشتند
من اتفاقا دیروزم پریروزم سالگرد فوتشون بود
- روحش شاد
- مرسی این دوران به هرحال وقتی فوت کردند من ۱۷ سالم بود و همیشه می اومدن تئاترهای منو میدیدند و خیلی من را تشویق میکردند و احساساتی میشدند خیلی وقتها وقتی روی صحنه یا و فیلمی بازی میکنم مخصوصا وقتی روی صحنه هم یه شبای تماشاگرا رو نگاه میکنم میگم آخه دلم میخواست مثلاً روییکی از این صندلیها نشسته بود و میدید منو و خیلی به شدت زن احساساتی بود برعکس چیزی که تو فیلم و سریال آش بازی میکرد به شدت و احساساتی بود. خیلی زود من خیلی شبیه اخلاقهام خیلی بیشتر شبیه ایشونه. یعنی مثلاً زود گریه میکرد، زود به خنده میافتاد و من افتخار این را داشتم که یک بار باهاشون همبازی بودم وقتی۶ سالم بود تو یکی از تئاترهای بابام با همدیگه همبازی بودیم و خیلی به نظرم همیشه جاشون خالیه خیلی دلم میخواست تو سن بالایییعنی در سن الانم باهاش همبازی میبودم که فرصت نشد
- روحش شاد. یکی از بهترین منتقدهای زندگیت همیشه پدر بوده که اصلاً هم ایشون با شما میدونم تعارف نداره
- اصلاً
- و تا حالا ناراحت شدید از دستشون از تندی ایشون به خاطر نقد کارها؟
- ناراحت نمیشم نه چون عادت دارم به ادبیاتش و مدلی که حرف میزنه و مثلا حالا شده یک کاریمو دیده اومده گفته که مثلاً کار خوب نبود خوب هم بازی نکردی اتفاقا اون وقت این کار رو میکنه باعث میشه بیشتر تلاش میکنم تو انتخاب کارام حساستر میشمیعنی برام خیلی خوبه اتفاقاً. چون اون موقعی که میگه خیلی خوب بودی که خوب قربون بچه سوسکه و ماجرای قربون پاهای بلوریته ولی من خوشحال میشم که میاد نقدم میکنه. خیلی هم شبایی که میاد قرار فیلم رو ببینهیا تئاتر رو ببینه خیلی مضطربم خیلییعنی با این که کارگردانمه من همیشه تو تاتر ایشونم بازی میکنم ولی وقتی که میخواد من و تو یه جای دیگه ای تو تئاتر دیگرییا تو فیلم به بینه خیلی استرس دارم همیشه خیلی زیاد
- حتی میدونم وقتی خودت کارهای خودت رو میبینی هم یه وقتایی گریه میکنی بله
- تحت تاثیر قرار میگیرم
- تحت تاثیر بازی خودت قرار میگیری
- نه ولی اصولا احساساتیمیعنی وقتییه کاریو نگاه میکنم کاملاً شبیهیک بازیگر نیستم که میبینم
- آهان
- کاملا مثل یک آدم عادی میشینم اونو نگاه میکنم خیلی احساساتی میشم
- خیلی خب دوست داری اون آقاهه اون احساساتی باشه
- نه اونم اگه احساساتی باشه دوتایی باهم های های گریه کن
- فکر کن با یه آقای دراز بیریختی صبح تا شب بشینید گریه کنید
- من نگفتم بیریخت باشه
- نه میدونم
- گفتم برو رو خیلی برام مهم نیست
- یعنی بی ریختم بود بود دیگه
- ترجیح میدم اون یک ذره آدم محکمی باشه که منم بتونه کنترل کنه
- فهمیدم. یک جایی گفته بودی که چون خیلی خیلی زود وارد این حرفه شدی در کودکی نمیدونی که برگردی به عقب همین حرف را انتخاب میکنییا موسیقی رو؟
- این حرفه یا موسیقی؟ من موسیقی کار کردم
- آره میدونم
- بله نه فکر کنم نه چون دوتاشون نمیتونسم انتخاب کنم؟
- هر جور صلاحه من
- فکر کنم دوتاش انتخاب میکردم چون پشیمونم که موسیقی را کنار گذاشتم آنها
- هر دو رو یعنی به یه اندازه جدی جلو میبردی
- بله موسیقی را خیلی پشیمونم کنار گذاشتم چون
- ولی دیر نیست هیچ وقت برای این موضوع البته خب آدم دیگه از یه سنی کم گرفتاریش بیشتره و هم حوصلهاش کمتر
- بله یادگیری هم سختتر میشه سختی داره
- ولی هیچ وقت دیر نیستیعنی میشهیک ساز رو از هر زمانی شروع کرد و یاد گرفت
- ولییک چیزی بگم اگر که برگردم غیر از این دو تا اگر قرار بود یه شغل دیگری انتخاب کنم، آشپز دوست داشتم باشم
- یعنی اگر که وارد این حرفه نمیشدییک شغل جایگزینی وجود داشت یعنی آشپزی بود
- دوست داشتم یه رستوران داشتم آشپزی میکردم توش
- چرا نداری پولشو ندارم هنوز
- یه جا اجاره کن
- چشم
- به خدا
- آشپزیم خوبه چون خیلی
- آره واقعا
- واقعا خیلی
- هم ایرانی هم
- ایرانی که خیلی خوبه
- چقدر خوب
- آره
- یک جایی اجاره کن
- فکر کنم بکنم
- آره
- آره حالا منم برات میگردم
- مرسی ممنون
- از فیلم کوچه بی نام به بعد خیلی بیشتر انگار دیده شدی درست میگم؟
- بله
- و از اون فیلم بگو برامون
- کوچه بینام خیلی بامزه است، یه خاطره بامزه ای که داریم اینکه من توی این فیلم قرار خواهر بزرگتر باران کوثری رو بازی کنم و کارگردان منو خیلی دوست داشت ولی چون من قرار بود خواهر بزرگتر باران رو بازی کنم اینها مشکل سنی داشتند میگفتند که ستاره سنش کمه نمیشهخواهر بزرگ تو رو بازی کنه و باران رفت گفتش که ستاره هشت سال از من بزرگتره من و باران هم سن همیم
- آهان رفت گفت هشت سال بزرگتره
- آره گفت ستاره هفت یا هشت سال بزرگتر هست و کارگردان را خیلی جدی قانع کرد سنی که ایشون کارگردان با خود من مشکلی نداشت با سن من مشکل داشت گفت ستاره میتونه و هفت سال از من بزرگتره مشکلی نداره و رفتیم سر فیلمبرداری تا اواسط فیلم هم این رو بازی میکردیم که من هفت سال از باران بزرگترم و یه روزی توییه خاطرهای از مدرسهمون میگفتیم چون ما هنرستان با هم میرفتیمیهو این
- معلوم شد
- معلوم شد که من و باران هم سن هم هستیم ولی کلاً خیلی فیلم خیلی جالبی بود من خیلی فیلم رو دوست داشتم دیگه سکانس دعوامون هم با باران رو دیدین که باهم دعوا میکنیم در اون فیلم
- آره خیلی کار خوبی است
- مرسی
- و خیلی آدمها از بازی خودشون خوششون نمیاد گاهی و خیلی از خواننده ها از صدای خودشون
- بله
- این خیلی مرسومه
- بله
- جزء این دسته هستید؟
- بله من فکر میکنم اصلاً یکی از علتهایی که بیشتر تئاتر بازی میکنم همینه چون خودم رو میبینم
- چون نمیبینی
- اره
- و خیلی عجیبه
- من واقعا مثلاً حالا الان یک ذره عادت کردم ولی اوایل که خودمو روی پرده سینما میدیدم انگار میخواستم بالا بیارم
- انگار داری شوهره رو میبینی
- خدایا منو ببخش،
- اصلا از ذهنم نمیره بیرون
- آخر انقدر میگیدیک خوشگلم اگه بخواد بیاد منو بگیره نمیاد پشیمون میشه
- من معذرت میخوام میفرمودید
- چی داشتم میگفتم
- گفتید که خودمو میبینم میخوام بالا میارم
- اون اوایل اینطوری بودم اوایل میگفتم ای وای این چه صداییه چه ریختیه این چه قیافه ایه ولی بعد کم کم یه ذره دیگه عادت کردم ولی برای هم این تئاتر رو هم یه ذره راحتترم چون خودم از بیرون نمیبینم
- خیلی هم عالی من مطمئنم شوهرتم تئاتری خواهد بود چون اونم هم خودش رو نمیبینه وای اصلاً سوزنم، مغزم گیر کرده روی این تیکه ببخشید
- ای وای
- یه چند تا سوال میپرسم با بله یا خیر پاسخ بده
- بله و خیر
- بله و خیر آره
- بله سختیش اینه که با بله یا خیر باشه، بازیگر خوبی هستی؟
- میمیکم رو میتونم صورتم رو یک کارهایی کنم
- بله
- آره فهمیدم به نقدهایی که از تو میشود اهمیت زیاد قائل هستی؟
- بله
- بله، حرفها و نظریات مردم روی تو تاثیر داره؟
- بله
- بله، و میدانم که خیلی اهل کتابی، درست میگویم؟ نه
- نخیر
- نه باورم نمیشود
- اشتباه بهتون گفتند
- باور نمیکنم
- وقت نمیکنم کتاب خیلی دوست دارم
- اصلا باور نمیکنم
- چرا نه دوست دارم کتاب را، خیلی وقت نمیکنم، چون همیشه داریم فیلمنامه میخوانیمیا نمایشنامه میخوانیم خیلی وقت نمیکنم
- خیلی خب
- البته نمایشنامه هم خب کتاب حساب میشه
- چه چیزی خیلی هیجان زدهات میکنه در زندگی شگفت زده ت میکنه
- هیجان زده با شگفت زده فرق میکنه
- معذرت می خوام چه چیزی اول هیجان زدهات میکنه
- هیجان زده غذا
- غذا
- بله من عاشق غذا خوردنم بهترین تفریح زندگیم غذا خوردنه
- چقدر خوب تا حالا شده که مثلا یه جایی بری و خیلی رودربایستی داشته باشی و غذایی بزارن جلوت ومجبور باشی بخورییا نه نمیخوری؟ تعارف نداریم
- نه بد غذا نیستم آخه اصلاً. اصلا بدغذا نیستم.
- پس مهمترین هیجان غذاست چه چیزی شگفت زدت میکنه؟
- مثلاً یک فیلم خیلی خوب ببینمیایک تئاتر خیلی خوب ببینم
- یایک بازی خیلی درخشان
- یه بازی خیلی درخشان ببینم.
- خیلی از بازیهایی که داشتی در کنار پدر بوده. گفتی که چقدر در نقش یک معلم و استاد کنارت بودند و چقدر موثر بودند اما با خود بازیگری چی؟ چقدر به تو آموختند؟ با خود بازیگری خودشون؟
- بابام خیلی وقتی با هم بازی می کردیمیا اینیا اینکه کلامی چی به ما آموخته؟
- نه اصلاً همبازی که بودی حتما؟ آره
- من این همون میگم جنس زندگی کردنشو روی صحنه اینکه اینقدر راحت روی صحنه و اینکه زندگی میکنه روی صحنه داره کیف میکنه و اینکه مثلا احساس نمی کنم اون لحظه به دیالوگش فکر میکنهیا به تکنیک بازیگریش فکر می کنه یایه چیز عجیب میبینم در لحظه داره کیف میکنه رو صحنه اون برای من مهمترین چیز بود که یاد بگیرم ازش هم بابام و مامانم دوتاشون اینطورین
- من یک تئاتر آتیلاجانیادمه فکر میکنم مال دهه ۶۰ه موضوع پرواز بر فراز آشیانه فاخته یا همون دیوانه از قفس پرید
- من سر اون تیاتر دنیا اومدم.
- سر اون تیاتر به دنیا اومدی
- بله کار خانم حامدی
- چقدر خوب بود آتیلاجان در نقش مک مورفی نقش اصلی این کار درخشان و خیلی خوب بود، خیلی کار خوبی بود و خیلی بازی فوقالعادهای. یکجا به یک بچه ببرشیر دادی و یک چیزی شنیدم راجع به این اتفاق اینکه بچه ببره به شدت ازت می ترسیده
- نه این تقصیر بابامه من از بچه ببره بیشتر میترسیدم ولی بابام یهو اون لحظه که بچه ببرو ازم گرفتن گفت خب بچه ببره رو بردند که ستاره نخورتش
- آهان آهان آهان
- اینو بابام بابام در واقع درموردم گفتند
- و بابا میدونم که مار مار
- وای خیلی میترسه هم بابام هم برادرم خسرو دوتاایشان
- از مار به طرز عجیبی می ترسند اینجا با هم گفتگو کردیم به من گفتند که این چیه لوله اصلا پولیکا اصلاً یک عنوانی که برای مار. من می گفتم احساساتیه مار خیلی با احساسه! گفت با احساس! این لوله پولیکا است. آره. به چیزی که هستی قانعی اساساً یا بله جاه طلبی و بلند پروازی
- نه قانعم خیلی هم قانعم
- تست بازیگری دادی هیچ وقت؟
- بله
- همون اوایلیا براییک فیلمییا چیزی؟
- یک بار مثلاً بیست و خرده ای سالم بود دوباره برای رفته بودم دفتر واسه یک فیلم برای آقای بیضایی بودش انجا تست رو آقای بیضایی میدونید که همیشه تست میگیرند
- بله
- دیگه اونجا تست دادم دیگه
- تست های ما رو اینجا دیدی؟
نه تست مگیری؟ مگه اول تست نمی گیرند بعد وارد میشه الان وارد شدیم بعد تصمیم میگیرین؟
نه تو هر مقطعی میشه تست بازیگری داد
- نه وارد برنامه من فکر میکردم قبل از وارد برنامه شدن تست می گیرید
- نه تست بازیگری
- آهان دورهمی نمیبینی؟
- بعضی وقتها تستو ندیدم
- با این گوی که روی میزه تست میگیریم از همه یعنی فرق نمی کنه شاعر نویسنده بازیگر موزیسین
- چیکار باید بکنم با اون
- هیچی اصلا دیالوگ داره به حرکت دست هیچی فقط با نگاهه به این گوی میگیم که مهم نیست، قیافت برام مهم نیست، اصلا حسی که با چشم میگید اینه قیافت برام مهم نیست مهم اینه که منو درک کنی. اینو با نگاه به ما بگید منم نیستم هیچکی نیست خودتونید
- وایسین خنده م بره.
- بله بله
- قیافه ت مهم نیست.
- مهم اینه که منو درک کنی
- خب این که دو تاست
- نه نه یه جمله ست. من به یکی میگم قیافه ت برام اصلا مهم نیست. مهم اینه که منو درک کنی. اینو با نگاه به این گوی بگید.
- بعد شمام یه دور اجراش میکنید؟
- این الان اومده خواستگاریتون
- خب آقا شما میشهیه بار اجراش کنید ببینید چه جوریه؟
- من قیافه برام مهمه
- ای وای
- من به همون اندازه ای که قیافه برام مهمه اصلا مهم نیست که طرف منو درک کنه. وای خدا اصلاً بگذریم. عرض کنم که من چند تا کلمه میگم نظرت یعنی حست رو با یک جمله بگویم
- چشم
- موسیقی
- خیلی توی بازیگری هم بهم کمک میکنه
- تئاتر
- میمیرم براش
- زنده یاد سمندریان
- افتخار این که باهاشون کار کنم رو هیچ وقت نداشتم
- عشق
- خوبه باشه
- و مادر
- عزیز دل
- فیلم خفگی
- خیلی دوست دارم فیلم مورد علاقمه خیلی دلم میخواست توش بازی میکردم
- قیافه
- مهم نیست
- چرا بابا مهمه.
- مهمه
- آدم باید جذاب منظورم از این است
- نه اصلا فهمیدم
- نه نه تو رو خدا بزاریم بگم سوء تفاهم پیش اومده شاید اصلا نگران شدم.
- دارم آینده تو نابود میکنم
- اصلاً خراب شد همه چیز. نه من منظورم اینه که یه آدمی میتونه زشت باشه ولی جذاب باشه.
- فهمیدم
- فهمیدی؟
- خیلی کاملا
- کاریزما داشته باشه
- فهمیدم
- توروخدا فهمیدید؟ فهمیدم و کار دستیاری هم کردی
- بله دستیاری بابامو
- در تئاتر؟
- بله
- دغدغه کارگردانی داری برای تصویر؟
- نه
- یعنی سینماییا سریال همچنان
- نه
- همان تیاتر همچنان. خانوادگی کارکردن یک همیشهیک واکنشهایی در ایران داشته
- متاسفانه
- از طرف مردم
- بله
- حالا در کامنت ها میخونیم و اینها. اینها میخوای به اینها چیزی بگی؟
- آره چون همیشه برام خیلی سواله که چرا برای آدما انقدر جالب نیستیعنی خیلی حس منفی دارند چون برای خود من که توش بودم خیلی جالبه و مثلاً البته همه نه ولی برای خیلیها اینجوریه در دنیا خیلی هم اگر گروه تئاتری بودیم من و بابام مامانمو برادرم خسرو یه تیاتری داشتیم همه جای جهان میرفتیم اجرا داشتیم مثلاً وقتی فهمیدم خیلی براشون جالب بود و خیلی دلنشین بود که مثلاً یک خانواده با هم کار می کند و خیلی جذابه و نمیدونم مثلا خود شما با پسرتان به کار می کنید که لذت نمیبرید
- بله کاملاً
- با خانواده کار کردن سختی به خودشان داره یعنی حتی خودتان هم تجربه کردیم که سرتون هم همینطور بالعکس تجربه کرده که چون این مرز بین اینکه روابط خانوادگی و کارو هم قاطی نکنیم هم یکجاهای بیشتر همو می فهمیمیعنییک چالش بزرگیه و هم سخته و هم دلنشینه به نظر من
- فضای مجازی را دوست دارین؟
- نه متاسفانه. به خاطر خشونتی که توشه و این همه خشم که آدما به همدیگه پیدا می کنند من اصلا دوست ندارم فضای مجازی روییک سری دوستانم به من لطف دارند یک سری صفحههای فن پیج رو درواقع برای من باز کردند ولی من خودم هیچ صفحه ای در اینستاگرام ندارم در فضای مجازی ولی از یک طرفی هم می دونم که لازمه برای شغل بخوام یک تیاتری رو اطلاع رسانی کنم
- درسته
- یایک فیلمیمو رو اینکه در جریان کارم آداما قرار بگیرند و فکر کنم به زودی باید این صفحه رو باز کنم ولی تحمل آن همه خشم و نفرت رو ندارم
- آره میفهمم
- واقعاً برای همین رو من تاثیر میذاره
- تا حالا چیزی شنیدی که خیلی روت تاثیر منفی بزاره
- بله خیلی از یه جایییعنی تصمیم گرفتم گوش نکنم یعنی برام مهمه دوست دارم نظر مردم بدون مردم که هیچی نیستیم چون واقعا ما هنرمندا بدون مردم که هیچی نیستیم
- بله
- دیگه برای خودم که نمیتونم بازی کنم باید مردم منو ببینن ولی خب یه جایی رو اینقدر تلخ و توهین آمیز حتی بعضی وقتا صحبت میکنند که حتی دل آدم میشکنه من خیلی وقته دلم شکسته
- چه اتفاقی ممکنه بیفته که این حرفه رو کنار بذاری
آوا
نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
- اگر بچه دار بشم
- واقعاً؟
- بله
- این حرفه رو کلا حاضری که کنار بذاری
- بله
- پس اینیعنی خیلی عاشق بچه ای نه؟
- خیلی
- الان حالا منظورم همین الان نیست در دوران کرونا ولی الان مشغول چه کاری هستی؟
- من الان دو تا فیلم قرارداد دارم که باید برم از یه۱۰ روز دیگه شروع میشن دوتاشون و که یه ذره تو همند باید دو هفته اینو برم دو هفته
- هماهنگ بشه
- بله. بعد اجازه بدین که هنوز خبرش نرفته نگم ولییکیشون اسم فیلم رو نمیارم ولی خیلی دوست دارم چون فیلم مال کانونه کانون پرورش فکریه و منم و سه تا بچه و من اصولا بچه ها رو خیلی دوست دارم اصولا من تو آموزشگاه به بچهها تئاتر درس میدم و خیلی لذت میبرم از کارکردن با بچه ها
- چقدر خوب
- و دوست دارم برای بچه ها هر کاری که میشه کرد
-- چقدر خوب
- و این روزها چه دغدغه ای داری؟
- سلامتی اول از همه فکر میکنم دغدغه همه الان سلامتیه صلحه یه ذره آرامش و یک ذره شادی برای همه
- خیلی هم عالی. چیزی هست که نپرسیده باشم بخوای از اینجا بگی دوست داشتی که گفته باشی حرفی درد و دلی
- درد و دل نه امیدوارم مردم زودتر به شرایطی برسند که ارامش داشته باشند و خوشحال باشند ما هنرمندان هم خیلی به فکرتونیم سعی میکنیم که هر کار بشه انجام بدیم اونها هم در قبالش برای ما انجام بدن زودتر سالنای تیاتر سینما باز بشه ولی مطمینیعنی واقعا
- اره اره کاملا ایمن باشه
- ایمن باشیم آره ولی زودتر باز شه چون به نظرم جای سینما و تیاتر خیلی الان خالیه من خودم که خیلی دلم تنگ شده برای اینکه روی صحنه حالا مثلا یک فیلمی دارم یک هفته اکران شده خودم هنوز ندیدم خوب بد جلف دو
- آهان
- خودم هنوز ندیدم فیلمو و دلم میخواد برم رو پرده سینما ببینم
- که بازی داری در اون فیلم؟
- بله
- اخرین حرفمون اینه که احساس خوشبختی داری؟
- بله
- بله
- آره
- یک جوری بود
- نه نه خوشحالم اره. هم یه ذره استرس کرونا و اینهایه ذره به هر حال فکر ادمو مشغول میکنه ولی نه ادم خوشبختیم
- خیلی ممنون
- مرسی از شما
- چقدر گفتگوی خوب و جالبی بود
- مرسی
- ستاره خانم خیلی شیرینند، خیلی بامعرفتند اون چیزهای که من میدونم
- مرسی
- بازیگر خیلی توانا خیلی توانا و بسیار حرفه ای در کار خودشون خصوصاّ در تیاتر درخشانند
- لطف دارین
- امیدوارم که همیشه همینطور درخشان و درخشانتر مدام به پیش بری
- مرسی
- سلامتی برای خود و خانواده
- برای شمام به همچنین
- عزیز همه ما و بهترین ها رو آروزی میکنم
- مرسی منم برای شما و دوستان
- خیلی ممنون
خیلی ممنون
- سلام
- خوشآمدید خیلی ممنون خیلی ممنون که دعوت مارو پذیرفتین
- مرسی از شما ممنون
- اگر سلامی هست بفرمایید
- سلام خیلی سلام عرض میکنم خدمت تماشاگران محترم خیلی خوشحالم که شبیه تئاتره برام یک صحنهای در سال جدید بعد کرونا وسطای کرونا و تماشاگران را میبینم خیلی خوشحالم که میبینم
- مرسی خوشآمدید
- مرسی ممنون
- بریمیهو سر حرفها این دوران قرنطینه خونه میدونم خیلی می ترسی
- بله خیلی
- و چند روز خونه بودی مطلق؟
- مطلق در این دو سه ماه در واقعه رفتم مجبور اگر بودم خرید برم مامانم ببینم به هر حال برم و اینا در این حد رفتم
- الانم ببین چجوری نشسته اصلا میخواد با هیچ جا تماسی
- نه پرسیدم گفتند الکل زدید
- اره به خدا الکل زدیم من میدونم از پنجسالگی وارد این حرفه شدی
- بله
- یعنی از وقتی راهرفتی و زبون باز کردی رفتی جلوی دوربین
- بله
- بگو برامون
- صحنه تئاتر و فکر میکنم خب علاقمند بودم دیگه البته که میدونیدیک چیزی که وجود داره درباره من میگن داره میگند اره مامان باباش جا نداشتند این را مثلا بذارند جایی میبردند مینداختندش روی صحنه. آنجا مواظب من بودند، نه اینطوریهانبوده من به بازیگری علاقهمند بودم و بیشتر هم تئاتر بازی میکردم از پنج سالگی جلوی دوربین هم یک فیلمی بود به اسم بهترین بابای دنیا کار آقای داریوش فرهنگ، که آنجا یک نقش خیلی کوچکی داشتم بازی کردم ولی خب از ۱۵ سالگی دیگه برایم جدی شد دیگه بازیگری.
- و تا جایی رفتی که تندیس بهترین بازیگر زن را در جشنواره بین المللی تئاتر فجر
- بله دو بار
- گرفتید دو بار
- بله
- چقدر عالی، پدر آتیلا پسیانی عزیز بازیگر درجه یک، مادر خانم فاطمه نقوی بازیگر درجه یک و چقدر موثر بود خب این اصلاً سوال بیخودی است. حتماً خیلی موثر بودند و اصلاً چرا من این را پرسیدم و چجوری موثر بودند از آن اول دوست داشتند و گوش میکردند که
- از آن اول همینطوری نبود که آنها من را در عمل انجام شدهای قرار بدهند یک جورایی در واقع علاقه من را دیدند ولی بعدش خب تشویقم میکردند ولی اینطوری نبود که مثلاً چیزی زوری باشد ولی خب به هر حال خیلی تشویقم میکردند و خیلی معلمای مهمی در زندگی من بودند اینکه زندگی کردن در بازیگری را به من را یاد دادند زندگی کردن روی صحنه و زندگیکردن جلوی دوربین رو به من یاد دادند
- اهان یعنی اولین معلمین بازیگری بودند دیگر حتماً
- بله
- چرا مامان کم کارند نه
- مامان تئاتر کار میکنند بیشتر
- بیشتر تئاتر کار می کنند
- آره تئاتر کار می کنند
- یعنی به خاطر این که علاقه اصلی شان این است و خودشون بیشتر دوست دارند تئاتر کار کنند؟
- تئاتر بیشتر دوست دارد من هم مثل او هستم البته
- آره میدانم خیلی تئاترهایی که کار میکنی بیشتر با عشق بیشتری است تا کار تصویر.
- تصویر هم عشق میدم به کارم ولی خوب تئاتر و خیلی بیشتر دوست دارم شاید به خاطر زنده بودنشه
- و تئاتر عروسکییه جایی گفته بود خیلی دوست داری
- بله من ۱۳ سالگیم تئاتر عروسکی کارگردانی کردم
- کارگردانی در ۱۳ سالگی
- بله کارگردانی کردم
- کسی گوش میداد به حرفت به عنوان کارگردان؟
- اره یکسری با مامانمو عمو و خاله هایی بودند که مجبور بودن گوش بدن آهان خانوادگی بوده
- مامانم بود بابام بود و دوستای مامان و بابام که در واقع عضو گروه تئاتر بودند که در واقع من خیلی هم جدی بودم خیلی هم بد اخلاق بودم
- عجب!
- حتییکبار هم قهر کردم رفتم
- عجب این خیلی بامزه است متولد چه سالی هستی
- من متولد ۱۳۶۴ هستم
- میشه 55 سال
- 35 سال
- ببخشید من چون حسابم ضعیفه 35 سال و چه ماهی؟
- شهریور
- و شهریور
- ۱۷شهریور
- و شهریوریها چهجوری هستند؟
- خیلی مهربان هستند. خیلی ریزبینند. حساس هستند. خیلی احساساتی هستند.
- آهان
- چی هستند؟
- شهریوری اصلا نداریم. داریم. آقایی که زمین دارن تو شهر ری، ایشان هم شهریوری هستند، دست بلند کردند، مخلصیم. میدونید که ایشان زمینشان نزدیکترین زمین به خورشید است. الان با هم حرف زدیم، آره، گفتند که ارادت دارم. گفتم که نزدیکترین سیاره به خورشید چیست؟ الان اومدن بالا گفتن، گفتند زمین خودمون. گفتم زمینتون کجاست؟ گفتند شهر ری. عرض کنم که چالش زندگیت چیست؟ همیشه چه بوده است؟ مهمترینش؟
- وای چه سؤال سختی!
- سخته بله،
- خیلی سخته،
- اینجا سخته
- چالش یا آرزو؟
- آرزو
- خیلی در لحظه زندگی میکنم. هیچ وقت خیلی مثلا نمیتوانم بگویمیک آرزوی عجیبی دارم. دوست دارم همیشه در لحظه خوشحال باشم. این برایم،
- و خب حالا اینجوری بپرسم، به کدام سمت دارید میروید؟ کاملا آگاهانه و مدیریت شده؟ کارگردانی؟ بازیگری؟ هر دو؟ یایک چیز بزرگتر؟
- نه بازیگری
- بازیگری،
- بازیگری از همه مهمتر است؟
- بازیگری از همه مهمتر است. به جز بازیگری، کار دیگری بلد نیستم.
- یعنی آن هدف اصلی مثلا کارگردانی کردن نیست؟
- کارگردانی تئاتر را بعضی وقتها دوست دارم انجام بدهم ولی خیلی اعصابش را ندارم.
- بازیگری را بیشتر دوست دارید؟
- بازیگری را خیلی بیشتر دوست دارم.
- راحتتر هستید. خیلی خب.
- زمان حالت را در گذشته تصور میکردید؟
- تا یک حدودی، نه اینقدر.
- یعنی بیشتر از آن فکره است؟
- بله. برای اینکه من صادقانه یک چیزی بگویم، این هست که من درست هست که ورودم به این حرفه خیلی راحت بوده است ولی خیلی همیشه از بچگی هم یعنی از آنجایی که دیگر عقلم رسید، دوست داشتم مسیرم، مسیر خودم را بروم، در واقع یعنی ورودم از طریق خانوادهام بوده است، خیلی هم افتخار میکنم که فرزند چنین خانوادهای هستم، ولی دوست داشتم که مسیر خودم را بروم و خیلی مستقل پیش برم. یعنی از طریق مادرم، پدرم یا مادربزرگم نباشد یعنی در نتیجهیک ذره مسیری که رفتم کند بوده، یعنی اگر میخواستم آنجوری باشد شاید سریعتر به جای بالاتری میرسیدم ولی باز هم نسبت به چیزی که بود الان جایی که هستم را خیلی خوشحالم ازش.
- میدانم که خیلی از بچگی مستقل بودید و هستید.
- بله
- خیلی این را دوست دارید و این شخصیت مستقل بودن، خیلی در ستاره خانم هست. تا جایی که مثلا هر وقت در کوچکی به خرید میرفته، مثلا یک چوب اینقدری همیشه همراهش بوده است که بتواند آن طبقه سیزدهم را با چوب بزند.
- قدم نمیرسیده است.
- آره حتی قدت نمیرسیده است و حتی از کسی کمک هم نمیخواسته باید خودش، بعد هیچکی نمیفهمیده این چوب را برای چه همیشه با خودش میاره و میبرد؟
- آره، تا حالا دعوا کردید؟یا اصولا آدم آرامی هستید؟
- نه دعوا هم میکنم.
- دعوا هم میکنید؟
- بله
- ارادت دارم، مخلصم. هرجا خسته شدیدیا سؤالی اذیتت کرد، بگو من حرفمو پس میگیرم چجوری دعوا میکنید؟
- خیلی در لحظه عصبانی میشوم، در لحظه هم فروکش میکنه.
- چقدر طول میکشد؟ میخواهم با تایم برناممون میزان کنم.
- میگویم بستگی به شدت عصبانیتم دارد ولییک دفعه، بعضی وقتها خون جلوی چشمهایم را میگیردیعنی
- بله، بله، چه چیزی دوست دارید الان بپرسم؟
- نه هر چیزی شما بگویید.
- وقتی خون جلوی چشمت را میگیرد، چیکار میکنید؟
- داد
- داد میزنید، چیزی میشکنید؟
- نه، نه چیزی نمیشکنم.
- کسی را میزنید؟
- نه، نه، نه
- فقط داد میزنید.
- داد میزنم و گریه میکنم. خیلییهو گریه میکنم. از شدت عصبانیت و داد زیاد، خودم از این شدت عصبانیت ناراحت میشوم و گریه میکنم.
- و میدانید که خانمها وقتی همزمان داد میزنند و همزمان گریه میکنند اصلا نمیفهمی که چه چیزی میگویند. اصلا معلوم نیست چه چیزی میگند
یعنییک سری فقط حجم صدای عجیبی است که دارد حرفهای مهم میزند ولی تو هیچی نمیفهمی.
- شاید برای همین تایمش طولانی میشود چون باید مداوم مفهومو برسانی
- آره سعی میکنی بیشتر بفهمانی، بیشتر آدمها نمیفهمند.
- بدتر میشود.
- آره درست است، در هنرستان سوره گرافیک خواندید
- بله
- در موردش بگوییدیعنی علاقه به رشته گرافیک داشتید؟یا
- من اصلاً یک روز رفتم خانه به مامان و بابام گفتم من میخواهم بروم هنرستان
آوا
نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
تبدیل صوت به متن برنامههای پرطرفدار تلویزیون
مامان و بابام هم خیلی مطمئن بودند که خب میروم هنرستان نمایش میخوانم دیگه. بعد یکهو آمدم گفتم من قبول شدم امتحان دادم همه گفتند چقدر خوب گفتم من گرافیک بعد گفتند که
- چرا گرافیک؟
- خیلی نقاشی خوبی هم نمیکنی و استعداد خیلی خاصی هم نداری ولی من چون عکاس خیلی دوست داشتم، یعنی عاشق عکاسی بودم و دوست داشتم فکر میکردم خب تئاتر و بازیگری را تجربی دارم انجامش میدهم دوست داشتم که در واقع آکادمیکیک چیز دیگهیاد بگیرم در نتیجه فکر کردم گرافیک برام جالب تر بود
- گرافیک هیچ وقت در زندگی در طول مسیر کاریت به کار اومده برات
- یه چیزایی آره یه چیزایی مثلاً رنگ، رنگ شناسی که خوندم خیلی به کارم اومده من اصولا خیلی به روانشناسی رنگ اعتقاد دارم و خیلی وقتها در بازیگری هم بهم کمک میکنه آره
- خیلی خوب. ازدواج نکردی؟
- نه
- بفرمایید
- چی باید بگم؟
- اگر عصبانی نمیشی اگر زحمت نیست اگر اذیت نمیشی
- چی باید بگم؟
- چی چرا چی شده
- پیش نیومده
- این کافی نیست اینجا این کافی نیست.
- من اصولا تشکیل خانواده را خیلی دوست دارم یعنی اصولاً خانواده را خیلی دوست دارم ولی واقعاً شاید اون آدمش هنوز نیومده
- آهان الان داری میرسیم جاهای خوبش آدمش کیه؟ چه کسی روبه غلامی میپذرید
- پکیج کامل باشه دیگه
- آهان، پکیج کامل کیه
- پکیج کیه. کامل اخلاقش نسبتاً خوب باشه. قیافه برام مهم نیست اصلاً
- اصلا
- خوش قد و بالا باشه
- یعنییه چیز دراز بی ریخت. بله.
- بعد دیگه شغل منو درک کنه، خیلی هم درک کنه. بعدشم حرف مشترک خیلی با هم داشته باشیم بزنیم. یعنی من بتونم در مورد کارم خیلی باهاش حرف بزنم.
- فهمیدم
- مثلاً اینطوری نباشه که از دقیقه دوم حوصلش سر بره یا نفهمه منو اینجوری نگاه کنه که چی می گی
- فهمیدم خیلی هم عالی خیلی خوب
قانع شدینیا ترسیدید ازم؟
- ترسیدم نه هنوز خیلی چیزا میشه گفت ولی میترسم عصبانی بشید آنوقت خون جلو چشمات رو بگیره
- نه نمیشم علامت میدم بهت
- آره یواشکی بگو که من، چیز دیگه ای هست پس اگه بخوای بگی در ادامه اون آقاهه
- این چیزیه که تو ذهنمه نمیدونم حالا یهو دیدییه روز یه آقای خوش قیافه اومد حالا من نمیگم مسلمه
- ولی مهم نیست اساسی نیست
- آره
- من یه لحظه تصور کردم تو خونه تون چون گفتی که قدش بلند باشه
- گفتم خوش قدو بالا باشه
- ریختش اصلاً مهم نیست و اینکه فقط به من گوش کنه و منو درک کنه من یه لحظه تصور کردم تو خونه نشستییه چیز دراز بیریخت داره به تو گوش میده، اینجوری داره بهت گوش میده
- وای خدایا
- خیلی تصویر سورئالیه اصلا، خیلی هم عالی، آدمش اصلاً عالیه، میشه با اینیه فیلم کوتاه ساخت اصلا
- شما جور گفتین انگار مثلا تنهی درخته
- آره چیز، آدم شوخی هستی؟ چون بابا خیلی شوخ و شیرین و دوست داشتنیه. آدم جدی هستی اصولا یا آدم شوخی هستی؟
- نه شوخم به موقعش خیلی جدیهام ولی خوب شوخم یک نوع تلخ طنز دارم. یعنی تو جدیت طنازی میکنم
- فهمیدم، فهمیدم
- خیلی هم خودم را تعریف کردم
- نه خوب واقعیت هست خیلی خوب و بعد برادرت خسرو هم بازیگر هست؟
- خسرو هم بازیگر هست بله
- اون هم بیشتر تئاتر دوست داره یا تصویر
- خسرو نه تصویر هم دوست داره ولی تئاتر بیشتر کار کرده
- روحش شاد مادربزرگ، خانم جمیله شیخی
- خدا رفتگان شمارو هم بیامرزه
- که چقدر من ایشون رو می دیدم حتییادم شاید کار هم کردیم خیلی مقتدر بودند در بیان و چهره، ولی خیلی مهربون بودن خیلی زیاد
- احساساتی بودن
- خیلی احساساتییعنی اصلا به ظاهر نمیومد که اینجوری باشند یکم از ایشون برامون بگو نقشی در پیشرفت تو آیا داشتند
من اتفاقا دیروزم پریروزم سالگرد فوتشون بود
- روحش شاد
- مرسی این دوران به هرحال وقتی فوت کردند من ۱۷ سالم بود و همیشه می اومدن تئاترهای منو میدیدند و خیلی من را تشویق میکردند و احساساتی میشدند خیلی وقتها وقتی روی صحنه یا و فیلمی بازی میکنم مخصوصا وقتی روی صحنه هم یه شبای تماشاگرا رو نگاه میکنم میگم آخه دلم میخواست مثلاً روییکی از این صندلیها نشسته بود و میدید منو و خیلی به شدت زن احساساتی بود برعکس چیزی که تو فیلم و سریال آش بازی میکرد به شدت و احساساتی بود. خیلی زود من خیلی شبیه اخلاقهام خیلی بیشتر شبیه ایشونه. یعنی مثلاً زود گریه میکرد، زود به خنده میافتاد و من افتخار این را داشتم که یک بار باهاشون همبازی بودم وقتی۶ سالم بود تو یکی از تئاترهای بابام با همدیگه همبازی بودیم و خیلی به نظرم همیشه جاشون خالیه خیلی دلم میخواست تو سن بالایییعنی در سن الانم باهاش همبازی میبودم که فرصت نشد
- روحش شاد. یکی از بهترین منتقدهای زندگیت همیشه پدر بوده که اصلاً هم ایشون با شما میدونم تعارف نداره
- اصلاً
- و تا حالا ناراحت شدید از دستشون از تندی ایشون به خاطر نقد کارها؟
- ناراحت نمیشم نه چون عادت دارم به ادبیاتش و مدلی که حرف میزنه و مثلا حالا شده یک کاریمو دیده اومده گفته که مثلاً کار خوب نبود خوب هم بازی نکردی اتفاقا اون وقت این کار رو میکنه باعث میشه بیشتر تلاش میکنم تو انتخاب کارام حساستر میشمیعنی برام خیلی خوبه اتفاقاً. چون اون موقعی که میگه خیلی خوب بودی که خوب قربون بچه سوسکه و ماجرای قربون پاهای بلوریته ولی من خوشحال میشم که میاد نقدم میکنه. خیلی هم شبایی که میاد قرار فیلم رو ببینهیا تئاتر رو ببینه خیلی مضطربم خیلییعنی با این که کارگردانمه من همیشه تو تاتر ایشونم بازی میکنم ولی وقتی که میخواد من و تو یه جای دیگه ای تو تئاتر دیگرییا تو فیلم به بینه خیلی استرس دارم همیشه خیلی زیاد
- حتی میدونم وقتی خودت کارهای خودت رو میبینی هم یه وقتایی گریه میکنی بله
- تحت تاثیر قرار میگیرم
- تحت تاثیر بازی خودت قرار میگیری
- نه ولی اصولا احساساتیمیعنی وقتییه کاریو نگاه میکنم کاملاً شبیهیک بازیگر نیستم که میبینم
- آهان
- کاملا مثل یک آدم عادی میشینم اونو نگاه میکنم خیلی احساساتی میشم
- خیلی خب دوست داری اون آقاهه اون احساساتی باشه
- نه اونم اگه احساساتی باشه دوتایی باهم های های گریه کن
- فکر کن با یه آقای دراز بیریختی صبح تا شب بشینید گریه کنید
- من نگفتم بیریخت باشه
- نه میدونم
- گفتم برو رو خیلی برام مهم نیست
- یعنی بی ریختم بود بود دیگه
- ترجیح میدم اون یک ذره آدم محکمی باشه که منم بتونه کنترل کنه
- فهمیدم. یک جایی گفته بودی که چون خیلی خیلی زود وارد این حرفه شدی در کودکی نمیدونی که برگردی به عقب همین حرف را انتخاب میکنییا موسیقی رو؟
- این حرفه یا موسیقی؟ من موسیقی کار کردم
- آره میدونم
- بله نه فکر کنم نه چون دوتاشون نمیتونسم انتخاب کنم؟
- هر جور صلاحه من
- فکر کنم دوتاش انتخاب میکردم چون پشیمونم که موسیقی را کنار گذاشتم آنها
- هر دو رو یعنی به یه اندازه جدی جلو میبردی
- بله موسیقی را خیلی پشیمونم کنار گذاشتم چون
- ولی دیر نیست هیچ وقت برای این موضوع البته خب آدم دیگه از یه سنی کم گرفتاریش بیشتره و هم حوصلهاش کمتر
- بله یادگیری هم سختتر میشه سختی داره
- ولی هیچ وقت دیر نیستیعنی میشهیک ساز رو از هر زمانی شروع کرد و یاد گرفت
- ولییک چیزی بگم اگر که برگردم غیر از این دو تا اگر قرار بود یه شغل دیگری انتخاب کنم، آشپز دوست داشتم باشم
- یعنی اگر که وارد این حرفه نمیشدییک شغل جایگزینی وجود داشت یعنی آشپزی بود
- دوست داشتم یه رستوران داشتم آشپزی میکردم توش
- چرا نداری پولشو ندارم هنوز
- یه جا اجاره کن
- چشم
- به خدا
- آشپزیم خوبه چون خیلی
- آره واقعا
- واقعا خیلی
- هم ایرانی هم
- ایرانی که خیلی خوبه
- چقدر خوب
- آره
- یک جایی اجاره کن
- فکر کنم بکنم
- آره
- آره حالا منم برات میگردم
- مرسی ممنون
- از فیلم کوچه بی نام به بعد خیلی بیشتر انگار دیده شدی درست میگم؟
- بله
- و از اون فیلم بگو برامون
- کوچه بینام خیلی بامزه است، یه خاطره بامزه ای که داریم اینکه من توی این فیلم قرار خواهر بزرگتر باران کوثری رو بازی کنم و کارگردان منو خیلی دوست داشت ولی چون من قرار بود خواهر بزرگتر باران رو بازی کنم اینها مشکل سنی داشتند میگفتند که ستاره سنش کمه نمیشهخواهر بزرگ تو رو بازی کنه و باران رفت گفتش که ستاره هشت سال از من بزرگتره من و باران هم سن همیم
- آهان رفت گفت هشت سال بزرگتره
- آره گفت ستاره هفت یا هشت سال بزرگتر هست و کارگردان را خیلی جدی قانع کرد سنی که ایشون کارگردان با خود من مشکلی نداشت با سن من مشکل داشت گفت ستاره میتونه و هفت سال از من بزرگتره مشکلی نداره و رفتیم سر فیلمبرداری تا اواسط فیلم هم این رو بازی میکردیم که من هفت سال از باران بزرگترم و یه روزی توییه خاطرهای از مدرسهمون میگفتیم چون ما هنرستان با هم میرفتیمیهو این
- معلوم شد
- معلوم شد که من و باران هم سن هم هستیم ولی کلاً خیلی فیلم خیلی جالبی بود من خیلی فیلم رو دوست داشتم دیگه سکانس دعوامون هم با باران رو دیدین که باهم دعوا میکنیم در اون فیلم
- آره خیلی کار خوبی است
- مرسی
- و خیلی آدمها از بازی خودشون خوششون نمیاد گاهی و خیلی از خواننده ها از صدای خودشون
- بله
- این خیلی مرسومه
- بله
- جزء این دسته هستید؟
- بله من فکر میکنم اصلاً یکی از علتهایی که بیشتر تئاتر بازی میکنم همینه چون خودم رو میبینم
- چون نمیبینی
- اره
- و خیلی عجیبه
- من واقعا مثلاً حالا الان یک ذره عادت کردم ولی اوایل که خودمو روی پرده سینما میدیدم انگار میخواستم بالا بیارم
- انگار داری شوهره رو میبینی
- خدایا منو ببخش،
- اصلا از ذهنم نمیره بیرون
- آخر انقدر میگیدیک خوشگلم اگه بخواد بیاد منو بگیره نمیاد پشیمون میشه
- من معذرت میخوام میفرمودید
- چی داشتم میگفتم
- گفتید که خودمو میبینم میخوام بالا میارم
- اون اوایل اینطوری بودم اوایل میگفتم ای وای این چه صداییه چه ریختیه این چه قیافه ایه ولی بعد کم کم یه ذره دیگه عادت کردم ولی برای هم این تئاتر رو هم یه ذره راحتترم چون خودم از بیرون نمیبینم
- خیلی هم عالی من مطمئنم شوهرتم تئاتری خواهد بود چون اونم هم خودش رو نمیبینه وای اصلاً سوزنم، مغزم گیر کرده روی این تیکه ببخشید
- ای وای
- یه چند تا سوال میپرسم با بله یا خیر پاسخ بده
- بله و خیر
- بله و خیر آره
- بله سختیش اینه که با بله یا خیر باشه، بازیگر خوبی هستی؟
- میمیکم رو میتونم صورتم رو یک کارهایی کنم
- بله
- آره فهمیدم به نقدهایی که از تو میشود اهمیت زیاد قائل هستی؟
- بله
- بله، حرفها و نظریات مردم روی تو تاثیر داره؟
- بله
- بله، و میدانم که خیلی اهل کتابی، درست میگویم؟ نه
- نخیر
- نه باورم نمیشود
- اشتباه بهتون گفتند
- باور نمیکنم
- وقت نمیکنم کتاب خیلی دوست دارم
- اصلا باور نمیکنم
- چرا نه دوست دارم کتاب را، خیلی وقت نمیکنم، چون همیشه داریم فیلمنامه میخوانیمیا نمایشنامه میخوانیم خیلی وقت نمیکنم
- خیلی خب
- البته نمایشنامه هم خب کتاب حساب میشه
- چه چیزی خیلی هیجان زدهات میکنه در زندگی شگفت زده ت میکنه
- هیجان زده با شگفت زده فرق میکنه
- معذرت می خوام چه چیزی اول هیجان زدهات میکنه
- هیجان زده غذا
- غذا
- بله من عاشق غذا خوردنم بهترین تفریح زندگیم غذا خوردنه
- چقدر خوب تا حالا شده که مثلا یه جایی بری و خیلی رودربایستی داشته باشی و غذایی بزارن جلوت ومجبور باشی بخورییا نه نمیخوری؟ تعارف نداریم
- نه بد غذا نیستم آخه اصلاً. اصلا بدغذا نیستم.
- پس مهمترین هیجان غذاست چه چیزی شگفت زدت میکنه؟
- مثلاً یک فیلم خیلی خوب ببینمیایک تئاتر خیلی خوب ببینم
- یایک بازی خیلی درخشان
- یه بازی خیلی درخشان ببینم.
- خیلی از بازیهایی که داشتی در کنار پدر بوده. گفتی که چقدر در نقش یک معلم و استاد کنارت بودند و چقدر موثر بودند اما با خود بازیگری چی؟ چقدر به تو آموختند؟ با خود بازیگری خودشون؟
- بابام خیلی وقتی با هم بازی می کردیمیا اینیا اینکه کلامی چی به ما آموخته؟
- نه اصلاً همبازی که بودی حتما؟ آره
- من این همون میگم جنس زندگی کردنشو روی صحنه اینکه اینقدر راحت روی صحنه و اینکه زندگی میکنه روی صحنه داره کیف میکنه و اینکه مثلا احساس نمی کنم اون لحظه به دیالوگش فکر میکنهیا به تکنیک بازیگریش فکر می کنه یایه چیز عجیب میبینم در لحظه داره کیف میکنه رو صحنه اون برای من مهمترین چیز بود که یاد بگیرم ازش هم بابام و مامانم دوتاشون اینطورین
- من یک تئاتر آتیلاجانیادمه فکر میکنم مال دهه ۶۰ه موضوع پرواز بر فراز آشیانه فاخته یا همون دیوانه از قفس پرید
- من سر اون تیاتر دنیا اومدم.
- سر اون تیاتر به دنیا اومدی
- بله کار خانم حامدی
- چقدر خوب بود آتیلاجان در نقش مک مورفی نقش اصلی این کار درخشان و خیلی خوب بود، خیلی کار خوبی بود و خیلی بازی فوقالعادهای. یکجا به یک بچه ببرشیر دادی و یک چیزی شنیدم راجع به این اتفاق اینکه بچه ببره به شدت ازت می ترسیده
- نه این تقصیر بابامه من از بچه ببره بیشتر میترسیدم ولی بابام یهو اون لحظه که بچه ببرو ازم گرفتن گفت خب بچه ببره رو بردند که ستاره نخورتش
- آهان آهان آهان
- اینو بابام بابام در واقع درموردم گفتند
- و بابا میدونم که مار مار
- وای خیلی میترسه هم بابام هم برادرم خسرو دوتاایشان
- از مار به طرز عجیبی می ترسند اینجا با هم گفتگو کردیم به من گفتند که این چیه لوله اصلا پولیکا اصلاً یک عنوانی که برای مار. من می گفتم احساساتیه مار خیلی با احساسه! گفت با احساس! این لوله پولیکا است. آره. به چیزی که هستی قانعی اساساً یا بله جاه طلبی و بلند پروازی
- نه قانعم خیلی هم قانعم
- تست بازیگری دادی هیچ وقت؟
- بله
- همون اوایلیا براییک فیلمییا چیزی؟
- یک بار مثلاً بیست و خرده ای سالم بود دوباره برای رفته بودم دفتر واسه یک فیلم برای آقای بیضایی بودش انجا تست رو آقای بیضایی میدونید که همیشه تست میگیرند
- بله
- دیگه اونجا تست دادم دیگه
- تست های ما رو اینجا دیدی؟
نه تست مگیری؟ مگه اول تست نمی گیرند بعد وارد میشه الان وارد شدیم بعد تصمیم میگیرین؟
نه تو هر مقطعی میشه تست بازیگری داد
- نه وارد برنامه من فکر میکردم قبل از وارد برنامه شدن تست می گیرید
- نه تست بازیگری
- آهان دورهمی نمیبینی؟
- بعضی وقتها تستو ندیدم
- با این گوی که روی میزه تست میگیریم از همه یعنی فرق نمی کنه شاعر نویسنده بازیگر موزیسین
- چیکار باید بکنم با اون
- هیچی اصلا دیالوگ داره به حرکت دست هیچی فقط با نگاهه به این گوی میگیم که مهم نیست، قیافت برام مهم نیست، اصلا حسی که با چشم میگید اینه قیافت برام مهم نیست مهم اینه که منو درک کنی. اینو با نگاه به ما بگید منم نیستم هیچکی نیست خودتونید
- وایسین خنده م بره.
- بله بله
- قیافه ت مهم نیست.
- مهم اینه که منو درک کنی
- خب این که دو تاست
- نه نه یه جمله ست. من به یکی میگم قیافه ت برام اصلا مهم نیست. مهم اینه که منو درک کنی. اینو با نگاه به این گوی بگید.
- بعد شمام یه دور اجراش میکنید؟
- این الان اومده خواستگاریتون
- خب آقا شما میشهیه بار اجراش کنید ببینید چه جوریه؟
- من قیافه برام مهمه
- ای وای
- من به همون اندازه ای که قیافه برام مهمه اصلا مهم نیست که طرف منو درک کنه. وای خدا اصلاً بگذریم. عرض کنم که من چند تا کلمه میگم نظرت یعنی حست رو با یک جمله بگویم
- چشم
- موسیقی
- خیلی توی بازیگری هم بهم کمک میکنه
- تئاتر
- میمیرم براش
- زنده یاد سمندریان
- افتخار این که باهاشون کار کنم رو هیچ وقت نداشتم
- عشق
- خوبه باشه
- و مادر
- عزیز دل
- فیلم خفگی
- خیلی دوست دارم فیلم مورد علاقمه خیلی دلم میخواست توش بازی میکردم
- قیافه
- مهم نیست
- چرا بابا مهمه.
- مهمه
- آدم باید جذاب منظورم از این است
- نه اصلا فهمیدم
- نه نه تو رو خدا بزاریم بگم سوء تفاهم پیش اومده شاید اصلا نگران شدم.
- دارم آینده تو نابود میکنم
- اصلاً خراب شد همه چیز. نه من منظورم اینه که یه آدمی میتونه زشت باشه ولی جذاب باشه.
- فهمیدم
- فهمیدی؟
- خیلی کاملا
- کاریزما داشته باشه
- فهمیدم
- توروخدا فهمیدید؟ فهمیدم و کار دستیاری هم کردی
- بله دستیاری بابامو
- در تئاتر؟
- بله
- دغدغه کارگردانی داری برای تصویر؟
- نه
- یعنی سینماییا سریال همچنان
- نه
- همان تیاتر همچنان. خانوادگی کارکردن یک همیشهیک واکنشهایی در ایران داشته
- متاسفانه
- از طرف مردم
- بله
- حالا در کامنت ها میخونیم و اینها. اینها میخوای به اینها چیزی بگی؟
- آره چون همیشه برام خیلی سواله که چرا برای آدما انقدر جالب نیستیعنی خیلی حس منفی دارند چون برای خود من که توش بودم خیلی جالبه و مثلاً البته همه نه ولی برای خیلیها اینجوریه در دنیا خیلی هم اگر گروه تئاتری بودیم من و بابام مامانمو برادرم خسرو یه تیاتری داشتیم همه جای جهان میرفتیم اجرا داشتیم مثلاً وقتی فهمیدم خیلی براشون جالب بود و خیلی دلنشین بود که مثلاً یک خانواده با هم کار می کند و خیلی جذابه و نمیدونم مثلا خود شما با پسرتان به کار می کنید که لذت نمیبرید
- بله کاملاً
- با خانواده کار کردن سختی به خودشان داره یعنی حتی خودتان هم تجربه کردیم که سرتون هم همینطور بالعکس تجربه کرده که چون این مرز بین اینکه روابط خانوادگی و کارو هم قاطی نکنیم هم یکجاهای بیشتر همو می فهمیمیعنییک چالش بزرگیه و هم سخته و هم دلنشینه به نظر من
- فضای مجازی را دوست دارین؟
- نه متاسفانه. به خاطر خشونتی که توشه و این همه خشم که آدما به همدیگه پیدا می کنند من اصلا دوست ندارم فضای مجازی روییک سری دوستانم به من لطف دارند یک سری صفحههای فن پیج رو درواقع برای من باز کردند ولی من خودم هیچ صفحه ای در اینستاگرام ندارم در فضای مجازی ولی از یک طرفی هم می دونم که لازمه برای شغل بخوام یک تیاتری رو اطلاع رسانی کنم
- درسته
- یایک فیلمیمو رو اینکه در جریان کارم آداما قرار بگیرند و فکر کنم به زودی باید این صفحه رو باز کنم ولی تحمل آن همه خشم و نفرت رو ندارم
- آره میفهمم
- واقعاً برای همین رو من تاثیر میذاره
- تا حالا چیزی شنیدی که خیلی روت تاثیر منفی بزاره
- بله خیلی از یه جایییعنی تصمیم گرفتم گوش نکنم یعنی برام مهمه دوست دارم نظر مردم بدون مردم که هیچی نیستیم چون واقعا ما هنرمندا بدون مردم که هیچی نیستیم
- بله
- دیگه برای خودم که نمیتونم بازی کنم باید مردم منو ببینن ولی خب یه جایی رو اینقدر تلخ و توهین آمیز حتی بعضی وقتا صحبت میکنند که حتی دل آدم میشکنه من خیلی وقته دلم شکسته
- چه اتفاقی ممکنه بیفته که این حرفه رو کنار بذاری
آوا
نویس دوست خوش ذوق ناشنوایان
تبدیل صوت به متن برنامههای پرطرفدار تلویزیون
- اگر بچه دار بشم
- واقعاً؟
- بله
- این حرفه رو کلا حاضری که کنار بذاری
- بله
- پس اینیعنی خیلی عاشق بچه ای نه؟
- خیلی
- الان حالا منظورم همین الان نیست در دوران کرونا ولی الان مشغول چه کاری هستی؟
- من الان دو تا فیلم قرارداد دارم که باید برم از یه۱۰ روز دیگه شروع میشن دوتاشون و که یه ذره تو همند باید دو هفته اینو برم دو هفته
- هماهنگ بشه
- بله. بعد اجازه بدین که هنوز خبرش نرفته نگم ولییکیشون اسم فیلم رو نمیارم ولی خیلی دوست دارم چون فیلم مال کانونه کانون پرورش فکریه و منم و سه تا بچه و من اصولا بچه ها رو خیلی دوست دارم اصولا من تو آموزشگاه به بچهها تئاتر درس میدم و خیلی لذت میبرم از کارکردن با بچه ها
- چقدر خوب
- و دوست دارم برای بچه ها هر کاری که میشه کرد
-- چقدر خوب
- و این روزها چه دغدغه ای داری؟
- سلامتی اول از همه فکر میکنم دغدغه همه الان سلامتیه صلحه یه ذره آرامش و یک ذره شادی برای همه
- خیلی هم عالی. چیزی هست که نپرسیده باشم بخوای از اینجا بگی دوست داشتی که گفته باشی حرفی درد و دلی
- درد و دل نه امیدوارم مردم زودتر به شرایطی برسند که ارامش داشته باشند و خوشحال باشند ما هنرمندان هم خیلی به فکرتونیم سعی میکنیم که هر کار بشه انجام بدیم اونها هم در قبالش برای ما انجام بدن زودتر سالنای تیاتر سینما باز بشه ولی مطمینیعنی واقعا
- اره اره کاملا ایمن باشه
- ایمن باشیم آره ولی زودتر باز شه چون به نظرم جای سینما و تیاتر خیلی الان خالیه من خودم که خیلی دلم تنگ شده برای اینکه روی صحنه حالا مثلا یک فیلمی دارم یک هفته اکران شده خودم هنوز ندیدم خوب بد جلف دو
- آهان
- خودم هنوز ندیدم فیلمو و دلم میخواد برم رو پرده سینما ببینم
- که بازی داری در اون فیلم؟
- بله
- اخرین حرفمون اینه که احساس خوشبختی داری؟
- بله
- بله
- آره
- یک جوری بود
- نه نه خوشحالم اره. هم یه ذره استرس کرونا و اینهایه ذره به هر حال فکر ادمو مشغول میکنه ولی نه ادم خوشبختیم
- خیلی ممنون
- مرسی از شما
- چقدر گفتگوی خوب و جالبی بود
- مرسی
- ستاره خانم خیلی شیرینند، خیلی بامعرفتند اون چیزهای که من میدونم
- مرسی
- بازیگر خیلی توانا خیلی توانا و بسیار حرفه ای در کار خودشون خصوصاّ در تیاتر درخشانند
- لطف دارین
- امیدوارم که همیشه همینطور درخشان و درخشانتر مدام به پیش بری
- مرسی
- سلامتی برای خود و خانواده
- برای شمام به همچنین
- عزیز همه ما و بهترین ها رو آروزی میکنم
- مرسی منم برای شما و دوستان
- خیلی ممنون
خیلی ممنون